توصیه‌هایی درباره افسردگی و استرس

سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ برابر با ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۶


این بار پای سخنان علم‌ناز حسن زاده مشاور امور بالینی می‌نشینیم تا به برخی پرسش‌های خوانندگان درباره افسردگی و استرس (اضطراب) پاسخ دهد.

علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان
علم ناز حسن زاده روان‌شناس بالینی و متخصص امور تربیتی کودکان

پرسش:
من ازبچگی با کمبود محبت روبرو بودم. پدرم اعتیاد داشت و توجهی به من نداشت. در حال حاضر ۲۵ سال سن دارم. دانشجو هستم و در شهرستان با مادرم زندگی می‌کنم، بسیار بدبین و بداخلاق شده‌ام و نگاهم به زندگی منفی است. متاسفانه افرادی که برای خواستگاری پیشنهاد می‌شوند، بعد از اولین دیدار رفته و دیگر پیگیر ماجرا نمی‌شوند که من دلیل آن را اعتیاد پدرم می‌دانم. با وجود آن‌که در حال حاضر در یک شرکت معتبر کار می‌کنم اما هیچ انگیزه‌ای برای ادامه زندگی ندارم. با مشاور که صحبت کردم به من گفتند: باید مقاومت کنم و خودم را نبازم اما دیگر شرایط واقعا خسته‌کننده شده. لطفا مرا راهنمایی کنید.

پاسخ:
من برخلاف دیگر همکاران که به شما مقاومت کردن را پیشنهاد دادند می‌گویم: نوع و نگرش خود را به زندگی تغییر دهید! نگاه ما تعیین‌کننده‌ی خیلی از مسائل است. به جای اینکه دنبال یک دست معجزه‌گر باشید که شما را از این شرایط نجات دهد، برای خودتان هدف‌یابی کنید. هدف را یافتن شوهر پولدار، خوش‌تیپ با خانواده اصیل قرار ندهید چرا که همه ملاک‌ها با هم در یک جا جمع نمی‌شوند. به خودتان بگویید: من در حال حاضر یک شغل خوب دارم. دانشجو هستم و درسم به زودی تمام می‌شود و می‌توانم شرایط بهتری برای خودم رقم بزنم و به خواسته‌هایی که دلم می‌خواهد برسم و زمانی که احساس خوشبختی کردم به دنبال همسر مناسب خواهم گشت. هدف را آرامش خودتان قرار دهید و زمانی که آن را پیدا کردید با شریک زندگی‌تان قسمت کنید.

پرسش:
من ۴۱ سال سن دارم و ازدواج موفقی نداشتم. هر لحظه منتظر مرگ هستم. بسیار احساس افسردگی می‌کنم. بسیار بی‌خواب هستم و پزشک فقط برای من قرص خواب تجویز کرده. پیش از این هم یک‌سری داروهای افسردگی دیگر تجویز کرده بودند و چون اضافه وزن پیدا کردم دیگر آنها را مصرف نکردم. در حال حاضر مرتب گریه می‌کنم و هیچ چیز مرا خوشحال نمی‌کند. نمی‌دانم چه کنم.
پاسخ:
در ابتدا باید یک تعریف جامع و کلی از افسردگی بدانیم. افسردگی یعنی یک اختلال شخصیتی و برای اینکه عمیق‌تر نشود باید تحت درمان قرار گیرد. حال اگر با روان‌پزشک مشورت کردید و تشخیص بر این بوده که باید دارو مصرف کنید این کار را انجام بدهید. افسردگی مثل سرماخوردگی نیست که شما چند روز مسکن و دارو مصرف کنید و دیگر نیاز به مصرف آن نداشته باشید. افسردگی همانند سونامی عمل می‌کند. یعنی به محض اینکه شما با آن روبرو می‌شوید باید بتوانید آن را مهار کنید. به طور معمول تجویز دارو در دوره‌های ۳ تا ۶ ماهه دارد و در مراحل پیشرفته، زمانی که بیمار دارای اختلال روانی باشد این دوره درمانی طولانی‌تر خواهد شد.
شما بر اساس گفته‌های خودتان در طول زندگی با مسائلی روبرو بودید که باعث شده در درازمدت خوشحال نباشید. بنابراین در کنار یک روان‌پزشک نیاز به یک مشاور هم دارید. می‌بایست درباره مشکلات و مسائلی که منجر به ناراحتی شما شده است صحبت کنید. در میان گذاشتن مشکلات با یک نفر دیگر شما را تخلیه خواهد کرد و حس سرکوب شدن را از شما دور می‌کند. حتما ماهی یک بار به مشاوره حضوری بروید.
بخشی از زندگی‌تان را به ورزش اختصاص دهید. کوهنوردی و دوچرخه‌سواری کنید یعنی ورزش‌هایی که باعث سوخت و ساز بدن شما بشود. تپش قلب‌تان را بالا ببرد و منجر به عرق کردن شما بشود. و در پایان اینکه، در صورتی که پزشک شما برایتان دارو تجویز کرد آن را صرفا به خاطر اضافه وزن قطع نکنید. سعی کنید روش تغذیه و سبک زندگی‌تان را تغییر دهید تا با اضافه وزن روبرو نشوید.

