امیر سپهر – این روزها بحث غالب کنشگران سیاسی بر سر جانشینی سیدعلی خامنهای است. به ویژه در خارج از ایران چرا که بر اساس شایعات بسیاری، او به سختی بیمار بوده و از اینروی عدهای بر این باورند که وی واپسین ماههای عمر خود را میگذراند.
نام آن کس هم که در چهارچوبه همین «بحث جانشینی» بیش از دیگر عناصر پیرامونی وی بر سر زبانهاست، ابراهیم رئیسی است که اینک نامزد ریاست جمهوری هم شده است.
پارهای از تحلیلگران البته رئیسی را «رد گم کنک» و پارهای دیگر هم «کاتالیزور» خامنهای دانسته، اکثریتشان بر این ادعا پای میفشارند که آن روضهخوان خودباخته و روانپریش، سر آن دارد که به هر ترتیب ممکن مجتبی، دومین فررند ذکور خود را جانشین خویش سازد. من اما ابدآ به چنین گمانهزنیهایی باور ندارم.
چرا که اولا باید به این نکته توجه داشت که نه من، نه شما و نه هیچ کس دگری اصولا قادر نیست که بگوید خامنهای بیش از ما خواهد مرد. زیرا من و ما نه تنها از میزان پیشرفت بیماری وی آگاهی نداریم، سهل است که اصلا نمیدانیم که آیا او به راستی هم از یک ناخوشی جدی رنج میبرد یا تمامی این سخنانی که درباره سرطان وی گفته و نوشته میشود، یکسره باد و هوایند.
پس اینکه حال عدهای میگویند و مینویسند که خامنهای به زودی خواهد مرد، بیشتر به سحر و پیشگویی کولیان دورهگرد شباهت دارد تا سخنی سنجیده و قابل اعتنا.
فراموش نباید کرد که حتی روضهخوانی رند و زیرک و بسیار فریبکاری چون «هاشمی رفسنجانی» که پیوسته در حال طرحریزی برای زمان پس از مرگ خامنهای بود، خود آنچنان ناگهانی آماج تیر غیب گردید که حتی ظاهرا مجال تنظیم یک وصیت نامه چندسطری هم نیافت.
و حال گیریم که خامنهای به سختی ناخوش بوده و از اینرو در اندیشهی گزینش کسی که باید پس از مرگ، بر جایگاهاش تکیه زند.
نگارنده گر چه نمیخواهم نقض غرض کرده و خود نیز دست بر دامان همان سحر و جادوهای تحلیلگران وطنی درآویزیم که در پیش، آنها را نسنجیده و بی ارزش انگاشتم، لیکن با همین اندک خردی که دارم، هرگز نمیتوانم بپذیرم که خامنهای مایل باشد حتی فرزند دردانهی خود مجتبی را جایگزین خویش سازد، چه رسد به ابراهیم رئیسی که به قول عوام، هفت پشت بیگانه با اوست.
آن روضهخوان، گر چه فردی خودشیفته بوده، از بیماری توهم رنج برده و بیشترین گفتار و کردار وی هم با هیچ معیار منطقی و حتی عقلی هم انطباقی ندارد، با اینهمه او آنچنان هم مدهوش نیست که کلید همهی خزائن خود را تقدیم روضهخوانی کند که خود میداند هیچ اعتبار درستی میان مدعیان ریز و درشت رژیماش ندارد، آن هم خزائنی که ارزش آنها حتی از یک هزار میلیارد دلار آمریکا هم فراتر میرود.
مهم تر از آن سرمایههای مادی هم که وی آن را از راه بیداد و ستم و دروغ و تجاوز و غارت و حتی آغشتن دست و دستار خویش به خون هزاران انسان ایرانی و غیرایرانی بیگناه گرد آورده، نگرانی عمیق او، سرنوشت خانداناش پس از مرگ هم هست. چرا که وی به خوبی میداند که در صورت فروپاشی رژیماش، نه تنها تمام آن ثروتهای به دست آمده از جرم و جنایت از کف رفته، بلکه خانواده وی نیز در معرض نابودی کامل قرار گرفته و اصلآ دودماناش بر باد خواهد رفت.
