محمود دولت‌آبادی در برلین: اگر چه کهنه هستم ولی نو شدن را دوست دارم

- محمود دولت‌آبادی در «شاوبونه» برلین یکی از تازه‌ترین داستان‌هایش را خواند.
- تنهایی و احساس بیگانگی حتی در آغاز ششمین دهه زندگی حرفه‌ای ادبی‌ دست از من بر نمی‌دارد.
- من عاشق جوان‌های مملکتم هستم و خوشبختانه این عشق دوسویه است.
- به دلایل مختلف رفقای مرا از من گرفتند.
- صدراعظم آلمان بخش عظیمی از مسئولیت مشکلات جهانی را پذیرفته است.
- اگر آبدیده نشوی، مضمحل می‌شوی.

سه شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵ برابر با ۲۱ فوریه ۲۰۱۷


آزاده کریمی، علی اشتیاق (+عکس) محمود دولت‌آبادی گفت: «من واقعا عاشق جوان‌های مملکتم هستم و خوشبختانه این عشق دو سویه است. هرگاه که می‌بینم اینها جلوه‌ای پیدا می‌کنند من کیف می‌کنم. حتی در عرصه‌های فنی، ورزشی، علمی و اجتماعی موفقیت آنها را می‌بینم امیدوار می‌شوم که نه! هیچ سرپوشی نمی‌تواند جلوی روییدن جوانی را بگیرد و جلوی حرکت جوان‌ها را بگیرد و انصاف باید داشت که جوان‌ها توانستند که ریخت زندگی را در ایران تغییر دهند.»

سخنرانی محمود دولت‌آبادی در برلین به دعوت موسسه گوته آلمان kayhan.london©

محمود دولت آبادی در یک برنامه ادبی با عنوان «احساس غربت» از مجموعه برنامه‌های فرهنگی موسسه گوته در برلین حضور یافت و بخشی از داستان «اتفاقی نمی‌افتد» را از مجموعه‌‌ی داستانی «بنی‌آدم» برای شرکت‌کنندگان خواند.

مدیریت این برنامه را آیریش رادیش نویسنده آلمانی بر عهده داشت که دی ماه گذشته به مناسبت ترجمه فارسی کتاب‌اش به نام «کامو: احساس سادگی» به ایران سفر کرده بود.

«بنی آدم» مجموعه شش داستان کوتاه است که سال گذشته در بازار کتاب ایران منتشر شد، در حالی که ۱۲ سال از انتشار آخرین اثر دولت آبادی به نام «سلوک» می‌گذشت.

دولت آبادی که با کتاب «جای خالی سلوچ» در کشور آلمان شناخته شد، علاوه بر ترجمه رمان‌های «سفر»، «نیلوفر»، «کلیدر» و «بابا سبحان» وی به زبان آلمانی، به دلیل مشکلات سانسور و عدم صدور مجوز، رمان «زوال کلنل» را  برای نخستین‌ بار در کشور آلمان انتشار داد.

محمود دولت‌آبادی نویسنده رمان مشهور «کلیدر» kayhan.london©

دولت‌آبادی در مجتمع فرهنگی هنری شاوبونه Schaubühne برلین، بخشی از داستان کوتاه «اتفاقی نمی‌افتد» از کتاب «بنی‌آدم» را خواند و جورج هارتمان نیز تمامی این داستان را به زبان آلمانی روخوانی کرد.

صفت برلین «محکم» بودن است

محمود دولت‌آبادی در ابتدای سخناش گفت، صفتی که می‌شود به شهر برلین داد، صفت محکم است و با اینکه او در سفر به برلین بیش از سفرهای دیگرش خسته و حتی آزرده شده ولی از اینکه در این برنامه حضور دارد خوشحال است؛ اشاره‌ی ناگفته‌ی او به شرکت‌اش در «کنفرانس برلین» در آوریل سال ۲۰۰۰ است که به شدت مورد سوء استفاده حکومت ایران قرار گرفت و برای برخی از شرکت‌کنندگان، پیامد دستگیری و زندان داشت.

