صدور اعلامیه نهایی نتایج مذاکرات لوزان سبب حرف و حدیثهای بی شماری شده و موافقان و مخالفان زیادی در این باب قلم زده یا سخن راندهاند، نکته جالب اینکه بسیاری از این موافقان یا مخالفان به نام اعلامیه توجه نکرده و آن را تفاهمنامه یا توافقنامه خواندهاند در حالیکه از نظر حقوقی میان این سه مفهوم تفاوت زیادی موجود است.
یک ضربالمثل شیرین فارسی میگوید « خدا برای خوشحالی طرف اول خرش را گم میکند و سپس با پیدا شدن خر طرف کلی خوشحالی میکند »، چنین ضربالمثلی نشانگر شادیگرانی است که پس از صدور این بیانیه به خیابآنها ریخته و شروع به خوشحالی کردهاند. درواقع این اعلامیه مببن این است که طرف ایرانی نه تنها به آنچه که از ابتداء در اختیارش بوده پس از این همه مدت و زیان دست نیافته است، بلکه ملزم و مجبور شده است که از بسیاری از حقوق مشروع و بینالمللی خود نیز دست بردارد و خود را مقید و ملزم به انجام رفتارهایی کند که تنها نشانگر زورگویی طرفی قلدر و قهار بر طرفی ضعیف است.
برخی از مخالفان این اعلامیه بر این نکته اشاره دارند که با توجه به ذخایر عظیم نفت و گاز در ایران و قیمت ارزان استخراج آن در ایران اصولاَحرکت ایران برای دستیابی به انرژی اتمی از همان ابتدا کاری از پایه نابخردانه و خیانتآمیز بوده است و بر این باورند که تمامی رفتارهای نظام گذشته و کنونی ایران در راستای این حرکت اشتباه و خیانتآمیز است. در حالیکه نگاهی به تاریخچه حرکت ایران برای دستیابی به انرژی اتمی نشان میدهد که سرآغاز این حرکت از زمان محمد رضا شاه پهلوی است، یعنی بیشتر از پنج دهه گذشته است که نه بهای نفت در این حد بالا بود و نه مصرف آن در داخل مملکت به میزان زیاد کنونی . مبنای تصمیم شاه برای استفاده از انرژی اتمی بر این باور استوار بود که اگر بر مبنای تولید و فروش هر چه بیشتر منابع نفتی و گازی حرکت کنیم این منابع پس از چند دهه به پایان رسیده و کشور ایران که قرار بود براساس برنامه از کشوری کشاورزی به کشوری صنعتی تبدیل شود، در اوج پیشرفت با کمبود منابع انرژی روبرو خواهد شد و از طرف دیگر شاه بر این باور بود که ارزش مشتقات مواد نفتی بیش از آن است که به راحتی در این برهه از زمان به مثابه تنها منبع تولید انرژی سوخته شود. هر دو این باورها از واقعیتی علمی برخوردار است. چنان که میبینیم امروزه ارزش تبدیل مشتقات نفتی به سایر مواد چند ده بلکه چند صد برابر این ماده خام است. از طرف دیگر با گسترش لجام گسیخته مصرف مواد نفتی در ایران به سبب سیاستهای اشتباه دولتهای گذشته و کنونی در چند سال آینده تولید نفت و گاز ایران تنها جوابگوی مصرف داخلی است و صدور و فروش آن امکانپذیر نمیباشد (این منتهی خوشبینی است و برخی بر این باور هستند که با رشد مصرف مواد نفتی در ایران در دهههای آینده ایران تبدیل به کشوری وارد کننده نفت خواهد شد). بنا بر این دسترسی ایران به انرژی اتمی به مثابه تنها منبع انرژی ثابت و متراکم کنونی امری ضروری و لازم است، اگر چه استفاده از انرژی اتمی به معنای فراموشی استفاده از سایر انرژیها نیست.