بدین خاطر از نگاه من، در مقطع کنونی و با جوّ موجود حتی درون خود رژیم هم، نه تنها رئیسی، بلکه حتی مجتبای خود خامنهای هم هیچ بختی برای جایگزینی وی ندارد.
رئیسی روضهخوانی دونپایه، بدون کاریزما و بسیار رسوا و بدنامی است که فقط چند ملای جیرهخوار بیت و عناصری بی شخصیت و بی اراده در سپاه پاسداران از وی حمایت میکنند، آن هم حمایتی نه چندان سفت و سخت.
او با آن سوابق خونین و نابخشودنی که در میان تک تک مردم ایران یافته، در میان گنده عمامهداران حوزه و مرجعیت نیز هیچ وجاهت و پایگاهی ندارد، به ویژه پس از انتشار فایل صوتی آیتالله منتظری. کما اینکه تا کنون هیچ یک از آن سوپرروضهخوانان قم از ریاست جمهوری وی حمایتی نکرده است.
فرزند خود خامنهای (مجتبی) هم با آن همه تقلب و غارت و جنایت که ابعاد آن روشن شده، دیگر به عنصری بدنام، منفور و مهرهای سوخته بدل گشته.
بدین سبب خامنهای حتی بهتر از من و شما میداند که چنانچه حتی به هزار شید و شعبده هم بتواند او را ولیعهد خود سازد، فردی بی وجاهت و محبوبیت و بدنامی چون مجتبی که وارث رژیمی بسیار لرزان هم خواهد شد، هرگز قادر به حفظ آن ثروت افسانهای پدر و سلامت خاندان او نخواهد بود.
بدین خاطر حتی خرد متعارف هم به ما میگوید که وی، بدون شک کسی را جانشین خود خواهد ساخت که از درون خانواده خود وی باشد، اما نه فردی چون مجتبی که با آنچه آوردم، بدترین گزینهی ممکن است. چرا که او، بیش و پیش از اینکه در اندیشهی ایران و حتی رژیم جمهوری اسلامی باشد، در فکر حفظ ثروت و موقعیت ممتاز افراد خانواده خویش پس از مرگ است.
ایران برای آسیدعلی تنها یک گاو شیرده است که با پول شیر آن میتواند گرهی عقدههای بی شمار خود را گشوده و اندکی از عطش شهرت و محبوبیت خود را فرو نشاند.
در نظام فکری آن روضهخوان انباشته از حقد و کینه و حسد، مقولهای به نام ایران و میهن اصلا کوچکترین جایگاه و ارزشی ندارد. هم این است که او حتی از جیرهی شیر کودکان شیرخواره ایران هم زده و آن را به اعضای حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، احزاب و جیشها و حشدهای گوناگون عراقی و افغانی و فلسطینی و سایر گروههای تروریست و بسیار بدنام جهان میدهد که برایش هورا کشیده و بزرگاش خوانند.
پس آن فرد جانشین، نه آن پسر مهر باطل خورده، بلکه یا یکی از دو برادر مهتر یا کهتر او خواهد بود و یا پسر ارشد وی. یعنی سه فردی که هم از درون خانواده هستند، هم همگی روضهخوان و هم محرم همهی اسرار. به داوری من هر سه آنان هم با وجود اینکه سخت بدین جایگاه چشم دوختهاند اما، فعلآ با چراغ خاموش حرکت کرده و منتظر موقعیتی مناسب هستند. هر سه تن هم، هم از مجتبی باسوادتر، هم مسنتر و هم مقبولتر در میان سپاهیان و بزرگ عمامهداران حوزهها.