محمود دولت آبادی کتاب‌اش را برای دوستداران امضا می‌کند kayhan.london©

دولت‌آبادی به کتاب «کامو: احساس سادگی» نوشته آیریش رادیش اشاره کرد و گفت: «بین خودم و کامو نزدیک‌هایی احساس می‌کنم، چرا که در دوره‌ای که من و هم‌نسلانم، به عقل و هوش رسیدیم، بیگانگی یک مقوله ایدئولوژیک بود ولی نوع بیگانگی که کامو بیان می‌کند، خود به خود در شیوه زندگی من جاری بوده و من همواره کامو را تحسین کرده‌ام.»

نویسنده کتاب «زوال کلنل» بیگانگی را مفهوم قرن کامو و کشف این مقوله دانست و افزود: «انسانی که از یک جامعه و مناسبات عقب مانده ناگهان به یک جامعه جدید پرت می‌شود؛ یعنی فاصله ۳۰۰-۴۰۰ ساله را ناگهان تجربه می‌کند. این نخستین احساس نزدیکی من با تجربه بیگانگی است.»

در این برنامه دولت‌آبادی بخشی از داستان «اتفاقی نمی‌افتد» را به زبان فارسی خواند kayhan.london©

پرت شدن من از روستا به تهران نخستین تجربه من از بیگانگی بود

وی به دوران نوجوانی خود اشاره کرد و گفت: «من به سهم خودم از ۱۲-۱۳ سالگی از یک مناسبات روستایی به داخل یک جامعه جدید شهری پرانده شدم؛ اصطلاح مدرن را اجازه دهید به کار نبرم چون مدرن با آنچه ما از دوره جدید برگرفتیم فرق می‌کند. این اولین شباهتی است که بین خودم و مقوله بیگانگی در ارتباط با کامو دریافته‌ام. وقتی ریشه‌های خودم را بازنگری می‌کنم، می‌بینم که با تجربه‌های کامو نزدیک است، منهای شادمانی‌های کودکی و جوانی که کامو داشت و من نداشتم.»

دولت آبادی اضافه کرد: «به نظرم مدیون پدرم هستم؛ یک‌بار گفت بِکَن و برو از این خراب شده! این کندن از کهنه و وارد دوره جدید شدن و تنهایی که کامو می‌گوید، مرا به او نزدیک می‌کند.»

محمود دولت آبادی و  اتفاقی که نمی‌افتد kayhan.london©

نویسنده «کلیدر» گفت که تنهایی و احساس بیگانگی حتی در آغاز ششمین دهه زندگی حرفه‌ای ادبی‌ دست از او بر نمی‌دارد و داستان «اتفاق نمی‌افتد» نیز از همین رو بازتاب مقوله بیگانگی است.

وی به تنهایی و تحقیری که در ارتباط با محیط روشنفکری تجربه کرده، اشاره کرد و گفت: «تحقیر! وقتی انسان وارد یک جهان جدید می‌شود، خود با خود با تحقیر مواجه می‌شود و این مرد [آلبر کامو] به خوبی بی‌شفقتی جهان جدید و احساس تحقیری که انسان با آن درگیر می‌شود را بیان کرده.»

دولت‌آبادی گفت: «من هم مثل کامو خیلی استعداد رفاقت داشتم، اصلا رفیق‌باز بودم و در محیطی که بسر بردم، به دلایل مختلف رفقای مرا از من گرفتند. بنابراین هر آنچه درباره کامو گفتم، از زبان خودم گفتم. این داستان [اتفاقی نمی‌افتد] یک سال پیش چاپ شده و ۲ سال پیش نوشته شد و حکایت بیگانگی است ولی از نوع خشن‌ترش.»

دولت‌آبادی: تنهایی و بیگانگی مقولاتی است که هنوز هم با آنها درگیر هستم kayhan.london©

پس از پایان داستان‌خوانی، محمود دولت آبادی به سوی شرکت‌کنندگان در برنامه رفت و بطری آبی را به خانمی که در طول داستان‌خوانی سرفه می‌کرد داد و گفت باید سیگاری روشن کند، وقتی او سرفه می‌کند احساس عذاب وجدان می‌کند.