یکی دیگر از وجوه مشترک مخالفین این اعلامیه تاکید بر تداوم تحریمهای نظام حکومتی ایران برای کسب امتیازات بیشتری است که برخی از آنها در چنین شرایطی کاملاَ دور از دسترس هستند، به طور نمونه تاکید دولت اسرائیل در تاکید بر گنجاندن مادهای دال بر شناخت حکومت اسرائیل از طرف نظام حکومتی ایران و انهدام کلیه دستآوردهای اتمی کشور ایران، تاکید کنکره آمریکا بر گنجاندن رعایت حقوق بشر در ایران و دست برداشتن این کشور از دخالت در امر کشورهای همسایه (در نوشتهای دیگر اشاره کردهام با توجه به موقعیت سیاسی نظام حکومتی ایران و احساس خطر از تهدید تمامیت ارضی ایران دخالت ایران در امور داخلی کشورهای همسایه بیشتر نه به قصد سیطره و کشورگشایی بلکه به منظور حفظ منافع ملی ایران است) یا تاکید گروههای اپوزیسیون خارج از کشور بر استقرار حکومتی دموکراتیک در ایران. در جواب این گروه از افراد و سازمآنها این مسئله پیش میآید که نظام تحریمها مسئله دسترسی نظام حکومتی ایران به سلاح هستهای را هدف گرفته یا رفاه و پیشرفت کشور ایران و در نهایت ملت ایران را؟ جریان امور نشان میدهد که در هیچ جای دنیا نظام تحریم نتوانسته حکومتهای هدف را به پذیرش مقاصد کشورهای تحریمکننده وادار کند. کره شمالی، کوبا، ایران، چین، روسیه و… همگی نشان دهنده شکست نظام تحریم برای وادار کردن حکومتهای هدف به خواست تحریمکنندگان است. بر عکس این تحریمها بر زندگی ملت آن کشورها اثر داشته و در حقیقت مردم کشورهای تحریم شده قربانیان اصلی تحریم هستند نه نظامهای حکومتی هدف که با دسترسی به امکانات موجود توانستهاند به بهای بدبختی و ورشکستگی کشور و ملت به پیشبرد هدفهای خود ادامه دهند. از همه گذشته باید به این نکته توجه کرد که پس از مدتی به سبب فشارهای ناشی به مردم، نگرش افراد به کشورهای تحریمکننده به مثابه عامل بدبختی و افلاس شدیداَ منفی خواهد شد.
در ارتباط با تاثیر منفی تحریمها بر پیشرفت دموکراسی در کشورها نگاهی تاریخی به پدید آمدن حق آزادی انسآنها و در حقیقت حقوق بشر امروزی در همین چند قرن مشخص است. در حقیقت رد پای رعایت حقوق بشری در قرون معاصر را میتوان در قرن نوزدهم جستجو کرد، زمانی که به سبب پدید آمدن انقلاب صنعتی و دگرگونی در شیوه زندگی اقتصادی و اجتماعی افراد و رهایی انسان از کار و کوشش طاقتفرسا در برابر لقمهای نان، انسان دریافت برای زندگی باید به بیش از لقمهای نان و تن دادن به نظامهای استثمارگر مالی و اجتماعی توجه کند و از این زمان فلسفههای اجتماعی مبتنی بر آزادی عمل و انسانگرایی مورد تاکید قرار گرفت و به تدریج با فتح پله به پله هدفهای خود به این مرحله از پیشرفت رسیده است. مسئله نیازهای انسان و سلسله مراتب رسیدن به آنها نیز درطول زمان مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است و همگی آنها بر این باورند که نیازهای ثانویه یعنی نیاز به احساس امنیت، حقوق فرهنگی و اجتماعی، حرمت انسانیت و… همگی در دنباله ارضاء نیازهای اولیه یعنی ارضاء ضرورتهای جسمانی و رفاهی افراد خواهد آمد و به همین سبب میتوان دلیل آورد که اعمال تحریمهای فنآوری و اقتصادی بر ممالک دیگر در حقیقت مخالف ادعای هواخواهی از حقوق بشر است.
