پرویز دستمالچی- تا چند روز پیش از تجمع دهها هزار نفر در روز بزرگداشت کوروش در پاسارگارد، رژیم مدعی بود بر همه چیز و همه کس احاطه کامل دارد.
۱- این گردهمآیی با شعارهای خود یک بار دیگر نشان داد که نظام همچنان لاف میزند و رجز میخواند، نه میداند در زیر پوست جامعه چه میگذرد و نه بر آن احاطه دارد. رژیمی که از تجمع بیش از پنج نفر ترس دارد و آن را ممنوع کرده است، اگر میدانست این مراسم سالانه بدل به چنین تجمع عظیمی با آنچنان شعارهایی خواهد شد، حتما از پیش از تمام امکانات استفاده میکرد تا چنین اتفاقی نیفتد.
۲- اکثر شرکتکنندگان در این تجمع جوانان تربیت شده در نظامی هستند که مسوولانش از صبح تا شب، در خانه و مدرسه، از مهد کودک تا دانشگاه، از رادیو تا تلویزیون، در عزا یا عروسی و… به مغزشویی “اسلامی” پرداختهاند تا همه ببینند و بدانند که نظام آنها چه “مقدس” و خوب است. اما این تجمع سالانه به مناسبت بزرگداشت کوروش و تظاهرات خودجوشاش علیه حکومتگران، نشان میدهد که سیاست “اسلامیزه” کردن جامعه، همچون سایر موارد، شکست فاحش خورده است. هنگامی که این جوانان (یا پدران و مادران آنها) در شرایط ترس و خفقان و مجازات چنین خطر میکنند، اگر سایه شوم زندان و شکنجه و تجاوز از سر آنها براشته شود، در آن صورت چه خواهد شد؟ هر که نداند، حکومتگران بهتر از دیگران میدانند. این تظاهرات نشان داد که قلب آزادیخواهی همچنان، اما پنهان، در زیر پوست جامعه میتپد و در کمین اولین فرصتها نشسته است، برای چندمین بار در سی و هشت سال گذشته.
۳- اگر نظامهای تامگرا میتوانستند مغزها را چنان شستشو دهند که انسان در پندار و کردار و گفتار، در شکل و محتوا، آن شود که آنها آرزو میکنند، اصولا نوبت به مرتجعانی چون بنیادگرایان ولایت فقیهی نمیرسید. نظامهایی با ایدئولوژیهای بسیار “برتر” و “بهتر”ی بودند که ولایت فقیهیان در رقابت با آنها میبایست سده ها ته صف در انتظار میایستادند تا نوبت به آنها رسد. اگر آنها در شکل دادن انسان و مطیع کردن او ناموفق ماندند و شکست خوردند، یعنی تامگرایان سرانجام نتوانستند انسانی مطیع و حل شده در “رهبر” بسازند و انسان (در نهایت) دست از آزادی برنمیدارد، شکست این مرتجعان نیز تنها زمان میخواهد، همین.
انسان قائم به خرد خویش نه تنها دست از تلاش برای آزادی برنداشت، بل تمام حکومتهای تامگرا را یکی پس از دیگری از اریکه قدرت پایین کشید و بساط آنها را برچید. نگاه کنید به تاریخ همین سده بیست. ولایت فقیهیان که جای خود دارند، آنها مرتجعانیاند که سر از تابوتهای تاریخ بلند کردهاند و آموزههایشان جز تحقیر و توهین و خوارشماری و خوارکردن انسان، جز تبعیض و تجاوز، جز ” نژادپرستی” دینی- مذهبی، جز تحقیر زنان، جز پوسیدگی و واماندگی و… چیز دیگری نیست. نظامیکه رهبر “مقدس” انقلاب مرتجعانهاش همخوابگی با دختران زیر نه سال قمری (هشت سال و شش ماه خورشیدی) را توصیه میکند و سپس این تجاوز به کودکان در نظم “مقدس” ج.ا. قانونی میشود. نظامی که قاری مقدس قرآناش، که نماد معنویت آنها است، “بچهبازی” است که اگر قرار باشد به “زیر” کشیده شود (به پروندهاش رسیدگی قضایی شود)، به گفته خود او، دهها نفر دیگر را با خود به زیر خواهد کشید. و چون “همراهان” و همکاران و همکیشان مقدس “اینکاره” فراوانند، پرونده مختومه میشود، تا خدشهای به اصل قداست نظام و حکومتگران مومن آن وارد نشود. نظام مقدسی که وزیر “داد”گستریاش حتا در دولت “امید” یک جنایتکار حرفهای است که بنا بر اسناد و مدارک موجود دستاش به خون هزاران نفر آغشته است.