پرسش:
من ۲۵ ساله هستم. مدتی است که ذهنم به نبود پدر و مادرم مشغول است و ترس از دست دادن‌شان در وجودم افتاده و نگران این ماجرا هستم. لطفا مرا راهنمایی کنید که چگونه می‌توانم از این افکار نجات پیدا کنم.
پاسخ:
وقتی ما دچار نوعی از ترس‌های خاص می‌شویم مثل ترس از دست دادن پدر و مادر در حقیقت آدم استرسی هستیم. بعضی از شخصیت‌ها گرایش و پتانسیل استرس را دارند و این زمینه از طرف خودشان فراهم می‌شود. ترس از دست دادن والدین این پیغام را به همراه دارد که من برای خودم کافی نیستم. ضعیف هستم. اعتماد به نفس ندارم و باید پدر و مادرم در کنار من باشند تا از من حمایت کنند. یک وابستگی مخرب که مانع از لذت بردن و شاد بودن می‌شود و باعث می‌شود که فرد به نوعی خود را بازنده‌ی زندگی حساب کند. با تغییر نگرش و ایجاد بینش تازه و تغییر در روش زندگی باید با ترس‌ها کنار آمد. باید بپذیریم که بخشی از اتفاقات را نمی‌توان تغییر داد. با تغییر نگاه به زندگی و اینکه تولد و مرگ لازمه زندگی است، باید آن را پذیرفت و تا زمانی‌که آن رویداد پیش نیامده برایش ابراز نگرانی نکرد. با تغییر نگرش نسبت به فلسفه مرگ و زندگی، می‌توان بر ترس‌های این‌چنینی غلبه کرد.

پرسش:
مشکلی که من در حال حاضر دارم استرس بسیار شدید است. گاهی در جمع ناگهان دچار این حالت می‌شوم. تپش قلب پیدا کرده و دستانم شروع به لرزش می‌کند و از ترس این‌که دیگران آن را نبینند سعی در پنهان کردن آنها دارم. اما شب‌ها بسیار آرام هستم. دوستان و اطرافیانم از آنجایی که این مشکل را نمی‌دانند مرا فردی اجتماعی می‌دانند اما من از این مشکل رنج می‌برم. مدتی برای کاهش استرس داروهای گیاهی استفاده کردم که هیچ فایده‌ای نداشت. لطفا مرا راهنمایی کنید.
پاسخ:
اجتماعی بودن یا نبودن فرد ارتباطی با حملات استرسی و اضطرابی که به شخص وارد می‌شود ندارد. پیشنهاد من این است که هرچه زودتر از خوددرمانی دست کشیده و مشکل خود را با یک مشاور در میان بگذارید. در رابطه با ترس‌های خاص و مشکلاتی که با آن روبرو هستید صحبت کنید. سعی کنید برای دارودرمانی اقدام کنید. برخی از ترس‌ها ریشه ژنتیک یا مسایل دوران کودکی شما دارد. با توجه به علائم اعلام شده مثل تپش قلب، عرق کردن دست‌ها و اینکه شب‌ها در حالت سکوت بهتر آرامش دارید باید با یک متخصص صحبت کنید و مشاوره حضوری داشته باشید. باز هم به شما توصیه می‌کنم که از خوددرمانی بپرهیزید چون در بسیاری مواقع علائمی که شما بیان کردید اگر از یک مقدار بیشتر شود ممکن است به فرد حمله عصبی و یا سکته قلبی وارد شود.

[برای طرح پرسش‌های خود با ایمیل [email protected] تماس بگیرید]

افسردگی/ استرس

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=52153