حکایت یک شاعر از فراز و فرودهای خروج از ایران؛
اوین دری رو به دَرَک دارد

دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ برابر با ۰۸ فوریه ۲۰۱۶


فیروزه  رمضان‌زاده –  محمدرضا حاج رستم بگلو، ‌زاده‌ی آذرماه ۱۳۵۳ در شهر تهران، فارغ التحصیل رشته مهندسی ترویج و آموزش با گرایش کشاورزی است این شاعر ۴۱ ساله در روز ۲۵ آذرماه سال جاری به اتهام «توهین به مقدسات» و «نشر اکاذیب» از سوی مأموران امنیتی در شهر کرج بازداشت و چند روز بعد، با سپردن وثیقه ۷۰میلیون تومانی، از سوی شعبه دوازدهم دادیاری کرج آزاد شد.

محمدرضا حاج رستم بگلو
تلاش برای انتشارات زیرزمینی

او چندی پیش به صورت غیرقانونی از ایران خارج شد و اکنون در یکی از شهرهای ترکیه به سر می‌برد.

وی پس از سال‌ها ناامیدی از انتشار بدون سانسور آثارش، کتاب «دختری با کلکسیون کبریت‌هایش» و آلبوم شعر و موزیک «تهران» را به صورت زیرزمینی منتشر کرد. سپس گروه «به نام واژه» را تاسیس کرد. این گروه سعی داشت با یک اقتصاد خودگردان، آثارنویسندگانی را که نمی‌خواهند تن به تیغ سانسور بدهند به صورت زیرزمینی منتشرکند. این آثار، پس از تایید توسط چهار کار‌شناس بر‌تر، با هزینه گروه به صورت زیرزمینی چاپ می‌شدند. یکی از آثاری که با همکاری گروه در نوبت انتشار بود اثری بود از اعظم السادات میرسلیمی، از شاعران خانه‌نشینی که از دهه شصت خورشیدی پاکسازی شده و همکلاس قیصر امین‌پور بوده است.

گروه «به نام واژه» دو کتاب «دختری با کلکسیون کبریت‌هایش»، «واپسین تانگو در مهتاب» و سه آلبوم شعرموزیک به نام‌های «طهران»، «عمو نوروز» و «مونالیزا» و نیز کتابی از علی اکبر یاغی‌تبار با عنوان «دیو در من فرشته در من» را به صورت زیرزمینی منتشر کرد.

در پی انتشار و فروش این آثار، رستم‌بگلو در سال ۱۳۹۱ از سوی پلیس امنیت تهران در نمایشگاه بین‌المللی کتاب بازداشت شد. خودش می‌گوید: «دادستان فقط اعدام می‌خواست یا استعلام از مراجع» چرا که او در ابتدای کتاب «واپسین تانگو در مهتاب» به خاطر نام «واپسین تانگو در پاریس» جمله «با ادای احترام به امیرالمومنین سینما مارلون براندو» را ذکر کرده بود و یا شعرهایی نظیر «واگذاری مخابرات به ۱۴۴ نفر در قانون اساسی»، «بررسی بیماری‌های جنسی در جوامع ایدئولوژی» و شعرهایی از این دست، که مراجع ناظر بر هنر آنها را برنمی تابیدند.

در دادگاه فرهنگ و رسانه

از او می‌پرسم پس از بازداشت، برخورد قاضی و روند بازپرسی در دادگاه فرهنگ و رسانه چطور بود؟

می‌گوید: «بازپرس‌ام به من کمک کرد. سپس پرونده‌ام را به شعبه دادرسی دادگاه کارکنان دولت فرستاد. قاضی رحیمی معاون مرتضوی، قاضی من بود. نهایتاً پس از سه جلسه دادرسی گفت می‌توانم جان تو را بخرم به شرطی که هیچ کتابی از تو منتشر نشود و کلیه کتاب‌هایی که فروختی را جمع آوری کنی. وکیل‌ام برآشفت. اما من گفتم من ۴۰ کتاب چاپ کردم برای شاگردانم، می‌روم و ۴۰ کتاب را جمع آوری می‌کنم. رفتم ۴۰ کتاب دیگر منتشر کردم و نزد قاضی بردم به عنوان کتاب‌هایی که جمع آوری شده. قاضی ابتدا یک ۷ سال حکم برایم صادر کرد پس از تجدید نظر به یک سال حبس تقلیل پیدا کرد که ۸ ماه از این مدت را تحمل کردم. ابتدا به زندان اوین و پس از مدتی به زندان رجایی شهر منتقل شدم.»

