قهوه‌خانه داشت خاکستر می‌شد مردم به جای نجات کارگرها عکس‌ و فیلم می‌گرفتند

پنج شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ برابر با ۰۸ دسامبر ۲۰۱۶


در جریان آتش‌سوزی قهوه‌خانه‌ای در یافت‌آباد تهران چهار کارگر کشته و مجروح شدند.

این حادثه هفته پیش اتفاق افتاد و تمام قهوه‌خانه در آتش سوخت. صاحب قهوه‌خانه و کارگران او به بیمارستان منتقل شدند، دو نفر آنها فوت کردند، آقابهمن صاحب قهوه‌خانه از بیمارستان مرخص شد و کارگر دیگری با ۱۶ درصد سوختگی هنوز در بیمارستان است.

آقا بهمن به خبرنگاران گفت: در یکی از اتاق‌ها خواب بودم که آتش شروع شد، با صدای زنگ تلفن یکی از کارگرها از خواب بیدار شدم و ناگهان حلقه آتشی که روی سقف اتاق افتاده بود را دیدم و در عرض ۱۵ دقیقه همه قهوه‌خانه سوخت و خاکستر شد. ازاتاق بیرون رفتم تا حشمت و رضا را از خواب بیدار کنم و همگی با هم فرار کنیم. بوی دود می‌آمد، حشمت از خواب بیدار شد اما رضا را نتوانستم بیدار کنم خواب‌اش سنگین بود و همیشه به سختی از خواب بیدار می‌شد، آتش داشت به طبقه پائین می‌رسید و هر لحظه ممکن بود همه چیز منفجر شود.

پول و دسته چک‌هایم را دیدم که در آتش می‌سوزد ما هنوز در اتاق بودیم و رضا از خواب بیدار نشده بود، آتش به آشپزخانه رسید فلاسک‌های داخل آشپزخانه یکی یکی منفجر می‌شدند و با صدای بلند می‌ترکیدند. من دست‌ام را روی سرم گذاشته بودم ساعت و انگشترم از شدت آتش داغ شده بودند زود آنها را از دست‌هایم بیرون آوردم و روی زمین انداختم. حشمت هنوز داشت رضا را از خواب بیدار می‌کرد تا با هم بیرون بیایند منتظرشان بودم به سمت در چوبی رفتم و خواستم در را باز کنم اما دستگیره گیر کرده بود و باز نمی‌شد.

آتش بالای سرمان زبانه می‌کشید فریاد کشیدم و به حشمت گفتم بیا کپسول‌ آتش‌نشانی را از داخل آشپزخانه برداریم و رضا را نجات دهیم اما در باز نمی‌شد هر چه زور می‌زدم دستگیره  در از جایش تکان نمی‌خورد ناگهان دیگر نه حشمت را دیدم نه رضا را.

رضا ریه‌هایش پر از دود شده بود و مدام سرفه می‌کرد ناگهان صدای سرفه‌های او هم قطع شد با دست‌هایم در را هل می‌دادم که در چوبی شکست و من بیرون پرتاب شدم جلوی در قهوه‌خانه مردم ایستاده بودند و با تلفن‌های موبایل فیلم‌برداری می‌کردند همین که پرتاب شدم یکی یکی جلو آمدند و با موبایل‌های‌شان به صورتم زُل زدند کسی به من دست نزد. به باغچه کنار پیاده‌رو رفتم و شروع کردم خاک‌ها را به خودم مالیدن تا سرد شوم.

دیگر چیزی از ساختمان قهوه‌خانه نمانده بود به مأمورهای آتش‌نشانی گفتم رضا و حشمت داخل قهوه‌خانه در حال سوختن هستند اما دیگر رفتن آنها فایده‌ای نداشت چون رضا همان جا در خواب جان سپرد و حشمت هم چون حساسیت داشت دودها راه ریه‌هایش را بست و بی‌هوش آنجا افتاد و فوت کرد. فرهاد برادر رضا زنده مانده و حالا از بیمارستان مرخص شده.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=61752