کودکان بی سرزمین

چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۵ برابر با ۱۸ ژانویه ۲۰۱۷


در بیمارستان یک کمپ پناهندگان واقع در شمال یونان سعاد عیسی یکی از زنانی است که برای به دنیا آوردن فرزند خود مراجعه کرده است.

سعاد دختر ۲۵ ساله سوری ۶ ماه از دوره بارداری خود را در مسیر فرار از جنگ طی کرده  و ۳ ماه گذشته را در کمپ پناهندگان و با کمترین رسیدگی‌ها پزشکی ممکن بسر برده است.

Image by Lynsey Addario for TIME

او تازه زمانی که ۹ ماهه باردار بود برای اولین بار سونوگرافی می‌شود. زمانی که دو پزشک یونانی بالای سرش با نگرانی گفتگو می‌کنند سعاد هیچ کلمه‌ای را نمی‌فهمد اما نگرانی را از چهره آنها می‌خواند و چشمان‌اش پر از اشک می‌شود. چند دقیقه بعد وقتی رئیس بیمارستان بالای سر او حاضر می‌شود به انگلیسی برایش توضیح می‌دهد: «مشکلی پیش آمده». بچه سالم است اما قرار گرفتن او در وضعیت طبیعی نیست،‌ بنابراین سعاد باید سزارین شود و پس از آن نیز می‌بایست مورد عمل قرار گیرد؛ عملی که می‌تواند خطر جانی برای او داشته باشد. طاهر شوهر سعاد چند لحظه تلاش می‌کند با انگلیسی دست و پا شکسته بفهمد که چه اتفاقی افتاده و آخرسر به دکتر می‌گوید: «هر کاری که برای نجات زن و فرزندم لازم است انجام دهید. اما یادتان باشد من به اندازه کافی در این زندگی فرار و پناهجویی شکسته شده‌ام؛ بیشتر از این مرا نشکنید». هیچ کس به سعاد نمی‌گوید که چه چیزی در انتظار اوست، تنها می‌داند که ممکن ‌است جان خود را از دست بدهد و این آخرین فرزندی‌ست که می‌تواند داشته باشد.

حمیده به دنیا می‌آید

ساعت ۴ صبح فرزند سعاد و طاهر به دنیا می‌آید؛ نوزاد را سریع از اتاق عمل خارج می‌کنند تا عمل دوم روی سعاد انجام شود. طاهر دخترشان را در آغوش گرفته و او را «حمیده» می‌نامد. او در حالی که منتظر خبری خوب از پایان جراحی دوم سعاد است در راهروی بیمارستان به بشار اسد برای جنگی که ۵ میلیون نفر را آواره کرده، و همچنین به سیستم پناهنده‌پذیری سازمان ملل متحد و به هرچه که او را امروز در این شرایط قرار داده، لعن و نفرین می‌فرستد. طاهر از یک تاجر موفق تبدیل به یک پدر پناهجو در یونان شده؛ پدر فرزندی که نمی‌داند نوزادش در کجا بزرگ خواهد شد و در آینده به چه زبانی صحبت خواهد کرد؛ او حتی نمی‌داند این نوزاد امکان دیدن مادرش را خواهد داشت؟

بیش از هزار پناهجوی سوری در سال گذشته وضعیتی مشابه سعاد داشتند و فرزندان خود را در یونان به دنیا آورده‌اند. مجله تایم در ۴ پرونده جداگانه زندگی این خانواده‌ها را پیگیری کرده است؛ زندگی مادرانِ کودکانِ بی‌سرزمین. پرونده‌ها شامل اولین سال زندگی نوزادان بود، آنهایی که با پتوهای اهدایی و لباس‌های دست دوم سرمای سخت زمستان یا تابستان گرم و سوزان را از سر می‌گذرانند. آنها در این دنیا گیر کرده‌اند.

عکس از لینسی آداریو برای مجله تایم

بعد از تصرف دوباره حلب توسط نیروهای دولتی سوریه و به قدرت رسیدن دونالد ترامپ که در کمپین انتخاباتی خود پلاتفرم ضد مهاجرتی سخت‌گیرانه‌ای را اعلام کرده وضعیت کمی تغییر کرده است. برای بسیاری از سوری‌ها اروپا یک آرزوست اما برای مادرانی همچون سعاد موضوع کمی پیچیده‌تر است. با اینکه برای مثال آلمان سال گذشته نزدیک به یک میلیون پناهنده را به کشور خود پذیرفت اما خیلی‌ها با اینکه اقوام آنها در آلمان اقامت دارند این شانس را نداشتند و برخی از آنها باید به کشورهایی مانند رومانی بروند. تَیماء که در سوریه استاد موسیقی بود در مورد زندگی خود می‌گوید: «همیشه آرزو داشتم یک زندگی راحت داشته باشم، فرزندانم در یک خانه بزرگ و زیبا زندگی کنند و از بهترین امکانات تحصیلی بهره‌مند شوند». حالا او به آینده فرزند دو ساله خود اطمینان ندارد و می‌گوید: «هیچ‌کدام از این اتفاقات را پیش‌بینی نمی‌کردم، این یک زندگی کریه و ترسناک است».

