قاصدک

چهارشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۱۰ ژوئن ۲۰۱۵


رضا مقصدی – قاصدک را به حرف آوردم
گفت: از دور دست ، آمده است.
چون خیالی به نازکیِ نسیم
مثل مهتابِ مست، آمده است.

...گفتم از دل، خبر، چه آوردی؟
از خبر های تر، چه آوردی؟
گفت : آواز عاشقان، امروز –
آبیِ عشق را معطر کرد .

هر کجا ارغوانِ تازه شکفت
از برایم به غیر عشق، نگفت.
شبنمِ باغ بیقراریِ ما –
آرزوی سپیده، در بر کرد.

باز باران ، ترانه‌خوان شده است
با غزل‌های شادمانه‌ی سبز-
معنیِ مهربانِ جان شده است.

گفتمش: از درخت حرفی نیست؟
ریشه‌ی سیبِ سرخ، شاداب است؟
گفت: شادا درین خزانِ بلند –
ریشه را روشناییِ آب است.

– قاصدک از منَت، خبر بوده‌ست‌؟
هیچ دانی دلم چه آشفته‌ست؟ :

از برنج وُ تُرنج وُ نارنجم-
داستانی، شگفت می‌خوانم .
هم‌صدا باسروده‌ی “نیما”
تا سرودِ سپیده، می‌رانم .

چشم من – این جزیره‌ی پاییز-
پرده در پرده، آب می‌گیرد.
با خیالی قشنگ، این دلِ من 
رنگِ یک شعرِ ناب می‌گیرد .

گفت: در جانِ باغِ “لاهیجان”
یک گُلِ بیقرار، روییده‌ست.
چشم در چشمِ آسمانِ سیاه 
عطر بیدارِ عشق را، چیده‌ست.

آن گُلِ بیقرار، در غم توست.
شاعرا ! عاشقانه، همدم توست.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=14827