نظامی که رؤسای دولت خود را می‌بلعد

- هر چند انقلاب ۵۷ برخی فرزندان خود را بلعید اما جالب‌تر اینکه در پس این انقلاب نظامی روی کار آمد که رؤسای دولت خود را نیز می‌بلعد.
- گویا در نظام حاکم بر ایران هر کس مشروعیت خود را از آرای رأی‌دهندگان می‌گیرد، مکانیسم‌های مهار قدرت را نیز با خود فعال می‌کند.
- فردی که توسط رأی‌دهندگان گزینش می‌شود در برابر ولی فقیه قرار می‌گیرد که با رأی گزینش نشده و مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرد!

چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ برابر با ۲۶ آپریل ۲۰۱۷


روشنک آسترکی – «انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد» جمله‌ای است نسبت داده شده به «ژرژ دانتون» شخصیت معروف انقلاب فرانسه که گئورگ بوشنر، نویسنده‌ی قرن نوزدهم آلمان، در رمان خود به نام «مرگ دانتون» بر زبان وی جاری می‌کند.

اما در اصل، این آخرین جمله‌ی پیر ویرنیو، حقوقدان، خطیب زبردست و از مدافعان انقلاب فرانسه است که چهار سال بعد از پیروزی انقلاب، پس از آنکه بسیاری از یاران‌اش اعدام شدند، پیش از آنکه با گیوتین گردن زده شود بیان کرد و هشدار داد که این خطر وجود دارد که انقلاب مانند «ساتورن»، از خدایان روم باستان، تمام فرزندان خود را ببلعد و به استبداد تمام‌عیار تبدیل شود؛ که چنین هم شد.

پس از ویرنیو، هانا آرنت کوشید از این توصیف کم و بیش قاعده‌ای برای توضیح سرشت و سرنوشت همه انقلاب‌ها استخراج کند. در ایران امروز اما این جمله‌ی عمیق بارها و بارها به شوخی و یا جدی شنیده شده است. اگر چه برخی از ترس برملا شدن حقیقتِ این قاعده، کوشیده‌اند تمایزی اساسی بین همه انقلاب‌ها با انقلاب اسلامی سال ۵۷ در ایران قائل شوند تا این بلعیدن‌های سیری‌ناپذیر پنهان بماند، اما این قاعده ورای این تلاش‌های رقت‌انگیز بر انقلاب اسلامی نیز مُهر خود را کوبیده است.

البته نمی‌توان خاص بودن انقلاب اسلامی و تمایز آن با انقلاب‌های دیگر را منکر شد؛ هر چند این انقلاب برخی فرزندان خود را بلعید و برخی فرزندان انقلاب، انقلاب را تبدیل به سفره‌ای کردند تا از خوان نعمت آن ببلعند اما جالب‌تر این است که در پس این انقلاب، حکومتی روی کار آمده که رؤسای دولت خود را نیز می‌خورد.

در روزهای گذشته خبر رد صلاحیت محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت‌های نهم و دهمِ جمهوری اسلامی خبرساز شد. این فرزندِ ریزنقش نظام که روزی رهبر جمهوری اسلامی اعلام کرده بود نظرش به نظر او نزدیک‌تر است، امروز دیگر شایسته شرکت در کارزار انتخابات ریاست جمهوری شناخته نمی‌شود و رأس هرم نظام تلاش می‌کند او را نه با دستان پشت پرده بلکه به شکلی رسمی و علنی از صحنه قدرت حذف کند.

احمدی‌نژاد که در هشت سال از عمر سی و هشت ساله جمهوری اسلامی ریاست قوه مجریه را به عهده داشت تنها رئیس جمهوری نیست که از صحنه‌ی بازی قدرت نظام حذف می‌شود. دیگر رؤسای دولت نیز سرنوشتی مشابه با محمود احمدی‌نژاد را دچار شدند.

مهدی بازرگان پس از انقلاب ۵۷، «دولت موقت» را به دستور آیت‌الله خمینی تشکیل داد؛ ۹ ماه زمان برد تا اولین نخست وزیر انقلاب مجبور به استعفا و سپس آرام آرام به عنوان «ضدانقلاب» از صحنه‌ی سیاست حذف شود.

پس از او نوبت ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس جمهور انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود که ریاست شورای انقلاب و فرماندهی کل قوا را نیز بر عهده داشت.

بنی‌صدر در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۸ با به دست آوردن حدود یازده میلیون رأی که ۷۶ درصد مجموع آرای انتخابات بود، به عنوان اولین رئیس جمهور نظام جدید و حکومت اسلامی انتخاب شد.