۴- در چنین نظامی، که زشتی و پلیدی از سر تا پای آن میبارد، و در شرایط خفقان و ترس کامل، در روز بزرگداشت کوروش، که گویا به روایت تاریخنویسان بی طرف، روز ورود سپاه ایران به بابل و صدور فرمان “منشور حقوق بشر” کوروش است، هر کس، از پیر و جوان یا زن و مرد، هر کس که توانسته، خطر کرده و رفته است تا به حاکمان بگویند که ما هستیم و ایستادهایم و تن به قیمومت شما نمایندگان خودخوانده “الله” نخواهیم داد.
چرا چنین کردهاند؟ زیرا حاکمان مدعیاند که پیش از اسلام تمام بشریت، از جمله ایرانیان، در “تاریکی” زندگی کردهاند و تمدن با محمد و اسلام شروع میشود که این امر جعل آشکار تاریخ، از جمله تاریخ ایرانیان است. آنها برای این جعل تاریخی دست به تخریب تاریخ و فرهنگ یک ملت زدهاند. بزرگداشت کوروش یکی از نمادهای مبارزه با حکومت جهل و خشونتی است که کمر به نابودی تاریخ و فرهنگ و افتخارات یک ملت بسته است، بخشی از مبارزه یک ملت با ولایت فقیهیان و بنیادگرایان اسلامی است و نه آرزوی بازگشت به آن دوران برای سازماندهی جامعه و حکومت با آن مدل. اگر آرزویی هست برای افتخارات و سربلندیهای آن دوران است. چرا؟ به دلیل ذلت و خواریای که ملایان برای ایران و ایرانیان آوردهاند. ملایانی که فرمان از “بیگانه” برده و کمر به نابودی “خودی” بستهاند.
کسی در آرزوی تحقق اشکال حکومت آن دوران در شرایط امروز نیست، اگر چنین باشد سادهاندیشی است. هر ملتی تاریخی دارد، با فراز و نشیبهای بسیار، با خوبیها و بدیها و…، تاریخ ملت آلمان که تنها نازیسم نیست، مجموعهای از بالا و پایینها است. یکی موجب افتخار است و دیگری موجب شرمندگی. در آینده، نسلهای بعد، در باره ج.ا.، در باره این نظام جهل خشونت، به عنوان بخشی از کل تاریخ ایران، چه قضاوتی خواهند کرد؟
۵- در چنین شرایطی که عدهای (ملایان معمم و مکلا) نه تنها اصل و اساس هویت تاریخی یک ملت را به چالش کشیدهاند، بل میخواهند آن را از برگها و حافظه تاریخ کاملا پاک کنند، بخشی از مردمان در دفاع از هویت خویش، و در مبارزه علیه یک نظام عقبگرا، خطر کرده و به میدان رفتهاند. کدام خطر؟ خطر شناخته شدن، دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام، از دست دادن شغل و غیره. در شرایط سرکوب حاکم بر جامعه، رفتن و فریاد زدن “آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه” کار هر کس نیست، زنان و مردان آزادهای میخواهد. در چنین شرایطی، باید عزمی راسخ برای دست یازیدن به آزادی داشت وگرنه خطر نمیکنی. هر کس، بدون امکان برای سازماندهی متمرکز و منظم رفته است. یعنی تجمع رهبری متشکل ندارد تا در باره هر چیز آن از پیش اندیشه کند. زیرا خفقان اجازه چنین امری را نمیدهد. در چنین شرایطی میتوان اشتباه هم کرد و چیزی را نسنجیده بر زبان آورد. اما تناسب این “اشتباه” را باید در متن این حادثه دید و بی دلیل، و از پشت گود، “دایه مهربانتر از مادر” نشد. باید نقد دوستانه کرد تا کاستیها برطرف شوند و نه تخریب شرکت کنندگان به سود حاکمان.