از تمامی زیانهای حاصله از اجرای اعلامیه لوزان بر ملت و کشور ایران گذشته ذکر این نکته لازم است که ضرر هر جا جلویش گرفته شود خود فایده است. در ارتباط با اجحافهای عدیده بر حقوق مشروع ایران در طول دوران تحریمها باید پرسید برای مقابله با زیانهای بیشمار تحریمها چه کاری میتوان انجام داد؟ خوب یا بد باید پذیرفت که در طول تمامی این سالها ملت ایران تنها قربانیان اعمال تحریمها علیه کشور بودهاند. از میان رفتن صدها میلیارد دلار سرمایه کشور، از میان رفتن قریب به اتفاق صنایع کشور، فقر، فحشاء و… همگی دستآورد تحریمها بودهاند، اگر چه بیکفایتی و فساد در ارکان حکومتی ایران نیز در طول این مدت بیتاثیر نبوده است. به دنبال تحریمها و از میان رفتن توانایی بیشتر ایرانیها برای تامین حداقل درآمد برای گذران حداقل زندگی دلمشغولی بیشتر افراد پیدا کردن فرصتی برای کار بیشتر و بنابراین کسب درآمد بیشتر بوده است و از ایننظر دیگر توان درخواست حداقل حقوق مشروع زندگی شهروندی خود را از دست دادهاند و نشانه آن فروکش کردن اعتراضها و درخواستهای گروهی برای این حداقلهاست، اگر چه گاهگاهی جرقههایی از اعتراضهای گروهی به چشم میخورد؛ امَا به سبب کوچکی گروه و عدم حمایت اجتماعی سایر گروهها این اعتراضها با شدت و سرعت سرکوب میشود، به ویژه در حکومتی که خود را در خطر آشوبهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… بیرونی و درونی دیده و بقای خود را در مخاطره میپندارد.
یکی از منافع تفاهم حکومت ایران با غرب بهبود شرایط اقتصادی کشور است. با بهبود شرایط اقتصادی امکان بروز درخواستهای قشر متوسط که معمولاَ به سبب استفاده از توان علمی و منطقی خود توان اثرگذاری بر معادلات پیچیده اجتماعی و اقتصادی را دارند بیشتر خواهد شد و این قشر متشکل از دانشگاهیان، فرهنگیان، کارمندان بخش خصوصی و دولتی با اطمینان از توان تامین مالی زندگانی خود مشارکت بیشتری در مطالبات سیاسی و اجتماعی کشور خواهند داشت و بدین معنا از یأس و سردرگمی موجود کنونی در جامعه ایران کاسته خواهد شد.
با از میان رفتن تحریمها بدیهی است رانتخواران حکومتی بیشترین آسیبهای مالی و اجتماعی را خواهند دید و از منابع بیکران رانتی خود به سبب رفع و کاهش تحریمها به دور خواهند افتاد. بسته شدن روزنههای رانتخواری این گروهها در آینده یکی از مهمترین عوامل دگرگونیهای سیاسی آینده ایران خواهد بود. این گروه تا کنون برای استفاده از رانت خود را سربازان جاننثار حکومت ایران معرفی میکردند ولی در حقیقت دلنگرانی آنها نه حفظ ارزشهای انقلابی ادعایی در شعارهای آنها بلکه حفظ منافع فردی و گروهی خود بوده است، یعنی آنها نه سربازان انقلاب و جانبازان ولایت مطلقه فقیه بلکه مرید بلاشک منافع خود بودهاند. با فروپاشی نظام اقتصاد رانتی در ایران ماهیت وجودی این افراد مشخص خواهد شد (چنانکه شاهد بودیم در برههای از زمان به سبب به مخاطره افتادن منافع گروهی احمدی نژاد چگونه این گروه حتی در مقابل رهبری قد علم کرده و داعیه برتری کردند). بزرگترین خطر برای رژیم کنونی ایران برخوردهای پدید آمده میان گروههای قدرتی است که اکنون از رانتهای بادآورده بهرهمند میشوند و گروهی که اینک کوشش دارند با توسل به بازار آزاد رقابتی منافع این گروه را به خطر اندازند (تکنوکراتها که بدنه اصلی جناح اصلاحطلب و معتدل کنونی را شکل میدهند). در درگیری میان این قدرتها مشخص خواهد کرد که میزان اعتقاد و التزام واقعی این افراد به مقام رهبری تا چه پایه درست است؟ اگر چه براین باورم که این گروهها در صورت لزوم نیز در مقابل مقام رهبری ایران قد خواهند کشید که در این صورت قدرت متراکم و سرکوبکننده کنونی آنها باچالش روبرو خواهد شد و خود سبب سستی قدرت ولایت مطلقه فقیه میشود.
