درباره فرهنگ

سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ برابر با ۲۴ نوامبر ۲۰۱۵


مازیار قویدل – سخن از جمشید، شاه انسان‌مدار و آبادگر در میان است، شاهی که کارهای پیشینیانش را به سرانجامی‌بسیار بالا و والا رسانید و انسان ایرانی با کوشش‌های او، نیرومند و جامه‌پوش و خانه ‌دار شد و با پی‌گیری‌های آگاهانه و بر پایه خرد و دانش شاه آبادگر، توانست گرمابه و کاخ‌های بلند بسازد، با زر و گوهر آشنا و آراسته و پیراسته و ثروتمند شود و سپس با جستجوی بیشتر، خوش‌بو و خوش آب و رنگ گردد، با این همه بر او می‌شورند و ضحاک را بر جای او می‌نشانند!

۳۰- بخش هفت: جمشید شاه را چه پیش آمد و چرا آنچه بر جمشید  و میهن رفت در تاریخ ایران دارای نمونه‌های دیگری نیز هست؟

فردوسی
فردوسی

سرگذشت جمشید شاه را از چند دیدگاه می‌توان نگریست که دو نمونه‌اش چنین است:

  1. از دیدگاه آموزش فرهنگی پشته‌ی ایران که فرهیختگی را با پرهیزگاری در پیوند می‌داند و از همگان و به ویژه دانایان و سران و سرکردگان می‌خواهد، دادگر و مداراگر و بردبار باشند و از خودخواهی و خودشیفتگی پرهیز کنند و همچون درختانی باشند که هر آن چه بارشان بیشتر می‌شود، بیشتر سر خم می‌کنند و به زمین و زمینیان نزدیک‌تر می‌گردند.

در این باره نه تنها در شاهنامه که پند و اندرزهای فراوانی در دیگر بخش‌های فرهنگ و ادب پارسی یافت می‌شود. که یادآور می‌شوند، هر کسی و به ویژه بزرگان و شاهان، هر آنچه هم دانا و توانا می‌شوند، نباید به خودشیفتگی برسند و از آنجا که بنا به گفته‌هایی، جمشید شاه چنین کرد، فر و فرهیختگی و یا پرهیزگاری از او دور می‌گردد و شاهی که مردم‌اش به فرمان‌اش “نهاده دو گوش بودند”، از او روی‌گردان شدند!

این سخن پذیرفتنی می‌تواند باشد، با این همه آیا این چنین اشتباهی باید به گزینشی چنان نادرست و ناروا برسد که مردم برانگیخته شده، چشم بر همه‌ی نیکی‌های دوره شاهنشاهی جمشید شاه آبادگر بسته و ستمگری را بر خود فرمانروا سازند که هر روز سر جوانان‌شان را بخواهد از مغز تهی سازد و آسایش و آرامش و تندرستی را از آنان باز ستاند! این آن سخنی است که در بخش دوم پی گرفته می‌شود.

  1. از دیدگاهِ نگرش به افزون‌خواهی دین‌مداران تن‌پرور و خرافه‌گستری که آگاهی و دانایی مردم را با سودجویی خود هم راستا نمی‌بینند و با یاری دشمنان دانا و دوستان نادان، سامان کشور و مردمان را به ویرانی می‌کشند و ستمگری را بر جای دادگری که به مردمان شادی و تندرستی و آسایش بخشیده بود، می‌نشانند. کار نابخردانه و ناشایستی که بد بیارانه در تاریخ ایران بی پیشینه نیست!

به باور این پژوهشگر، در دل‌شکستگی و رفتن جمشید شاه، دین‌مداران دستی دراز داشته‌اند و رفتن او را به گونه‌ی کودتایی از سوی دین‌مداران و ارتشیان به گمان می‌آورد. به ویژه که پیشینه  جمشیدی در در اوستا نیز از نیکی برخوردار است. بر این پایه و برای  آگاهی پیدا کردن از دیدگاه‌های دیگر نیم نگاهی انداخته می‌شود به اوستا و نوشته‌هایش.

بر پایه نوشتارهای برجا مانده‌ی اوستا، (همچنان که پیش از این نیز خواندید) جمشید اگر چه گسترش دهنده‌ی جهان است و در سه گام جهان را که برای زیست تنگ آمده بود گسترش می‌دهد،  درخواست اهورامزدا برای پیامبری را نمی‌پذیرد. این نشانه پرهیز از دین‌مداری از سوی جمشید شاه را به روشنی و در وندیداد می‌بینیم (اوستا کهن‌ترین سرودها ومتن‌های ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه،، انتشارات مروارید، چاپ نهم ۱۳۸۴، جلد دوم رویه ۶۶۵):

۱:      “زرتشت از اهورامزدا پرسید:

ای اَهورمَزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومندَ ای اَشَوَن!

تو-که اهوره مَزدایی- جز من- که زَرتُشتم- نخست با کدام یک از مردمان همپرسگی کردی؟

کدامین کس بود که تو دین اَهوره و زرتشت را بدو فراز نمودی؟

۲: اَهوره مزدا پاسخ گفت:

ای زرتشتِ اَشَوَن!

