شکوه میرزادگی – سال ۲۰۱۷ از راه میرسد و با همهی نگرانیها و رنجهای بشری، جهان را با امید دنیایی بهتر دوباره نو میکند.
سال جهانی، یا میلادی، اگرچه ریشه در تولد مسیح (و یا میترا و مهر) دارد اما از آنجا که اکنون مردمانی با مذاهب مختلف، و یا بدون داشتن باور به مذهب و عقیده و مرام خاصی، آن را به عنوان آغاز سال نوی خود پذیرفته و آمدناش را بدون هیچ فشار و قانونی جشن میگیرند، میتوان گفت تبدیل به یک «جشن سکولار» شده است.
و چنین است که هر ساله، در این روزهای آغازین، بخشهای بزرگی از مردمان سیارهی خاکی ما، در نور و شادمانی غوطهور میشوند؛ و نیز حداقل در کشورهای سکولاردموکراتی که آیینهای نو شدن سال به شکل وسیعی در آنها برگزار میشود، هیچ کسی به خاطر مذهب، جنسیت، نژاد و یا عقیدهاش از شرکت در این جشنها باز نمیماند.
اما، مردمیهمچون ما، که از سرزمینهایی زیر سلطهی دیکتاتوری و یا قوانین تک مذهبی و عبوس آمدهایم، در این روزها بیش از همیشه به یاد همزادگاهان محروم از شادمانی و آزادی خود هستیم؛ به ویژه وقتی میبینیم که هموطنان غیرشیعی ما ناچارند مراسم مذهبی و یا سنتی، یا جشنها و شادیهای خویش را به صورتی پنهان برگزار کنند و یا برای برگزار کردن آنها تاوان و تحقیری سخت را بپذیرند.
تردیدی نیست که همهی کشورهای دنیا، کم و بیش گرفتار رنجهایی چون فقر، بی عدالتی و تبعیض هستند؛ اما وضعیت مردم جوامعی که میشود در آنها این گونه رنجها را به راحتی بیان کرد، و میتوان التیام آنها را خواستی «حقوق بشر»ی دانست، و میتوان به وجود آنها معترض شد و خواستار تغییرشان بود- و بیان این اعتراضها و خواستها تاوانی چون زندان، شکنجه و مرگ ندارد- طبعاً با وضعیت مردمی که حتی از بیان و نوشتن دربارهی سادهترین حقوق نقض شده شان محروماند تفاوتی بزرگ وجود دارد. و این تفاوت سرزمینهای آزاد (با هر آنچه که دربارهی عیبهایشان بر شماریم) با زمینهاییست که (به هر دلیل و بهانهای) آزادی در آنها وجود ندارد.
برای من سالها زندگی کردن در کشورهای اروپایی و آمریکایی این باور را به وجود آورده است که حتی نوع شادمانی مردمان در کشورهای آزاد، سکولار، و دموکرات با شیوهی شادمانی مردم در کشورهای دیکتاتورزده، به ویژه حکومتهای زیر سلطهی قوانین مذهبی، تفاوتی عمده دارد. در کشورهای آزاد شادمانیها بی ترس از مذهب و نژاد و رنگ و مرام و عقیده و پوششاند؛ یک شادمانی طبیعی و خودجوش. حال آنکه در جوامع سرکوب شده انسان هیچ نقشی در برگزاری جشنهای مورد علاقهاش ندارد، و یا ناچار است در جشنهای بی محتوا و دروغینی شرکت کند که حکومت برایش سازماندهی کرده، لباسی را بپوشد که حکومت میخواهد، آوازی را بخواند که حکومت میخواهد، و هر حرکت و رفتارش حساب شده و همراه با ترس باشد. در این وضعیت است که هیچ شادمانی نمیتواند کامل باشد. و، پس، به جرات میتوان گفت که شادمانی واقعی تنها در ساحت آزادی ممکن میشود و بس؛ یعنی همان موهبت عظیمی که در سرزمین ما ناپیداست.
این روزها، در اینجا که زندگی میکنم، وقتی میبینم که شادمانی بر بال آزادی نشسته و بر فراز خانهها و خیابانها پرواز میکند، وقتی میبینم که مردمان، بی آن که کسی به آنها بگوید و یا از کسی اجازه بگیرند و یا از چیزی بترسند، میرقصند و آواز میخوانند و بر سر و روی هم بوسه میزنند و به یکدیگر گل و شیرینی و هدیه میدهند، بیش از همیشه به یاد گمشدهای هستم که نبودش مردمان ما را از سادهترین و طبیعیترین شادمانیها محروم کرده است.
به شادی این مردمان دل خوش میکنم، از آن انرژی میگیرم و آرزو میکنم که دیوارهایهای دیکتاری در سراسر جهان فرو ریزند و آزادی، و شادمانی برفراز سیارهی خاکی ما به پرواز درآیند.