یعنی سید محمد خامنهای لیسانسیه حقوق قضایی از دانشگاه تهران، وکیل پایه یک دادگستری، استاد دانشکده روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه الزهرا و همچنین دانشگاه آزاد اسلامی، صاحب امتیاز و سردبیر مجله مسائل ایران، رییس انجمن بینالمللی ملاصدرا، صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله خردنامه صدرا و همینطور عضو مؤسسه گفتگوی بین ادیان و بنیاد حکمت اسلامی هم هست. سید محمد گرچه مسنتر از خود خامنهای است، اما جز اینکه خیلی سرحالتر از اوست، مواضع سیاسیاش هم از خود وی تندتر و ارتجاعیتر است.
دومین فرد، سیدهادی خامنهای است که دیرسالیست ادای اصلاحطلبی در میآورد اما، او نیز از همان تبار و خون بوده و در نهایت روضهخوانی مرتجع است که از هیچ به همه چیز رسیده. بسیار طبیعی هم هست که به وقت نیاز و یا بزنگاهی که مناسب بیند، برای به دست آوردن این ثروت نجومی بادآورده، مراقبت از بقای دودمان، حفظ اینهمه امتیاز بی حد و حصر آنان و همچنین گسترده نگاهداشتن این بساط غارت همگنان خویش به میدان خواهد آمد.
از آنجایی هم که جز شهره بودن به «اصلاحطلبی»، فرد سخنوری بوده و چهره تقریبا کاریزماتیکی هم دارد، حتی در میان روضهخوانهای مخالف برادر خود هم فرد منفوری نیست. ضمنآ او مناصب زیادی پس از آن انقلاب «روشنفکری- آخوندی» داشته و سه دوره هم مثلا نماینده مردم مشهد در مجلس شورای روضهخوانان و الوات آنان بوده.
با چنین ویژگیهایی هم هست که به باور من، در صورت ولیعهدی، بی شک هم مورد حمایت سران سپاه قرار خواهد گرفت، هم همه همریشان خود در هر دوجناح رژیم و هم گنده ملاهای قمنشین.
سومین کس هم سید مصطفی خامنهای است که حال لقب آیتاللهی هم یدک کشیده و در حوزه، سطوح عالی روضهخوانی نیز تدریس میکند. از آنجایی که بسان برادر کوچکتر خود مجتبی، فرد زیاد کودن و عجولی نیست، زیر جلکی کار کرده و تا کنون هم از آسیب آنهمه جار و جنجال در بیت پدر خود، مصون مانده است.
ضمنآ او سابقهی جبهه داشته و داماد آیتالله خوشوقت هم هست که تا زنده بود، در میان بزرگان حوزه، برای خود اسم و رسمی داشت. آن روضهخوان، همانی است که فتوای بیشترین ترورهای داخلی و خارجی را صادر کرد.
البته ممکن است که گفته شود چون سید مصطفی فاقد سابقهی «مدیریتی مدبرانه» است که در قانون اساسی روضهخوانان یکی از شروط احراز مقام رهبریست، شانس کمی دارد. اما باید توجه داشت جدا از اینکه مجتبی و ابراهیم رئیسی هم فاقد چنین پیشینهای میباشند، اصولا کدام یک از اصول قانون اساسی این رژیم تا کنون اجرا شده و تا به حال مجلس خبرگان به کدام یک از وظایف قانونی خود عمل کرده که بخواهد در این موارد هم قانونی عمل کند.
واژگانی چون قانون، انتخابات، مجلس، نماینده، ارگان، ریاست جمهوری، قضاوت، صدارت، وزارتخانه و وزارت… در قاموس رژیم روضهخوانان، همگی مسخ، بی محتوا و اصلا به مسخره تغییر معنا داده شدهاند.
در پایان، این دیدگاه خود نیز آورده باشم که شانس به ریاست جمهوری رسیدن ابراهیم رئیسی (لااقل در این دوره از شعبده بازی)، حتی یک درصد هم نیست، البته چنانچه در روزهای پیش روی، رخدادی نامنتظره مسیر این خیمهشببازی تکراری و دیگر مهوع شده را به کلی تغییر ندهد.
حال اینکه خامنهای چرا پای او را به این بازی همه سرباخت کشیده که بدناماش سازد، خود بحثی دگر میطلبد.