نکته مهم در این میان توجه به این واقعیت است که نگرانی دولتهای غربی در دستیابی ایران به انرژی هستهای و حتی سلاح هستهای در این برهه بیش از آنکه نشان داده شده است به خود سلاح هستهای یا انرژی هستهای مربوط نیست، بلکه دلنگرانی واقعی آنها وجود نظام حکومتی ایران است که به ظاهر نشانی از غربستیزی در خود دارد، یعنی مسئله هستهای ایران در حقیقت بهانهای برای تحت فشار قرار دادن حکومت کنونی ایران در همآهنگ شدن با برخی از سیاستهای غرب است که متاسفانه یا خوشبختانه نظام حاکم در ایران به سبب شرایط سخت داخلی قادر به دست کشیدن از آنها نیست، زیرا همانند تمامی رژیمهای خودکامه و فاسد (بنا به اظهار خود مقامات حکومتی ایران، نظام اداری و اقتصادی ایران به ویژه در این چند دهه اخیر با فساد مالی و اداری زیادی روبرو شده است، البته چنین فسادی از اوایل استقرار حکومت جمهوری اسلامی موجود بوده است، دستورهای دهه ۶۰ خمینی در لزوم مبارزه با فساد مالی و اداری و تداوم این دستورها به وسیله خامنهای در دهههای ۷۰ و ۸۰ نشاندهنده عمق این فاجعه است) برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی باید در صدد فراهم ساختن دشمنی بیرونی واقعی یا تخیلی باشند. با توجه به چنین واقعیتی هرگاه در آینده در خط مشی ایران چرخشی از ستیزهگری علیه غرب مشاهده شود، چه بسا تمامی این ماجراها و کوششهای آتی ایران به فراموشی سپرده شود، نمونه این مسئله را میتوان در مورد کشورهای هند، پاکستان، اسرائیل و احتمالا چند کشور دیگر شاهد بود که کشورهای غربی در مقابل دسترسی آنها حتی به سلاح اتمی یا آن کوششها را نادیده گرفته و یا با گلایهای کوچک موضوع را به فراموشی سپردهاند. بنابراین نباید دگرگونی جغرافیای ژئوپولتیک آینده خاورمیانه و ایران را از نظر دور داشت.
در نظریه کلی نظامها ( System Theory General ) که یکی از مهمترین و علمیترین نظریههای معاصر است نظامها به دو دسته نظامهای طبیعی و نظامهای ساخته دست بشر تقسیم شدهاند. در نظامهای طبیعی از آن رو که رویدادها از قوانینی تقریباَ ثابت پیروی میکنند و حتی اگر دگرگونی نیز در آنها پدید آید بسیار آهسته و کند میباشد لذا میتوان چگونگی رویدادها را در درازمدت و با پیشبینی دقیق محاسبه کرد در حالیکه در نظامهای ساخته دست بشر از آن رو که رویدادها وابسته به گرایشها و تصمیمگیریهای انسان است، لذا امکان دگرگونی رویدادها و بنا بر این پیشبینی آنها در طولانی مدت بسیار بیثبات است. این نظریهها در حال حاضر میتواند جوابگوی برخی از انتقادات مخالفین تفاهم هستهای ایران با غرب باشد که طول زمان نظارت غرب بر پیشرفت انرژی هستهای ایران را بسیار طولانی میدانند و اعتقاد دارند که در حقیقت طول مدت این نظارت مانع همیشگی دسترسی ایران به انرژی هستهای خواهد بود. در جواب این انتقاد باید گفت در امور سیاسی (نظام ساخته دست بشر) برخلاف علوم طبیعی قطعات سازنده پازل هر موقعیتی به سرعت دگرگون میشوند. بنابراین این امکان موجود است که با دگرگونی دیدگاههای حاکم بر حکومت کنونی ایران و یا احتمالاٌ نظام حکومتی ایران در آینده و یا حتی دگرگونی دیدگاههای قدرتهای غربی به جغرافیای سیاسی خاورمیانه تمامی معادلات سازنده تصمیمگیری در پیشرفت انرژی هستهای ایران دگرگون شود. نمونهای از این دگرگونی را میتوان در ظهور قدرت پیشبینی نشده داعش در عراق و سوریه و الزام به همکاری میان ایران و قدرتهای غربی در اتحاد و همآهنگی با هم برای از میان برداشتن داعش مشاهده کرد. در گامی جلوتر حتی این امکان وجود دارد که در سیاست آمریکا در حمایت بیچون وچرا از حکومت اسرائیل نیز دگرگونیهایی حاصل شود که این خود نیز عاملی برای دگرگونی در ژئوپلیتیک خاورمیانه خواهد شد، نمونههایی از این دگرگونی را نیز هم اکنون با رشد تضاد بین دیدگاههای دولت آمریکا با دولت اسرائیل شاهد هستیم اگرچه هر دو طرف کوششی در پردهپوشی چنین تضادی دارند.