او می‌افزاید: «در سال‌های اخیر زندانی‌های شاعر و نویسنده را ابتدا به بندهایی موسوم به «ترمینال» منتقل می‌کنند. بند زندانی‌های متهم به قتل و اعدامی‌ها. اندرزگاه سه سالن شماره هشت، بندی که همگی زندانیان متهم به قتل بودند، بسیاری از آنها زیر تیغ اعدام هستند. هر روز شاهد درگیری زندانیان بودیم. من از شرایط بد آنجا یک مثال می‌زنم که شاد باور نکنید، اتاقی بود که دو برادر در آن زندانی بودند یکی از برادر‌ها درگذشت و برادری که زنده بود جنازه برادرش را تا ۳۶ ساعت به زور با پتو می‌نشاند سر آمار و می‌گفت مریض است یا خوابیده تا بتواند سهمیه کره و مربا و غذای او را دریافت کند.»

پس از درخواست و نامه‌نگاری به بخش کارگری منتقل شدم. آنجا حداقل، جایی برای خواب داشتم. آنجا به خاطر ارتباط همه بند‌ها با بخش کارگری روابطی با زندانیان سر‌شناس سیاسی پیدا کرده و با کمک ایشان کتاب‌های پراکنده در زندان را گردآورده و کتابخانه‌ای فراهم آوردم.»

می‌پرسم آیا پس از پایان دوره محکومیت فعالیت‌های شما با بایکوت مواجه می‌شدند؟

می‌گوید: «کارگاه‌های زبان‌شناسی و فلسفه هنر که در کافه‌ها و منزل برگزار می‌شد با تعطیلی و پلمپ کافه‌ها رو به رو می‌شدند. مثلاً کافه «ژاندارک» سر پرونده من بسته شد. کافه «کافئین» در کرج به خاطر کارگاه من آسیب دید. کافه «پستو» تعطیل شد. کلاس‌های من در بنیاد «باغ آئینه» را تعطیل کردند. این چند سال، فعالیت‌های من صرفاً در حوزه ادبیات و شعر نبود در حوزه زبان‌شناسی و جمع آوری فرهنگ فراگیر واژگان انباز در زبان‌های هند و اروپایی…. هم بود. خودم هم بسط دهنده و شارح اندیشه والتربنیامین بودم در نثر زبان‌پریش. چون امیدی به آینده شعر ندارم. چنان که درجوامعی که به آرمان‌شهر نزدیکند به باور افلاطون، تعداد شاعر اندک است. در مملکت ما به خاطر دوری از آرمان‌شهر، به وفور شاعر داریم.»

او در مورد چگونگی آخرین بازداشت خود می‌گوید:

«مدت‌ها بود می‌شنیدم که در حال جمع‌آوری پرونده برای من هستند. خیلی‌ها می‌گفتند بسیاری از دوستان نزدیکت با آنها همکاری کرده‌اند، مواظب رفت و آمد‌هایت باش. تا اینکه چندی پیش پس از بازداشت یغما گلرویی دو سه نفر از دوستانم که با من رفت و آمد داشتند به من می‌گفتند پس از خروج از خانه‌ات تا یک مسافتی تعقیب‌مان می‌کنند به همین دلیل هاردهای کامپیوترم را به جای امنی منتقل کردم. نزدیک خانه من کانون فرهنگی بود به نام شهید فهمیده. یک روز به من زنگ زدند و گفتند برای جشنواره شعرکودک به این کانون بیایید و در انتخاب شعر‌ها و کتاب‌ها به ما کمک کنید. رفتم به این کانون. به محض ورودم دم در شش هفت نفر با ضرب و شتم من را بازداشت کردند و به بازداشتگاه امنیت سپاه بردند.»

بازداشت و زندان

او می‌گوید در طول سال‌هایی که رییس کانون شاعران جوان کرج بوده نیروهای اطلاعات را می‌شناخته که رفت و آمد می‌کردند و او را بازجویی می‌کردند اما این برای نخستین بار بود که توسط نیروهای امینت سپاه بازداشت می‌شد،‌‌ همان کسانی که یغما گلرویی را بازداشت کرده بودند.

رستم‌بگلو می‌افزاید: «مرا به بازداشتگاه انفرادی منتقل کردند که تمیز و مرتب بود و کمتر کتکم زدند در هشت ساعت بازجویی پیوسته.»

محمدرضا حاج رستم بگلو
شرایط بد بند زندانی‌های متهم به قتل و اعدامی‌ها قابل تصور نیست

اما اتهامات منتسب به این شاعر چیست؟ می‌گوید: «سه اتهام بزرگ داشتم توهین به مقدسات، تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب سپس مرا به شعبه ۱۲ دادیاری کرج دادگاه انقلاب انتقال دادند یک بازپرس جوان که به او دکتر ابراهیمی می‌گفتند با فحاشی و بی‌ادبی با من صحبت می‌کرد. خلاصه برای من ۷۰ میلیون قرار وثیقه صادر کرد و مرا به ندامتگاه مرکزی کرج نزدیک زندان قزل حصار فرستاد، جایی بسیار وحشتناک‌تر از زندان رجایی شهر، زندانی که ۷۰۰ نفر ظرفیت دارد ولی دارای ۷ هزار نفر آمار زندانی است.»