۶- “روشنفکران خاکستری” پدیدهای عجیب هستند. آنها همواره در حال مبارزه با جنایات (امپریالیسم) آمریکا و غرب هستند، اما در باره جنایات جمهوری اسلامی سخنی بر لب نمیآوردند. اگر چیزی بگویند یا در محافل خصوصی است یا در گوشی. پای دهها بیانیه در رابطه با پایمال شدن حقوق بشر توسط “غرب” را امضاء کردهاند، اما اعتراضی نسبت به انکار کامل حقوق بشر از سوی ج.ا. ندارند. اشتباهات “چپ” ایران را میبینند، با ژستی روشنفکرانه و روشنگرانه به نقد “چپ”مینشینند، با نظام در این راه همراه و همسو میشوند، اما هیچ موضعی در باره این نظام جهل و خشونت یا اشتباهات و جنایات آنها ندارند، اگر داشته باشند، در گوشی است. نگران رشد “نژاد پرستی” در میان مخالفان نظام میشوند، بدون آنکه کلمهای در باره “نژادپرستی” (دینی- مذهبی، جنسیتی و…) ولایت فقیهیان سخن بگویند که شهروندان ایران را از نگاه حقوقی در برابر قانون حداقل به هفت مقوله تقسیم کرده است. به بررسی خطاهای ملیون ایران و مصدق میپردازند، اما سخنی در باره اشتباهات بنیادین ولایت فقیهیان که جامعه و کشور را تا لبه پرتگاهی خطرناک پیش برده است، نمیگویند. “حساسیت” آنها نسبت به همه چیز و همه کس هست، مگر به حکومت ایدئولوژیک- دینی واقعا موجود و حاکم بر ایران. آنجا که لازم باشد از سیاستهای “ملی- اتمی” نظام در برابر”غرب” تحت عنوان استقلال ملی دفاع میکنند، و زمانی که ورق برمیگردد، باز هم در همان خط نظام، مدافع “برجام” میشوند. در تمام مراحل، و با روشهای گوناگون، اما ثابت قدم، همواره از همراهان “پنهان” سیاستهای نظاماند، با ژستی مترقی و خیرخواهانه و عمدتا ضد امپریالیستی یا ضد سرمایه! شعارهای تظاهرات چند ده هزاره نفره علیه نظام ظلم و ستم، مثلا شعار “حکومت آخوندی، فقط ظلم، فقط جهل”، را نمیبینند، و از آن دفاع نمیکنند، اما فورا نگران انحراف جنبش اعتراضی مردم به “نژادپرستی” میشوند. جنبش را تخریب میکنند، به سود چه کسانی؟
برای من زمانی سخنان و دلسوزی این “روشنفکران خاکستری” قابل پذیرش خواهد بود که میان نقد آنها به مخالفان و نقد این نظام جهل و خشونت رابطهای منطقی و معقول وجود داشته باشد. نمیتوان این سو را به سود آن سو زد، آن هم با ژست یک روشنفکر بی طرف “خیرخواه”. اینها، تا کنون، آب به آسیاب ولایت فقیهیان ریختهاند.