۹ رقیب شاخص او در این انتخابات در مجموع ۲۳ درصد آرا را از آن خود کردند. در این اولین انتخابات ریاست جمهوری، هر چند که با مدارا همراه بود و همه کاندیداها تأیید صلاحیت شدند اما، منتخب آن فقط یک سال و اندی تحمل شد و بسیاری از کاندیداهای دیگر نیز هر کدام به دلایلی سرنوشتی مشابه و قابل تأمل پیدا کردند. نحوه شرکت و تأیید صلاحیت کاندیداها به نوبه‌ی خود جالب است.

در این انتخابات ۱۲۴ نفر داوطلب شدند. تأیید صلاحیت نامزدهای نخستین انتخابات ریاست جمهوری به عهده رهبر انقلاب بود و خمینی تمام ۱۲۴ نفر را تأیید و در نهایت ۱۰۷ نفر در روز رأی‌گیری به رقابت پرداختند.

دکتر حسن حبیبی وزیر علوم و آموزش عالی وقت با ۸۵۲/۶۷۶ رأی (۴٫۷۸%)، دکتر کاظم سامی سرپرست جمعیت شیرخورشید سرخ ایران با ۱۶۱٫۹۰ رأی (۰٫۶۴%)، داریوش فروهر با ۱۳۳ هزار رأی (۰٫۹٪). صادق طباطبایی و  صادق خلخالی از دیگر چهره‌های شاخصی بودند که در این رقابت شرکت کردند.

دیری نگذشت که بنی صدر مجبور شد به فرانسه یعنی موطن و خانه انقلابیون بازگردد. با عزل بنی صدر در سال ۱۳۶۰ خورشیدی شورای نگهبان مسئولیت تأیید صلاحیت‌ها را به عهده گرفت.

در دومین انتخابات ریاست جمهوری، رجایی رأی نخست را آورد اما با انفجاری که در مجلس رخ داد، رجایی دومین رئیس جمهوری ناکامی شد که دوران ریاست‌اش تکمیل نشد. گفتنی است مسئله این نیست که او صرفاً با ترور حذف شد بلکه مهدی طائب، رئیس قرارگاه عمار سپاه، در یکی از سخنرانی‌های خود به نقل از یک فرد صاحب نظر گفته است: «اگر رجایی می‌ماند مقابل رهبر می‌ایستاد!» رهبر، هنوز آیت‌الله خمینی بود.

به عبارت دیگر آن فرد مطلع بی آنکه خود بداند به یک قاعده اشاره کرده است؛ به نظر می‌رسد در جمهوری اسلامی هر کس با وجود همه محدودیت‌ها، آرای رأی‌دهندگان را به دست می‌آورد و رییس دولت می‌شود، یا باید خود «رهبر» شود (مثل خامنه‌ای) و یا حتماً در برابر «رهبر» می‌ایستد. چیزی که به «حاکمیت دوگانه» تعبیر شده و هر بار تناقضات سیاسی رژیم و تضاد منافع آن را به میدان می‌کشد. اما عنوان آن هر چه باشد تا کنون در جمهوری اسلامی به عنوان یک قاعده عمل کرده است.

در دوره سوم، صرفاً به این دلیل که رئیس دولت یعنی علی خامنه‌ای، پس از مرگ آیت‌الله خمینی، به عنوان «رهبر» بر جای او تکیه زد، این قاعده تکرار نشد. با رهبری علی خامنه‌ای به کمک دو ضلع دیگر، یعنی احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی، ساختار نظام و ریل‌های حرکت آن بازتعریف و طراحی شد. هاشمی رفسنجانی را باید معمار ساختار نظام جمهوری اسلامی شناخت.

در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، به صورت هدفمند با سرمایه‌داری ملی و طبقه‌ی متوسط مرفه مبارزه می‌شود و با حذف آن، چنان ساختار پیچیده و وابسته اقتصادی و به طبع آن یک مدیریت اداری فاسد سامان می‌یابد که از درون آن چیزی جز ناکارآمدی و دلالی و مافیا و رانت در نمی‌آید.

این معمار نظام هیچ ابایی نداشت که در طول هشت سال ریاست جمهوری خود، «اکبر شاه» خوانده شود. در درون معماری او می‌شد سکان ریاست جمهوری به عنوان یک مقام مادام‌العمر، در دست او باشد اما چنین نشد.

رفسنجانی کرسی خود را از دست داد و سپس با تلاش اصلاح‌طلبان حتی به مجلس شورای اسلامی نیز راه نیافت و عاقبت در انتخابات سال ۹۲ در حالی که برای خنثی کردن کاندیداتوری رحیم مشایی برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده بود، توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد. هاشمی در حالی چشم از جهان فرو بست که از سوی خامنه‌‌ای که «رهبر»ی‌اش را به رفسنجانی مدیون است، به «بی بصیرت» مشهور شد و به هدف اصلی تیرهای طرفداران رهبری مبدل گشته بود.