او به یاد دارد وقتی به سالن ۷ این ندامتگاه منتقل شد پس از رایزنی و زد و بند، مسوول یکی از اتاق‌ها به او گفت اگر می‌خواهی شب در اتاق بخوابی باید هفته‌ای حداقل ۱۵۰ هزار تومان بریزی به حساب ما. پرس و جو کرد و فهمید همه کسانی که در اتاق‌ها زندگی می‌کنند این پول را واریز می‌کنند. او که نمی‌دانست چند روز در آنجا خواهد بود، با خانواده‌اش تماس گرفت و آنها این پول را به حساب مربوطه ریختند تا توانست شب را در اتاقی که رختخواب نداشت دو نفری روی یک تخت بخوابد. سه روز در قرنطینه بود و دو روز هم در اتاق بود تا اینکه پس از ۵ روز از زندان به قید وثیقه۷۰ میلیون تومانی آزاد شد.

خروج  از کشور

از محمدرضا حاج رستم بگلو می‌پرسم چطور شد که تصمیم گرفتید از کشور خارج شوید؟

محمدرضا حاج رستم بگلو
…که در با در فقط دیوارهای مشترک دارد

می‌گوید: «چند روز بعد از آزادی با پدرم تماس گرفتند و گفتند پسرت بیاید چند سوال از او داریم اما چیزهایی در اتاق‌ام پیدا کرده بودند مثلاً کتاب «آیات شیطانی» همراه با پرینت کتاب «بچه‌های نیمه شب» اثرسلمان رشدی. همچنین آنها برای ۴۸ ساعت به فیس بوک‌ام دسترسی پیدا کردند چون تبلت و گوشی‌ام را هم از من گرفته بودند. آنها در گوگل درایو من قصیده‌ای که در هجو آقای خامنه‌ای گفته بودم را نیز پیدا کردند. آنها دنبال مجسمه‌ای می‌گشتند که ساخته بودم، مجسمه‌ای از آقای خامنه‌ای که عکس آن را داشتند. بیشتر اتهامات مربوط به کامنت‌های من در فیس بوک بود. چرا در جایی نوشتی «به نظر من خدا وجود ندارد؟» و چرا در کمپین‌های ریحانه جباری و نسرین ستوده و حقوق بشر شرکت کردی؟ و از این دست مسائل.»

وی ادامه می‌دهد: «با توجه به همه این مسائل می‌دانستم که اگر این پرونده بررسی شود حکم سنگینی در انتظار من است، همچنین یکی از دوستان وکیل‌ام که پرونده مرا بررسی کرد به من توصیه کرد از کشور خارج شوم. او به من گفت: این طور که فهمیدم قرار است دوباره تو را بازداشت کنند و یک تشدید قرار بگذارند. با توجه به پرونده‌های مشابهی که دیده‌ام کمتر از ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان وثیقه تو نخواهد بود و حکم سنگینی برایت صادر می‌شود. دیدم که دیگر جای ماندن نیست. هرچند تا آخرین لحظات مقاومت کردم. باوجود این که مدارک شناسایی‌ام را قبلاً از من گرفته بودند تنها با کپی شناسنامه و به صورت غیرقانونی از مرز ایران به سوی ترکیه حرکت کردم.»

این شاعر ایرانی چندی پیش از سوی هیات ژوری جشنواره ادبی «پاریس عاشقانه» به پاریس دعوت شد. این جشنواره که هر چند سال یک بار به زبان فارسی برگزار می‌شود از سراسر کشورهای جهان ده نفر را انتخاب و دعوت می‌کند. او امیدوار است بتواند از طریق سفارت فرانسه این دعوتنامه را دنبال کند.

اوین یک در به دیوار و دری رو به دَرَک دارد
اوین رو به زمین صد‌ها درِ دل خوش‌کنک دارد
اوین دیو و اوین دار و اوین دیوار در دیوار
چنان برجی که پا در چاه و گیسو در فلک دارد
اوین را چار دیوار است و صد‌ها در ولی بسته
 که در با در فقط دیوارهای مشترک دارد
اوین از تنگنای درّه می‌شلاّقد از بغضی
 که بین مرگ و هستی لحظه‌های دو به شک دارد
همیشه ماجرا‌ها برعلیه گرگ یا میش است
که چوپان دائمن دامی ولو در نی‌لبک دارد
اوین را آرزوهایی که در خود کشته خواهد کشت
اگر دیوار دیوار است از جایی ترک دارد
بچرخ‌ ای چرخ همبازی مبادایم بیندازی
 که این بازی به جای سر، سرِ دل بشکنک دارد

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=34412