در نظام ارزشیابی و الگوهای مربوط به آن با دو الگوی متفاوت امَا مکمل یکدیگر مواجه هستیم. ارزشیاب مرحلهای یا گام به گام (Formative Evaluation ( که در این الگو کوشش دارند بهترین، سادهترین، مفیدترین، آسانترین راه رسیده به هدف را پیدا کرده و در فرایند پیشرفت یک برنامه به کار گیرند. در طرف دیگر ارزشیابی تراکمی) Summative Evaluation ( کوشش دارند که در فرایند اجرای برنامه در هر لحظه بر ارزش و اهمیت هدف تعیین شده نظارت کرده و هر گاه هدف ارزش اولیه خود را برای اجرای فرایند از دست داد آن را متوقف یا اصلاح کند. کاربرد چنین برداشتی را در دیدگاه جمهوری اسلامی نسبت به مسئله انرژی هستهای در حال حاضر میتوان شاهد بود، یعنی آنها در حین حال که میکوشند برای رسیدن به هدف خود که پیشرفت انرژی هستهای است کوشا باشند امَا متقابلاَ به این مسئله رسیدهاند که هدفهای قبلی آنها در دسترسی به انرژی هستهای در زمان حال چندان به منفعت و فایده آنها نیست و لذا خود را ملزم به دگرگونی برخی هدفها یا متوقفساختن آنها کردهاند. این مسئله نیز میتواند جوابگوی بدگمانی غرب یا ایران در مقابل احتمال فریبکاری در مسئله تفاهم هستهای ایران با غرب باشد. نکته مهم اینکه رضایت خامنهای از پیش از انتخابات ریاست جمهوری جدید ایران به تفاهم جلب شده بود، ورود حسن روحانی و مقابله ایشان با گروه مقابل که سعید جلیلی را به مثابه نماد خود در انتخابات ریاست جمهوری معرفی کرده بودند و جریان مباحثههای تلویزیونی به ویژه گفتارهای علی اکبر ولایتی به مثابه یکی دیگر از کاندیداهایی که مورد اعتماد خامنهای بود همگی گویای پی بردن دستاندرکاران جمهوری اسلامی به حل مسئله هستهای ایران است. بر این باورم که احتمال فریبکاری جمهوری اسلامی ایران در پیروی از این تفاهم بسیار کمتر از احتمال فریبکاری غرب باشد. دلیل اینکه با قدرت خامنهای و جبهه هوادار او مهندسی کردن انتخابات ریاست جمهوری در ایران و انتخاب فرد دیگری به جای روحانی کاری نه چندان سخت برای جمهوری اسلامی ایران بود.
