جامعه به شیوه عمل سیاسی در فضای غیر سیاسی عادت کرده است
آزاده کریمی- زندهیاد علی حاتمیدر سریال «هزاردستان» جامعه آن روزگار ایران را با بیان دیالوگی از زبان مأمور تأمینات «میرزا باقر» چنین معرفی میکند: جماعت خواب، اجتماع خوابزده، جامعه چرتی…
اما آیا جامعه ایرانی همچنان خوابزده و منفعل در عرصههای سیاسی و اجتماعی است؟ آیا جامعه ایران از پیله محافظهکاری خود بیرون آمده است؟ برای یافتن پاسخ به این پرسشّها باید به حضور اجتماعی مردم در فضاهای مجازی و اینترنت نیز توجه داشت چرا که با افزایش روزافزون کاربران اینترنتی، گسترش رسانههای جمعی و ماهوارهها در دنیا، ایران نیز همپای جهان پیش آمده و اکنون رتبه اول خاورمیانه در تعداد کاربران اینترنتی را دارد.
استتوسهای فیس بوک، گروههای وایبری و تلگرام و اینستاگرام محلی برای ابراز عقیده و بیان مخالفتها و موافقتهای سیاسی و اجتماعی کاربران ایرانی است. چنانچه گستردگی این اظهار نظرات حتی تا حمله اینترنتی به صفحه چهرههای بینالمللی و کشیده شدن جوانب امر به دنیای واقعی هم پیش رفته و کاربران ایرانی را به جامعهای همیشه در صحنه بدل کرده است. واکنشهای نامتناسب و سیاستزده، فحاشی، برخوردهای عقیدتی و ایدئولوژیک خشن، عبور از مرزهای شخصی افراد و برنتابیدن سخن مخالف نیز جنبه بارزی است که در نزاعهای اینترنتی کاربران ایرانی شاهدیم.
اما خارج از اینترنت نیز برونفکنی جامعه را میتوان در تجمعات خیابانی پس از مسابقات ورزشی ایران (حتی اگر منجر به موفقیت هم نشده باشند)، حضور در مراسم درگذشت چهرههای هنری و ورزشی یا مشارکت در برنامههای تلویزیونی جست. چنانچه مسابقه استندآپ کمدی بین امین حیایی (بازیگر) و امیرمهدی ژوله (طنز نویس) به جایی برای مبارزه طرفداران کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بدل شد یا درباره مرگ هادی نوروزی کاپیتان جوان تیم فوتبال پرسپولیس، حادثهای مشکوک و با دلایل سیاسی شایع شد.
در چنین شرایطی حتی سادهترین علاقمندیها و کنشهای فردی با تعابیر سیاسی و ایدئولوژیک پیوند میخورند و از سوی دیگران تفسیر شده و به چالش کشیده میشوند. اما آیا برخورد سیاسی با یک اندیشه یا پدیده عادی و حتی روزمره، عمل سیاسی یا سیاستورزی یا کنشگرایی است؟ آیا میتوان جامعه ایران را به واسطه چنین رفتارهایی فعال عرصه سیاسی یا اجتماعی خواند و آیا میتوان برخورد سیاسی مردم را با امور غیرسیاسی عملکردی سیاسی تلقی کرد؟ به طور مشخص: چرا مردم ایران با سادهترین وقایع روزانه نیز برخوردی سیاسی دارند؟
مردم نهادهایی مطابق علایق و خواست خود ندارند
حسین قاضیان جامعه شناس در گفتگو با کیهان لندن، سیاست را یکی از علایق مردم میداند و معتقد است: اگر سیاست را به معنی دخالت یا مشارکت در امور و مسائل عمومی بگیریم، باید گفت سیاست اگر یک نیاز نباشد، دست کم یکی از علایقی است که مردم دارند. یعنی سیاست یکی از چیزهایی است که مردم مایلند در آن دخالت کنند و در آن مشارکت داشته باشند. این موضوعات عمومیهستند و به عده کثیری از مردم مربوط میشوند. بنا براین مشارکت سیاسی یعنی نیاز و علاقه مردم که در همه جوامع به یک شیوه به آن پاسخ داده شود و معمولا نهادهای متناسب با آن هم پدید میآید.