۷- در مراسم بزرگداشت، شعارهای شرکت کنندگان متفاوت بودند: شعارهایی بسیار مناسب، خوب و درست. و شعارهایی که میشد آنها را بد فهمید یا بد به گوش میرسیدند. یکی از آنها: “همهاش میگن کار خداست، هرچی داریم از عربهاست”. عربها نه “خدا” هستند و نه در ایران کارهای. آن کسانی که کشور و ملت را به این روز سیاه انداختهاند و هر نابسامانی یا ظلم و ستمیرا با خواست و مشیت خدا توجیه میکنند، نه عربها که ملایاناند. همه این را میدانند. اگر چنین نمیگفتند درستتر و بهتر میبود. مثلا اگر میگفتند “هر چی داریم از ملاهاست”، جان کلام را بسیار دقیقتر بیان کرده بودند. اما نباید اصل را ول کرد و فرع را چسبید. باید عمق حرکت اعتراضی را فهمید، ابتدا پشتیبانی و سپس برای تصحیح کار و پیشگیری از “خطر” انتقاد هم کرد. نه عکس آن. اگر معترضان چنان گفتند، این چنین نیز شعار دادند: “زنده باد عربهای ایران، زنده باد کردهای ایران و…”، نمیتوان و نباید سلیقهای و یکسویه قضاوت و به سود نظام عمل کرد، مگر ریگی به کفش باشد. آنها شعار میدادند : “حکومت آخوندی، فقط ظلم، فقط جهل”. نمیتوان بزرگداشت کوروش را به “نژادپرستی” نسبت داد، زمانی که در دو هزار و اندی سال پیش منشور حقوقی به فرمان او صادر شده است که بعضا جهانیان به آن میبالند. منشوری که در آن (از جمله) آمده است “…هر کس در انتخاب دین و مذهب و محل سکونتاش آزاد است…”. اصلی که تازه در سال ۱۹۴۹ در سازمان ملل متحد به تصویب رسید و بعد جهانی شد. اصلی که ج.ا.ا. از بنیاد با آن مخالف است. اصلی که امروز یکی از اصول اساسی به رسمیت شناخته شده اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق اساسی ملل است. چرا نباید از آن در مبارزه با ولایت فقیهیان استفاده کرد؟!
۸- بزرگداشت کوروش، ناسیونالیسم به معنای برتری قومی یک ملت یا نژاد نیست. سخن از نژاد “آریایی” و برتری بر دیگران کردن عمیقا نادرست است و باید از آن پرهیز و با آن مبارزه کرد. اما همان کسانی که چنین شعار دادند، بنا بر تصاویر و فیلمهای موجود، از تمام هموطنان، از “آریایی” و غیرآریایی، از فارس و ترک و بلوچ و عرب و… سخن گفتند و گفتند “زنده باد” آنها.
روشن است برای ساختن جامعه و حکومتی مدرن، یعنی ایرانی که در آن شهروند آزاد و مستقل و قائم به ذات وجود داشته باشد، جامعهای که متکی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و در آن قوای حکومت ناشی از ملت، و ملت جمع شهروندان برابرحقوق در برابر قانون باشد (بدون توجه به نژاد، دین یا مذهب، جنسیت، قومیت یا…) ما نه میتوانیم به شکل سازماندهی حکومت در دوران محمد یا علی یا دیگر امامان برگردیم، و نه به شکل حکومت در دوران پیش از اشغال ایران توسط اعراب. دمکراسیهای پارلمانی مدرن امروز نتیجه معرفت انسان خودبنیاد (قائم به ذات)، نتیجه فلسفه حکومت در دو سده اخیر است. برای ساحتن جامعهای مدرن و سربلند، راهی به گذشته نیست، هر چه هست سازماندهی حکومت بر اساس آن چیزی است که دستاورد بشریت در همین سدههای اخیر است. تمام ملل به افتخارات تاریخ خود میبالند، و زشتیهایش را نقد میکنند. ج.ا.ا. بی شک یکی از دوران تلخ و زشت تاریخ ایران است که برای سربلندی کشور و آزادی شهروندانش باید از آن عبور کنیم.