بازگشت به تک مضراب!

پنج شنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶ برابر با ۳۰ مارس ۲۰۱۷


آوازه – اگر یادتان باشد از نخستین روزهای سال جاری میلادی با تک‌مضراب وارد میدان شدیم.

به نظرمان رسید که غیر از خبرها و تفسیرهای سیاسی که این روزها فت و فراوان در خبرگزاری‌ها و سایت‌های رسمی‌و غیررسمی، ریز و درشت در هم ریخته است، جای حرف‌های فرهنگی خالی است. ما نیز با نیت پیگیری خبرهای فرهنگی مجددا وارد میدان شدیم و شمشیر نقد از نیام برکشیدیم! ولی به محض ورود مجدد به سنگرگاه قدیمی‌ دریافتیم که برای همکاری ما با این رسانه استراتژی جدیدی باید داشته باشیم.

همه دوست دارند خبرهای تلخ را حتی با زبان و در قالب طنز بخوانند و بشنوند. ما هم برای همراهی با این تمایل کاربران، عنوان ستون خود را «تک مضراب» گذاشتیم. یعنی ستونی که هر چیز قابل تفسیری را که پیدا می‌کند می‌بیند. تک‌مضراب دست در هیاهوی مضراب‌های چهارمضراب دارد. مدت کوتاهی که گذشت دیدیم که همهمه چهارمضراب نمی‌گذارد حرف‌های دل‌مان درست بیرون بیاید. در مسائل کلی و اصلی غرق شده بودیم. این است که حالا دوباره به تک‌مضراب خودمان رجعت می‌کنیم و مراقبت می‌کنیم که آنچه از قلم ما رد می‌شود تک‌مضرابی باشد. حرف‌ها متنوع‌تر و تفسیرها کوتاه‌تر خواهد بود.

تناقض در قدغن!

قانون تجربه شده‌ای است که می‌گوید آدمی ‌به آنچه او را از آن منع می‌کنند حریص می‌شود. این تازه نتیجه ممنوعیت‌هایی است که خیلی غیر طبیعی جلوه نمی‌کند. مثلا منع نوشیدن الکل یا منع مصرف مواد مخدر. ولی در جایی که استفاده از حقوق شهروندی ممنوع می‌شود، حرص و گرایش به بهره‌گیری از ممنوع‌شده‌ها به اوج تازه‌ای می‌رسد.

آیین ملایان در واقع آیین ممنوعیت‌هاست. هر چیزی که رفاه بیاورد ممنوع است. هر چیزی که لذت ببخشد ممنوع است. هر چیز که آگاهی بدهد ممنوع است. به این ترتیب در ایران امروز هر کاری که بخواهی بکنی، هر حرفی که بخواهی بزنی، ممنوع است.

شهیار قنبری ترانه‌سرای نوآور در ترانه‌ای این جامعه ممنوعه را تصویر کرده است:

آبیِ دریا قدغن
شوق تماشا قدغن
عشق دو ماهی قدغن
با هم و تنها قدغن
از تو نوشتن قدغن
گلایه کردن قدغن
عطر خوشِ زن قدغن
تو قدغن، من قدغن.

جامعه‌ی قدغن پایانی جز انفجار ندارد. به همین دلیل هم هست که کارگزاران جامعه قدغن به مرور زمان، افسارها را شل می‌کنند. البته با این کار انفجار منتفی نمی‌شود تنها به تاخیر می‌افتد و لحظه انفجار را انفجاری‌تر می‌کند.

از یکی دو سال پیش دیواری کوتاه‌تر از دیوار موسیقی و کنسرت گذاری پیدا نکردند. بعد از سه چهار ماه از تاریخ تقاضا، مجوز می‌دهند ولی سه چهار روز قبل از برگزاری آن را لغو می‌کنند و هزینه‌های این اجازه و لغو آن را هم جوانان کنسرت‌گذار بر عهده می‌گیرند. همین بازی آخوندی در دور آخر خود تفسیرهای مضحکی را نیز به دنبال آورده است. حرف اصلی آقایان این است که کنسرت در شهرهای مذهبی مثل مشهد هتک حرمت امام هشتم شیعیان تلقی می‌شود. در واقع تا وقتی که رژیم آخوندی تکلیف موسیقی را روشن نکند این تناقض‌های مضحک از میان نخواهد رفت.