این نویسنده همچنین از جورج هارتمان برای خواندن داستان‌اش به زبان آلمانی قدردانی کرد و گفت: «ایشان آن‌قدر زیبا و طبیعی داستان مرا خواندند که کم کم داشتم آلمانی را می‌فهمیدم!»

محمود دولت آبادی: داستان من بی شک بی ارتباط با وقایع زمان نبوده kayhan.london©

دولت‌آبادی با بیان اینکه مهاجرت از مناطق مرکزی خاورمیانه به سمت اروپا به صورت یک مشکل جهانی درآمده، اضافه کرد: «صدراعظم شما [آلمان] خوشبختانه بخش سنگینی از مسئولیت را پذیرفته و داستان من هم بی‌شک بی‌ارتباط با وقایع زمان نبوده.»

وی در پاسخ به این سوال که چرا در داستان «اتفاقی نمی‌افتد» وقایع در آلمان رخ داده، گفت: «مهاجرپذیری آلمان و این نکته که تجربه‌های نزدیک و شخصی من با دوستانم در مهاجرت به آلمان، فرانسه و شمال اروپا بی‌تاثیر نبوده.»

«بنی‌آدم» مجموعه داستان‌‌های کوتاهی است که در بارار کتاب ایران پرفروش بود kayhan.london©

یک نفس این داستان‌ها را نوشتم

این نویسنده شناخته شده ایرانی در دنیای ادبیات جهان، اثر ادبی را به قطراتی که از سقف بخار گرفته چکه چکه می‌کند تشبیه کرد و گفت: «نمی‌دانم که چرا اینطور نوشته شد، فقط می‌توانم بگویم سالیان پیش شروع به نوشتن داستانی کردم که اصل‌اش را گم کردم؛ بعد دیگر ناگهان به این صورت به ذهن من آمد، نه به شکل داستانی بلند.»

دولت‌آبادی در توصیف شاه‌بیت داستانش که قصه برخورد یک زندانی با زندانبان‌اش پس از سال‌ها در کشور آلمان بود، گفت: «شاه‌بیت این داستان همان آب دریاچه است که هر دو نفر به آن توجه نکردند، همان آب حیات. این دو در درگیری نابودی یکدیگر فرصت نکردند به این آب نگاه کنند، به خود زندگی نگاه کنند.»

وی درباره شیوه نگارش مجموعه داستان «بنی‌آدم» گفت: «هر کدام این داستان‌ها را در یک نفس نوشتم؛ یعنی ذهن‌ام از داستان قطع نمی‌شد و نفس قصه در ذهن من ادامه پیدا می‌کرد تا تمام‌اش کنم. می‌گویند داستان کوتاه عبارت است از داستانی که در یک نشست خوانده شود ولی من فکر می‌کنم داستان کوتاه، داستانی است که در یک نفس نوشته شود. البته همانطور که می‌دانید، رشته من داستان کوتاه نیست.»

داستان کوتاه داستانی است که در یک نفس نوشته شود kayhan.london©

در ۲۰ سالگی به امکان خودکشی فکر کردم

دولت آبادی با بیان اینکه «اگر انسان می‌توانست خودش را توضیح دهد هیچ مشکلی پیش نمی‌آمد» تاکید کرد: «احساس بیگانگی من جنبه‌های گوناگونی دارد. وقتی به تهران پرتاب شدم، در یک کوچه ایستاده بودم، فکر می‌کنم دنبال اتاق می‌گشتم. دیدم در همه خانه‌ها بسته است، دیوارها هست و کوچه هم بن بست است. با خودم یک لحظه فکر کردم ظاهرا در هیچ جای این زندگی قرار نیست که قرار بگیرم و در آن زمان اذعان می‌کنم که یک لحظه به فکر امکان خودکشی هم افتادم.»