سعاد با اینکه عمل دوم‌اش با موفقیت به پایان رسید و توانست حمیده را در آغوش بگیرد اما هرگز نمی‌تواند مسیری را که پشت سر گذاشت تا فرزندش را در امان نگاه دارد فراموش کند. به گفته سازمان بهداشت جهانی زنان باردار دست‌کم باید ۸ بار در طول دوران بارداری مورد معاینه‌های پزشکی قرار گیرند اما بسیاری از زنان پناهجو مانند سعاد تنها در لحظه زایمان، آن هم اگر شانس بیاورند، از خدمات پزشکی بهره‌مند می‌شوند.

نور و اسماعیل

فلیچیا جونز که متخصص بهداشت است و برای صندوق جمعیت سازمان ملل متحد در یونان کار می‌کند در مورد این وضعیت می‌گوید: «بسیاری بر این باورند که پناهندگان تنها به آب، غذا و خدمات اولیه پزشکی نیازمند هستند. اما در مورد زنان باردار اگر اقدامات مراقبتی در دوران بارداری انجام نشود می‌تواند به مرگ مادر، فرزند یا هر دو بیانجامد».

نور و اسماعیل هم داستان متفاوتی دارند. نور حتی از کودکی دوست داشت که مادر شود و وقتی اسماعیل را در دانشگاه می‌بیند به هم دل می‌بندند و برای یک زندگی خوب و داشتن خانواده‌ای پر شور برنامه‌ریزی می‌کنند. اما وقتی جنگ داخلی آغاز می‌شود اسماعیل نمی‌خواهد که در ارتش ملی سوریه به بشار اسد خدمت کند و به همین دلیل به یک روستای کوچک فرار می‌کنند. اسماعیل تعریف می‌کند: «یک روز صبح وقتی چشم بازکردیم دیدیم یک پرچم سیاه در دستان چند مرد ریشو است و بالای سر ما ایستاده‌اند. آنجا بود که فهمیدیم روستا به دست نیروهای دولت اسلامی افتاده است». آنها پیش از اینکه از فرصتی که به دست آمده بود برای فرار استفاده کنند در همان سوریه با هم ازدواج می‌کنند و راهی ترکیه می‌شوند.

زمانی که به یونان می‌رسند متوجه می‌شوند که نور حامله است، خودش می‌گوید: «اول خیلی خوشحال شدم اما یادم آمد مادرم کنارم نیست و این یعنی شادی ما کامل نمی‌شود».

حالا در شرایطی که مادر نور در کنارش نیست، راه‌های نگهداری نوزاد را در یوتیوب جستجو می‌کند. او در روز زایمان با یک مشکل عمومی برای بسیاری از پناهندگان روبرو شد: نداشتن زبان مشترک امکان ارتباط میان دکتر و پرستار با بیمار را فراهم نمی‌کند. نور اما از آنجا که می‌دانست این مشکل پیش خواهد آمد تمام کارهایی را که باید انجام می‌داد از طریق یوتیوب یاد گرفته بود.

عکس از لینسی آداریو برای مجله تایم

به چه دلیل باید در اینجا و با این شرایط زندگی کنیم؟!

الهام یکی دیگر از این مادران است، او در مورد غذای کمپ می‌گوید: «ما روزانه آب میوه، سیب زمینی، پاستا و سبزیجات دریافت می‌کنیم اما وقتی سوریه بودیم بچه که به دنیا می‌آید سریع یک ران گوسفند و کلی گوشت به مادر می‌دهند تا تقویت شود».

یوسف یکی دیگر از ساکنان این کمپ می‌گوید: «در کمپ دیوانه شده‌ام. باید با خودمان صادق باشیم، شما به من بگویید به چه دلیل باید دو سال در یونان و این شرایط زندگی کنم. من حتی گاهی به این فکر می‌کنم روبرو شدن با دولت اسلامی،‌ ارتش اسد و حتی بمب‌های روسی بهتر از زندگی در این شرایط است».

عکس از لینسی آداریو برای مجله تایم

برای سعاد و طاهر مشکل دیگری هم وجود دارد؛ یکی از فرزندان آنها به سن مدرسه رسیده و باید فکری کنند. آنها هنوز نمی‌دانند ساکن کدام کشور خواهند شد و فرزندشان با یاد گرفتن کدام زبان تازه باید دست و پنجه نرم کند.

الهام هم مشکلات خودش را دارد؛ او بر اساس باورهای اسلامی‌اش به دنبال ختنه کردن پسرش فرج است. کاری که در بیمارستان‌های دولتی انجام نمی‌شود و در کلینیک خصوصی هم باید ۱۷۰۰ دلار پرداخت کرد. او نگران است که پسرش باید وقتی بزرگتر شد ختنه کند و این «درد بیشتری برای او خواهد داشت».

در این میان باید به موضوع فرزندخواندگی نیز اشاره کرد. بسیاری از این خانواده‌ها حاضرند با اینکه مدت‌ها در آرزوی داشتن فرزند بودند اما برای آینده بهتر آنها از لذت بزرگ کردن‌شان محروم شوند و آنها را به خانواده‌هایی بسپارند که می‌توانند آینده‌ی خوبی برای آنها فراهم کنند. الهام یکی از آنهاست و می‌گوید: «از من و همسرم دیگر گذشته  اما فرج سال‌های طولانی پیش رو دارد و او شایسته یک زندگی خوب است». با این همه بسیاری از پدرمادرها راضی به این کار نیستند. فقط باید منتظر ماند و دید این کودکان بی‌سرزمین چه سرنوشتی خواهند یافت.

* منبع: مجله تایم
* ترجمه و تنظیم: کامیار بهرنگ
*میان‌تیترها از کیهان لندن است

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=65117