مسئله دیگر مورد استناد دولتهای غربی در مورد محدود کردن کوششهای هستهای ایران بهانهگیری کشورهای همسایه ایران به ویژه کشورهای عربی است. در پاسخ باید یادآور شد که میان ایران و کشورهای همسایه در دستیابی به انرژی هستهای تفاوت بسیاری است. به طور نمونه دانش هستهای ایران سابقهای طولانی و بیش از ۵ دهه دارد و این دانش به مرحلهای رسیده که تقریباٌ دانشی بومی شده است و حتی بدون نیاز چندان به کشورهای پیشرفته دیگر در زمینه انرژی اتمی توان پیشرفت را دارد. این توان حاصل فرهنگ و توان دانشمندان ایرانی در طول چندین سده و دهه گذشته است که با انباشته شدن علم در طول زمان و استفاده از بهره ویژه افزایشی بودن علم به این مرحله رسیدهاند در حالی که کشورهای عرب با توجه به تاریخ شکلگیری آنها هنوز از لحاظ بومی شدن علم و فنآوری در مراحل اولیه پیشرفت هستند و آنچه که امروزه از فنآوری و علم در اختیار دارند دانش خریداری شده است نه دانش بومی و بنا بر این به میزان زیادی وابسته به قدرتهای علمی دیگر هستند تا متکی به دانش بومی خود و این مسئله آنها را در امر استقلال در پیشرفت دانش هستهای با مشکل مواجه میسازد. بنا بر این هرگاه غرب نخواهد یعنی در صدد فروش تجهیزات انرژی هستهای به کشورهای عربی نباشد امکان رقابت هستهای در این منطقه از خاورمیانه بسیار اندک است.
بهانه دیگر غرب در مخالفت با داشتن انرژی هستهای ایران، ترس آنها از تبدیل شدن خاورمیانه (بخوانید کشورهای حاشیه خلیج فارس) به منطقه رقابتهای تسلیحاتی و اتمی است. در پاسخ باید گفت دلیل این بهانه شما چیست؟ هرگاه این کشورها بتوانند در سایه تفاهم با یکدیگر به سر برند دیگر چه نیازی به اتمی شدن دارند؟ از همه مهمتر با مقایسه مخارجی که کشورهای حاشیه خلیج فارس صرف خرید تسلیحات جنگی در طول سال گذشته کردهاند ( به طور نمونه عربستان با ۸۰ میلیارد دلار در ردیف چهارم کشورهای سرمایهگذار در ارتش است و به همین صورت امارات و غیره ) باید پرسید منبع تامین تسلیحات این کشورها در کجاست؟ و نقش آنها در بحرانهای خاور میانه چگونه است؟ و نهایتاٌ اینکه سبب بحرآنهای خاور میانه در کجاست؟ آیا ریشه اصلی این بحرآنها در حمایت بیچون و چرای غرب از کشور اسرائیل نیست؟ چرا دولتهای غربی به جای این همه حمایت بیقید و شرط از نفوذ خود برای بهبود روابط اسرائیل با سایر کشورها استفاده نمیکنند تا بهانه بیشتر بحرآنها از میان برود؟
با از میان رفتن بحران هستهای ایران به سبب رونق اقتصادی کشور افراد بیشتری چه از لحاظ مالی و چه از نظر زمانی توان استفاده از فنآوریهای پیچیده مخابراتی را خواهند داشت و این خود توان ارتباطی و مبادله اخبار و آگاهی از امور را در ایران افزایش خواهد داد. با توجه به نقش این گونه از وسایل ارتباطی در دگرگونیهای اجتماعی به ویژه در بهار عربی میتوان بر اهمیت آن در دگرگونی شرایط اجتماعی و سیاسی در ایران آینده نیز پی برد.
نهایت کوشش کردم نشان دهم با وجود از دست دادن بسیاری از حقوق مشروع خود به سبب قبول اعلامیه لوزان، هنوز هم مصلحت کنونی و آینده ما در قبول این اعلامیه است. در اینصورت توان آنرا خواهیم داشت که با دگرگونیهای آینده جغرافیای سیاسی منطقه بسیار از حقوق مشروع خود را به دست آوریم و امیدوار به بهبود فضای سیاسی اجتماعی ایران گردیم. سخن آخر اینک باید میان هزینهها و فرصتهای از دست داده تفاوت قائل شد، ضرر اصلی در پیگیری دانش هستهای ایران به سبب روش اشتباه حکومت جمهوری اسلامی ایران در روابط بینالملل بود که هزینههای زیادی را بر کشور ایران تحمیل کرد والا مخارج صرف شده در زمینه کسب دانش هستهای هزینههای مفیدی بوده که سبب شده دانش هستهای ایران بومیسازی شود. باید توجه داشت که پیشرفت هرچه بیشتر کشور در گروی هزینههایی است که صرف انجام پژوهشهای علمی و فنآوریهای وابسته میشود.
۹/۲/۱۳۹۴ کالیفرنیا