حسین دهلوی آهنگساز ایرانی زمانی گفته است پیش از هر چیز باید روشن شود که موسیقی حرام است یا مستحب. اگر حرام نیست پس این همه تنگناها برای چیست؟ و اگر حرام است افسارش را بدهید به دست طالبان و خیال ما را هم راحت کنید!

دو کتاب تازه

در برابر اجرای موسیقی که توی دست‌انداز افتاده و کنسرت‌هایی که یکی پس از دیگری لغو می‌شود، انتشار موسیقی رونق تازه‌ای پیدا کرده است. کسی که نمی‌تواند مضرابی بزند یا آرشه‌ای بکشد می‌رود به سراغ انتشار، که البته کار بدی نیست ولی به این شکلی که جریان پیدا کرده، سودی هم برای جامعه موسیقی ایران ندارد. دلیل‌اش هم این است که همه این انتشارات سال‌های اخیر ثمره‌ی کپی‌برداری از یکدیگر است. این یک صد سال ناقابل تاریخ مدون موسیقی ایران سوژه اصلی همه کتاب‌هاست. ولی دریغ از یک مقاله تحلیلی یا یک تفکر تازه در رابطه با جامعه و یا یک خاطره ناگفته‌ای که کلید حل معمایی بشود. در واقع کارهایی که این چند سال در ایران رونق یافته کمکی به پیشبرد موسیقی نمی‌کند. وقت موسیقیدانان را هم می‌گیرد و نمی‌گذارد یک چیز درست و حسابی خلق کنند یا درباره خلق دیگران بنویسند.

دو کتاب تازه اکنون پیش چشم من است. هر دو به تاریخ موسیقی ایران پرداخته‌اند. کتاب اول آغاز تاریخ موسیقی را دوره قاجار گرفته است. تا بخواهید درباره آقا حسینقلی و ایل و تبار او نوشته است.

یکی از دو کتاب با عنوان «موسیقی ایران، از انقلاب مشروطیت تا انقلاب جمهوری اسلامی ایران» از آنِ دکتر امیراشرف آریان‌پور موسیقی‌شناس است. ولی غالب صفحات کتاب را با آمار ساختمانی و برنامه‌های پنجاه سال پیش تالار رودکی و طبق معمول همه کتاب‌های نظیر آن، تاریخ کوتاهی از موسیقی دوران خاندان هنر به دست داده و باز طبق معمول ترسیده وضعیت امروز موسیقی ایران را زیر ذره‌بین ببرد.

زمینه تاریخی کتاب بنا به روال همیشه سال‌های حکومت پهلوی است. گویی در این چهل سال هیچ تغییری در موسیقی ایران به میان نیامده است و هنرمندان در این مدت دست روی دست گذاشته‌اند. حال آنکه سال‌های پس از انقلاب با وجود همه محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها چهره های درخشانی آفتابی شده‌اند و تحولات و دگرگونی‌های چشمگیری در عرصه موسیقی ایران به وقوع پیوسته است.

کتاب دوم از آنِ زبیده جهانگیری با نام مستعار «شبنم» است که در دوره قبل از انقلاب به «ژرژ ساند» ایران معروف شده بود.

او همکار و همیار و همدرد و همدل بیشتر هنرمندان و روزنامه‌نگاران بود. شبنم کتاب خود را با نام «قمری که خورشید شد» به قمرالملوک وزیری اختصاص داده که گویا مادرخوانده او نیز به شمار می‌رود.

برخی از نکته‌هایی که در مورد قمر در کتاب آمده تازگی دارد و تا حدی جبران کهنگی حرف‌های صد بار گفته شده را می‌کند.

به هر جهت ارزش آن را دارد که در موقعیت مناسب دیگری از آن صحبت کنیم.

*«ژرژ ساند» نام مستعار آمانتین اُرُر لوسیل دوپَن، بانوی نویسنده‌ی قرن نوزدهم فرانسه است که برای آنکه بتواند نوشته‌های خود را منتشر کند نام هنری مردانه بر خود نهاد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=70605