او میافزاید: مثلا ما نیازهای مادی داریم و برای رفع نیازهای مادی نهاد اقتصاد پدید آمده است. ما کالاها را تولید میکنیم و به بازار میآوریم و با کل این مکانیزم یا ساز و کار، تولید و مصرف اقتصادی شکل میگیرد و نهاد اقتصاد را درست میکند.
قاضیان کمبود نهادهای مرسوم با نیاز مردم یا پاسخگو نبودن نهادهای بالا را عامل آشکار شدن نیازها در مجاری و کالبدهای دیگر میداند و میگوید: در ایران چون نهادهای دخالت کننده و مشارکت کننده در امور عمومی قوی، کارآمد و دموکراتیک نیستند، بنا بر این مردم برای اینکه علایق و مسائل خودشان را از طریق این نهادها دنبال کنند، راهی ندارند. این نهادها عبارتند از احزاب، رسانههای آزاد، نهادهای مدنی مستقل و قوی، انتخابات، پارلمان و چیزهایی از این دست.
از صف نانوایی تا تاکسی میتوان سیاست ورزید
این جامعهشناس فقدان نهادهای مشارکت جویانه مردمیرا عاملی در راستای بروز سیاست در عرصههای روزمره دانسته و در ادامه گفتگوی خود با کیهان لندن میافزاید: وقتی آدمها راهی به این نهادها نداشته باشند، برای اینکه نیازشان را پاسخ دهند، به سراغ مجاری دیگر میروند و چون جایی برای سیاستورزی نیست، هر جای دیگری، جای سیاست را میگیرد. بنا بر این طرح مسائل سیاسی از صف نانوایی و تاکسی شروع میشود تا هر جای دیگری که لزوما سیاسی نیست، حالا میخواهد دانشگاه باشد یا مسابقه فوتبال یا یک برنامه تلویزیونی که دو نفر در یک استندآپ کمدی با هم رقابت میکنند.
قاضیان پرداختن به سیاست خارج از مجاری سیاسی را کالبدی میداند که استفاده از آن آن برای مردم به شیوه و عادت بدل میشود: وقتی نهادها یا کالبدها و مجاری لازم برای فعالیت سیاسی نباشد و مردم مجبور شوند در کالبدهای دیگر سیاست یا امور عمومیرا دنبال کنند، طبیعتا این رفتار به یک روال و عادت زندگی تبدیل میشود. به این ترتیب آدمها عادت میکنند یا یاد میگیرند تا به آن شیوه، عمل سیاسیشان را پیش ببرند، یعنی به صورت حاشیهای و پنهان در زیر پوشش چیزهای دیگر.
حتی حرف نزدن هم بار سیاسی پیدا میکند
از منظر این جامعهشناس در چنین شرایطی سادهترین سخنان به نماد یا نشانهای سیاسی بدل میشود حتی حرف نزدن! قاضیان میافزاید: برای همین هم کلمات معانیشان جنبه نمادین پیدا میکند. حرفها، حرکات، حتی حرف نزدن و عمل نکردن مجالی برای بروز سیاست میشود. رسانه به ارگان حزبی تبدیل میشود یا دانشگاه به مهمترین منبع فعالیتهای اجتماعی یا سیاسی تبدیل میشود. ما به این ترتیب شیوه عمل سیاسی در فضای غیر سیاسی را میآموزیم و حرفمان را در لوای دیگری مطرح کنیم. برای همین عمل خودمان را در فعالیتهای صنفی پنهان میکنیم، در فعالیتهای حقوق بشری، محیط زیستی یا مثلا در چیزهای سادهای مثل آب بازی، بوق زدن و نوع پوشش خود.