جم هورچهرِ خوب رَمه، نخستین کسی از مردمان بود که پیش از تو –زرتشت- من- اَهوره مَزدا- با او همپرسگی کردم و آنگاه دین اهوره و زرتشت را بدو فراز نمودم. (جمشید در اوستا پسر( ویونگهنتیا ویونگهان) و نامش به گونه ” ییمَ”، آمده‌است “جم” یا “ییم”، دراوستایی برابر با “همزاد”، و “شید” برابر با “خورشید” به کار برده می‌شود).

۳: ای زرتُشت!

پس من – که اَهوره مَزدایم- او را گفتم:

هان ای جَمِ هور چهر، پسر ویَونگهَان!

تو دین آگاه و دین بُردارِ من[در جهان] باش.

ای زرتُشت!

آنگاه جمِ هورچشم، مرا پاسخ گفت:

من زاده و آموخته نشده ام که دین آگاه و دین بُردار تو [در جهان] باشم.

بر این پایه، می‌توان گفت که جمشید شاه نه تنها گسترش آیین را نپذیرفت که گویی حنای دین‌مداران نیز در نزد او رنگی نمی‌توانسته داشته باشد. برای همین نیز در آغاز پادشاهی و به گوش بزرگان و مردم رساندن برنامه‌هایش:

منم گفت با فــره‌ی ایـــــزدی

هم‌ام شهریاری و هم موبـدی

بدان را ز بد دست کوته کنـــم

روان را سوی روشنی ره کنـم

بدین گونه او نه تنها خود را بی نیاز از دین‌مداران در کشورمداری می‌شناساند که رسیدگی به روان مردمان را نیز از برنامه‌های دولتی بر می‌شمارد. او به ویژه و در برنامه پنجاه ساله‌ی سوم خود، آنان را از میان مردم دور می‌کند و برایشان جایگاهی در کوه می‌سازد، تا به خدایانی که بی گمان آنان را بر پهنه آسمان جای می‌دادند، نزدیک‌تر باشند. این کار شاه، نه تنها خودِ او، که زمانه را نیز شاد است:

چو این کرده شد ساز دیگـر نهاد

زمانـه بدو شـاد و او نیــز شـــاد

ز هـر پیشـه ور انجمـن گرد کرد

بدیـن انـدرون سال پنجه خـورد

گروهی که کاتوزیان(آتوریان، آثوریان) خوانیش

بـه رسـم پرستندگــان دانــی‌اش

جــدا کردشان از میـــان گــروه

پرستنـده را جایگــه کـــرد کـوه

اما این که چرا این پژوهشگر، دست دین‌مداران را در دل شکستگی جمشید شاه دراز می‌داند، برای این است که کوشش‌های پی‌گیر جمشیدی توانِ ارتشی، مالی و جانی مردم را بالا برده بود و درِ تندرستی را نیز بر آنان گشوده بود و مردم چند سالیان درازی از رنج و مرگ آگاهی نداشتد. این کوشش‌ها، اگر چه شادی و آبادی مردم و کشور را در پی داشته، نباید خوش‌آیند تن‌پروران و تنبل‌ها بوده، و یا به کام شماری از موبدان که در درازای زمان خود را در پیوند با از ما بهتران دانسته و می‌دانند خوش آمده باشد، زیرا در دوره شاهنشاهی او: نیارست کس کرد  بی کاریـی

فراموش نکنیم از آنجاکه آساش و آرامش و جهان گستر و دست یابی به دریاها و آسمان بر پایه دانش و خرد است، هیچ گاه خوش‌آیند دین‌مدارانی نیست که خود را در پیوند با از ما بهتران می‌دانند و برای خود جایگاه ویژه‌ای می‌خواهند. برای همین نیز گمان می‌رود انسان مداری شاه، زمینه رو یا رویی با خرافه‌بافی دکان‌دارانِ دینی شده، آنان آرام آرام و با نیرنگ شاه را خودشیفته و دور شده از فرِ کیانی خوانده و با نیرنگ و فریب، ارتشیانی افزون‌خواه را به سوی خود کشیده و کاری کرده باشند که شاه آبادگر، با دلی شکسته کشور را وانهد، سامان کشور از هم بپاشد و کودتاچیانِ دین‌مدار و ارتشیان نادان، به گمان نادرست این که کشور و مردم را به زیر فرمان خواهند گرفت، میهن و مردم را در چنگال ضحاکیان گرفتار می‌کنند.

کار ناپسند و ناشایستی که استاد سخن با یادآوریش نیز آرزوی مرگ می‌کند:

چنیــن اسـت کیهـــان نـا پـایـــدار

تو در وی به جز تخم نیکی مکار

دلـم سیـر شـد زین ســرای سپنـج

خـدایا مــرا زود بــرهان ز رنـج

پی‌گیری این پژوهش به نوشتاری دیگر واگذاشته می‌شود.

 ۲۴ نوامبر ۲۰۱۵

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]   [بخش هژده]    [بخش نوزده]   [بخش بیست]   [بخش بیست و یک]   [بخش بیست و دو]   [بخش بیست و سه]   [بخش بیست و چهار]   [بخش بیست و پنج]    [بخش بیست و شش]   [بخش بیست و هفت]   [بخش بیست و هشت]   [بخش بیست و نه]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=28361