وی ادامه داد: «کامو هم می‌گوید تنها یک مقوله در زندگی ارزش اندیشیدن دارد و آن این است که انسان خودش را بکُشد یا نکُشد. من در حول و حوش ۲۰ سالگی با این مسئله برخورد کردم. حس کردم قادر نیستم حتی به یک نفر بگویم یک اتاق برای زندگی می‌خواهم. وسط کوچه ایستاده بودم و فکر می کردم شاید خودکشی هم راهی باشد. من از مرحله بودن یا نبودن عبور کردم و منطقی است که بیگانگی جزو حس غالب من شود.»

دولت‌آبادی کتاب‌هایش را برای شرکت‌کنندگان در مراسم امضا کرد kayhan.london©

نویسنده رمان بسیار بلند «کلیدر» به دوران ورودش به عرصه هنر تئاتر نیز اشاره کرد و گفت: «بعد از آنکه وارد مناسبات یک شهر بزرگ شدم، که کار آسانی نبود، باید کاری می‌کردم تا مرا در تئاتر بپذیرند. من با کارگردان تئاتر شروع کردم به جدل کردن. او می‌گفت نمی‌توانی در این کلاس بنشینی، کسانی که می‌آیند اقلا باید دیپلم دبیرستان داشته باشند یا دانشگاهی باشند. چون ما یک مدرک بالاتر از دکترا می‌دهیم. من گفتم مدرک نمی‌خواهم، فقط بگذارید سر کلاس بنشینم و او با اکراه قبول کرد. فکر کنید چقدر انسان را پس می زنند و شما باید مثل معدن‌کاران دل معدن را ببُری و جلو بروی.»

دولت آبادی از جورج هارتمان به خاطر خواندن زیبای داستانش به آلمانی قدردانی کرد kayhan.london©

در محیط روشنفکرانه می‌گفتند داهاتی هستم

وی اضافه کرد: «وقتی وارد محیط روشنفکرانه شدم، می‌گویند این داهاتی است. طبیعی است از داهات آمده‌ام دیگر و باید داهاتی باشم. تا بتوانی آشنا شوی اینها همه هست. بعد موفق شدم با توانایی خودم در تئاتر ثابت کنم که درجه خوب‌ها هستم. یعنی مدام باید محیط را مجاب کنی. بعد در تئاتر مجاب کنی، بعد در زندان و بعد در ۳۰ سال گذشته، که من به عنوان یک هموطن ایرانی کنج اتاقم نشستم. این در حقیقت احساس بیگانگی است و جنگیدن با احساس بیگانگی است.»

دولت‌آبادی پس از پایان داستان‌ خوانی به یکی از حاضران که سرفه می‌کرد، آب داد kayhan.london©

یا مضمحل می‌شوی یا مثل درخت از دل سنگ بیرون می‌آیی

محمود دولت آبادی در جمع حضار ایرانی و آلمانی از دوران نخست فعالیت‌های تئاتری‌اش یاد کرد و گفت: «‌در تئاتر سفرهایی می‌رفتیم با گروه تئاتر، داشتیم از کویر می‌گذشتیم. در کوه ناگهان چشمم به درختی افتاد سبز مثل زمرد که چشم‌های مرا به خود گرفت و همین‌طور نگاهش کرد. در همان زمان به رفیقم گفتم فلانی این درخت را می‌ببینی که از دل سنگ بیرون آمده، من مثل این درخت از دل سنگ می‌آیم بیرون و همچنان سبز می‌مانم یا اینکه نابود می‌شوم.»

وی ادامه داد: «نابود شدن عطف به آن لحظه بود که به خودکشی فکر کردم. کامو می‌گوید انسان می‌بایست آبدیده شود وگرنه مضمحل می‌شود. اگر آبدیده نشوی پس مضمحل می‌شوی؛ این تجربه من است دیگر، این عمق من است و آن درخت که واقعا زمرد بود. همه اینها، جنگیدن با آن احساس از خودبیگانگی و مجاب کردن محیط است تا اینکه بالاخره دقیقا ۳۰ سال پیش به من گفتند چون تو زیاد با بیگانگی جنگیدی، برو کنج خانه‌ات بنشین که این بیگانگی جامع و کامل باشد!»