دانش تئوریک و اجرایی عمل سیاسی را نداریم
این جامعهشناس درباره اینکه واکنشهای نامتناسب با کنشهای اجتماعی در دیگر کشورهای جهان نیز رخ میدهد، میگوید: اگر جامعهای نهادهای سیاسی و اجتماعیاش را نساخته باشد یا آنها خوب کار نکنند، از لحاظ ساختاری و کارکردی دچار مشکل و ضعف میشود. بنا بر این جوامعی که دچار ضعف ساختاری هستند با چنین وضعیتی کمابیش روبرو هستند. حتی در جوامع غربی هم که این ساز و کارها درست تنظیم شده، وقتی نهادها دچار اختلال میشوند و نمیتوانند کار خود را به خوبی انجام دهند، مردم دیگر به سازمانها، احزاب و انتخابات بی اعتماد میشوند، یا از سیاست کناره میگیرند یا گاهی اوقات به شکل جنبشی بیرون از نهادها فعال میشوند. مثل اتفاقاتی که در دهه ۶۰ در اروپا و آمریکا رخ داد، چون مردم و خصوصا جوانها و دانشگاهیان احساس میکردند نهادهای سیاسی مرسوم و معمول قادر نیستند به نیازهای آنها پاسخ دهند، از این نهادها خارج شدند و عمل مشارکت سیاسی را در شکل یک جنبش انجام دادند.
قاضیان ادامه میدهد: به این ترتیب، این یک اتفاق کلی است که در هر جامعهای میتواند صادق باشد؛ به میزان اینکه آن نهادها و کالبدهای مادی برآوردن نیاز به مشارکت در امور عمومی و اجتماعی خوب کار نکنند یا نباشد، این نقص فعالیت در خارج کالبد وجود دارد. در جامعه ما شاید بیشتر از باقی جوامع باشد، چرا که اصولا ما زندگی دموکراتیک را تجربه نکردهایم و این نهادها اصولا نهادهای جوامع دموکراتیک است که فرضشان بر این است که همه مردم در امور عمومی جامعه باید دخالت کنند و چون چنین روالی در سیاست مملکت ما نبوده، بنا بر این ضعفهای اساسی و ساختاری داریم که عملا منجر به ضعفهای فرهنگی هم در این زمینه شده است. به این معنی که یاد نمیگیریم و نمیتوانیم اجرایش کنیم و فاقد دانش تئوریک و اجرایی برای عمل سیاسی هستیم.
با افزایش استبداد، عمل غیرسیاسی هم سیاسی میشود
قاضیان در پایان گفتگو با کیهان لندن، در پاسخ به این پرسش که آیا جامعه ایران در تاریخ خود اصلا شیوه برخورد سیاسی با موضوعات غیرسیاسی را تجربه کرده است یا نه، گفت: در طول تاریخ جامعه ما مراحل یکسانی را طی نکرده است، اما هر وقت میزان استبداد در جامعه افزایش یافته، این شیوه عمل سیاسی بیشتر شده، چرا که راههای اصلی و اساسی سیاست بیشتر مسدود شده است. درست است که جامعه معاصر ایران دو انقلاب سیاسی کرده و از بسیاری جهات تغییرات اساسی پیدا کرده ولی هنوز خواستههای مشروطه ۱۰۰ سال پیش وجود دارد. یعنی اینکه دولت مکلف به قانون باشد و دولت و شهروندان هم متعهد به یکدیگر باشند. یعنی هنوز به قانون عمل نمیشود، ضمن اینکه محتوای قانون هم مسئلهساز شده است. نه تنها قانون در جامعه حاکم نشده و رفتار دولت و شهروندان بر اساس یک قانون روشن تعریف نشده، بلکه محتوای قانون تغییر معنا داده و از تأمین و تضمین خواست عمومی تبدیل شده به خواست گروه یکهسالاری که توانستهاند قدرت را به دست بگیرند. این دو مشکل بنیادی باوجود همه تحولاتی که رخ داده همچنان وجود دارد.
*****
به این ترتیب به نظر میرسد تا زمانی که ساز و کارهای مشارکت مستقیم و داوطلبانه مردم در یک نظام حقوقی مبتنی بر خواستهای عمومی فراهم نشود ما همچنان، چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی، شاهد «سیاستورزی» در مسایلی خواهیم بود که اساسا ربطی به سیاست ندارند!