بعد از هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی رئیس دولت شد. او نیز با پایان دوران هشت ساله ریاست جمهوری خود کم کم  از سوی آیت‌الله خامنه‌ای «باغی انقلاب» نام گرفت و از سوی انقلابیون به خیانت محکوم و مطرود رهبر جمهوری اسلامی شد.

جدا از تلاش‌هایی که روی پرده و پشت پرده توسط اصلاح‌طلبان و شخص خاتمی انجام شد، اما او همچنان مغضوب باقی ماند. خاتمی حتی از حضور در مراسم تدفین هاشمی رفسنجانی منع شد و نمایش تصویر او در رسانه‌های رسمی ممنوع شده است. به عبارتی دیگر نظام حتی نمی‌خواهد چهره او را ببیند.

به این ترتیب با رد صلاحیت محمود احمدی‌نژاد در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری، قاعده‌ی بلعیدن رؤسای دولت توسط نظام ادامه دارد. به نظر می‌رسد این قاعده اکنون استمرار خود را در مورد حسن روحانی نشان خواهد داد و با بر کشیدن رئیسی به ریاست جمهوری و سپس رفتن او تا رهبری، یک دوره جدید در جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد. این نظر به شرطی واقعیت می‌یابد که قصد حذف روحانی از صحنه وجود داشته باشد تا جمهوری اسلامی در آستانه‌ی چهل سالگی یک رییس جمهور یک‌دوره‌ای را نیز تجربه کرده و در پرونده‌ی خود داشته باشد.

اما آیا می‌توان علل و زیربنای این قاعده‌ی رئیس دولت‌خواری نظام را توضیح داد؟ گویا جمهوری اسلامی در درون خود با نوعی تابو مواجه است. هر کس کاغذ تنفیذ ریاست دولت را به دست می‌گیرد یا باید خودِ رهبر شود یا مغضوبِ رهبر!

در این نظام با یک سنت راز آمیز مواجه هستیم که گویی مانند یک قاعده کهن و یک روش مرموز عمل می‌کند. اگر در کتاب «شاخه زرین»*، کسی که شاخه را که نماد قدرت بود به دست می‌آورد، همواره در معرض مرگ قرار می‌داشت به نظر می‌رسد در جمهوری اسلامی کاغذ تنفیذ و رأی عمومی حکم آن شاخه‌ی زرین را دارد.

در نظام حاکم بر ایران هر کس که از حلقه درونی قدرت به مردم معرفی می‌شود تا گزینش شود، همزمان مکانیسم‌های مهار قدرت را نیز به کار می‌اندازد. به بیان دیگر، کسی که حتی زیر سایه‌ی جمهوری اسلامی، خود را در معرض حتی بسیار محدود آرای مردم قرار می‌دهد، به فردی تبدیل می‌شود که ولایت فقیه نمی‌تواند آن را بپذیرد. این همان تناقض و تفاوت بین مشروعیت از آسمان و مشروعیت از زمین است که در ریاست دولت و رؤسای جمهور خود را نشان می‌دهد. فردی که توسط رأی‌دهندگان گزینش می‌شود در برابر ولی فقیه قرار می‌گیرد که با رأی گزینش نشده و مشروعیت خود را از آسمان می‌گیرد!

چه بسا به همین دلیل رئیس جمهورِ «عبا‌شکلاتی» وقتی متوجه شد رهبر و ولی فقیه نظام از او می‌خواهد که تنها یک «تدارکاتچی» باشد، شگفت‌زده شد. شگفت‌زدگی او نشان می‌داد معنا و مناسبات نظامی را که به خیال خود می‌خواست اصلاح‌اش کند درست درک نکرده و ظاهرا هنوز هم این تناقض را درک نکرده است.

اما واقعیت اینست که در این نظام چه رؤسای دولت بدانند و چه ندانند، این قاعده تا زمانی که تغییر نکند، عمل خواهد کرد. اگر چه در این اواخر احمدی‌نژاد کوشید بر مشروعیت زمینی که از رأی‌دهندگان حاصل می‌شود تکیه کند، اما تا زمانی که مناسبات قدرت به صورت فعلی در جمهوری اسلامی پابرجاست، او نیز بلعیده شده و از هضم رابعه نیز خواهد گذشت.

*شاخه زرین، اثر جیمز جرج فریزر، یک پژوهش فرهنگی تطبیقی درباره‌ی اسطوره و دین است. این کتاب، می‌خواهد وجه مشترک ادیان اولیه را با هم و با ادیان مدرن، چون مسیحیت نشان دهد. تز کتاب این است که همه ادیان، در اصل آیین‌های باروری بوده‌اند متمرکز بر پرستش و قربانی کردن ادواری فرمانروای مقدس که نماد خدای میرنده و زنده‌شونده و الوهیتی خورشیدی بود که به وصلتی رمزآلود با الهه‌ی زمین تن در می‌داد و هنگام خرمن می‌مرد و به وقت بهار دوباره زنده می‌شد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=72594