نشست فرهنگی هنری موسسه گوته kayhan.london©

این نویسنده شهیر ایرانی که همواره افکاری بدیع برای بیان دارد ادامه داد: «کامو می‌گوید یک سال تنهایی برابر است با ۴۰ سال در جامعه روشنفکری پاریس بودن. من جامعه روشنفکری را بعد از ۲۷ سالگی وقتی مجاب‌شان کردم، رها کردم و کنج خانه نشستم. تا کنون ۵۰ سال از این تنهایی می‌گذرد و آثاری که می‌بینید در تنهایی خلق و بارور شده و این برای من یک موهبت بود. یا مضمحل می‌شوی یا خودت را در کوچه می‌کُشی یا مثل درخت از دل سنگ بیرون می‌آیی.»

سالن شاوبونه در برلین kayhan.london©

جوانان توانسته‌اند ریخت زندگی را در ایران تغییر دهند

وی درباره جوانان امروز جامعه ایران گفت: «من واقعا عاشق جوان‌های مملکتم هستم و خوشبختانه این عشق دو سویه است. هرگاه که می‌بینم اینها جلوه‌ای پیدا می‌کنند من کیف می‌کنم. حتی در عرصه‌های فنی، ورزشی، علمی و اجتماعی موفقیت آنها را می‌بینم امیدوار می‌شوم که نه! هیچ سرپوشی نمی‌تواند جلوی روییدن جوانی را بگیرد و جلوی حرکت جوان‌ها را بگیرد و انصاف باید داشت که جوان‌ها توانستند ریخت زندگی را در ایران تغییر دهند و محل قدرشناسی است که در میان کسانی که در ایران حکومت می‌کنند، یک بخش‌هایی هستند که متوجه این بلوغ اجتماعی شده‌اند.»

دولت آبادی افزود: «همان‌طور که من به طور فردی جامعه و محیط را مجاب کردم، همان‌طور هم جوان‌های ما دارند تفکر پیر و پیرانه‌سر را مجاب می‌کنند که واقعیت حرکت‌اش اجتناب‌ناپذیر است و زندگی باید پوست بیاندازد و نو شود. همه تلاش‌شان را می‌کنند، بدون اینکه عمد سیاسی و خواستی داشته باشند. جوان دارد زندگی می‌کند و می‌خواهد زندگی و حق‌اش را به دست بیاورد و به دست هم می‌‌آورد.»

محمود دولت‌آبادی و جورج هارتمان kayhan.london©

این نویسنده همچنین گفت: «واقعیت این است که جامعه ایران به علت پشتوانه فرهنگی، با دنیای جدید ارتباط برقرار کرد. بعد از شکست ما در جنگ با روس‌ها این اتفاق‌ می‌افتد. ایرانیان به فکر افتادند که با دنیای غرب، متمدن و صنعتی وارد فهم شوند و بخواهند بفهمند. ایران از اولین کشورهایی است که به امید فهمیدن و خواست دریافتن وارد ارتباط با غرب شد و همین‌طور ادامه پیدا کرد.»

وی افزود: «البته بیشتر روشنفکران ما را غرب به خود جذب کرد؛ به دو علت یکی اینکه ظرفیت علمی ایران آنقدر بالا نبود و دیگر اینکه یک نیروهایی هستند که آنها را پس می‌زنند. برای همین این افراد در خارج ماندند، اگر چه دوست داشتیم در کشور ما باشند ولی باعث سربلندی بودند، افراد موفقی در آمریکا، کانادا و در کشور شما مثل دکتر سمیعی زندگی می‌کنند؛ جوان‌هایی که در ناسا کار می‌کنند. ظرفیت‌هایی که جامعه ایران داشته به کمک‌اش آمده. من اگر چه کهنه شدم ولی نو شدن را دوست دارم.»

امضا بر کتاب ترجمه شده به زبان آلمانی kayhan.london©

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=68110