رضا پرچیزاده – علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، روز دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶، حین دیدار با مسئولان رژیم و سفیران برخی کشورهای اسلامی، ضمن تاکید بر مسالهی فلسطین به عنوان «مسالهی اول دنیای اسلام»، حکم جهاد علیه اسرائیل صادر کرد.
اینک، فراتر از این حقیقت فوری که با توجه به نزدیکی اخیر عربستان سعودی به اسرائیل به قصد مقابله با دخالتهای جمهوری اسلامی در خاورمیانه، این رژیم قصد دارد با برجسته کردن مسالهی فلسطین در جهان اسلام و عرب به نفع خودش شکاف ایجاد کند، در این مقاله قصد دارم به بغرنج «اسرائیلستیزی» رژیم جمهوری اسلامی و تبعات شدیدا مخرب آن برای «منافع ملی ایران» بپردازم.
این نکته که جمهوری اسلامی چه قیمومت خاصی بر فلسطینیان دارد که به هوایش در پی چهل سال دشمنی با اسرائیل، ایرانیان را به شدت تحت فشار قرار داده و ایران را به سوی نابودی کشانده، مسالهای است که باید به دقت بررسی شود. به نظر نگارنده، برخورد جمهوری اسلامی با اسرائیل برخوردی از منظر «منافع ملی» نیست، بلکه برخوردی از منظر دو رویکرد «ایدئولوژیک» و «استراتژیک»، هر دو در راستای نیازها و منافع رژیم– و نه منافع ایران به عنوان یک «واحد ملی»– است. شکلگیری این دو رویکرد در قاموس جمهوری اسلامی تاریخی دارد که اینجا اجمالا به آن میپردازم.
در تب و تاب اسرائیلستیزی «ناصریستی» دهههای شصت و هفتاد میلادی، برخی از اسلامگرایانی که بعدها در جمهوری اسلامی به پست و مقامی رسیدند– بهعلاوهی برخی چپهایی که عمدتا به پست و مقامی نرسیدند، راهی سوریه و لبنان شدند تا در کنار عرفات و «سازمان آزادیبخش فلسطین»اش از یک طرف با اسرائیلیها بجنگند، و از طرف دیگر با فشار بر روی سنیها و مارونیهای لبنان، تحت زعامت امام موسی صدر، حضور شیعیان و متحدانشان در لبنان را پررنگ کنند. بسیاری از این افراد هم در آن بلاد آموزش نظامی دیدند و هم خود به آموزشدهندهی نظامی تبدیل شدند؛ و بعضیهاشان نیز بعدها در جنگ داخلی لبنان شرکت کردند. برخی حتی در لبنان ازدواج کرده و پایبندیهای سببی نیز پیدا کردند. مصطفی چمران شاید مشهورترین این افراد باشد.
تمام این مسائل باعث شد که این مهاجر- مبارزان دلبستگی ایدئولوژیک عمیقی به بغرنجهای فلسطین و لبنان و گروههای مبارز آنجا پیدا کنند. در جریانِ و بلافاصله پس از انقلاب، این افراد عمدتا در رستهی «جناح چپ» رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند؛ یعنی همان تندروهایی که به شدت به دنبال صدور انقلاب بودند و زیر بار محافظهکارانی همچون هاشمی رفسنجانی و خامنهای که در آن زمان بیشتر در پی «تثبیت نظام» بودند تا «صدور انقلاب» نمیرفتند. حزبالله لبنان را یکی از همین تندروها، یعنی علی اکبر محتشمیپور، به کمک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زمان سفارتش در سوریه تاسیس کرد. بعدها یکی از همین چپهای انقلاب یعنی مهدی هاشمی «قضیهی مکفارلین» در جریان جنگ ایران- عراق را لو داد که حین آن جمهوری اسلامی از اسرائیل مقادیر زیادی تسلیحات خریده بود. گفتنی است این جناح چپ رژیم الان سالهاست خود را «اصلاحطلب» و «معتدل» میخواند و بسیاری از سران و هوادارانش در کشورهای غربی سکونت دارند، اما باز هم در بیبیسی و صدای آمریکا و رادیو فردا به اسرائیلستیزی مشغولند.
با این وجود، این علاقهی عمدتا ایدئولوژیک به فلسطین در بلندمدت به یکی از راهبردهای سیاسی جمهوری اسلامی تبدیل شد. در پی آرزوهای دور و دراز «رهبری جهان اسلام» و «بر پا کردن خلافت اسلامی» که از همان زمان خمینی آغاز شده و در دوران خامنهای با شدت بیشتری ادامه یافته بود، جمهوری اسلامی از اسرائیلستیزی به عنوان اهرمی استراتژیک برای پیشبرد منافع خود در عرصهی بینالمللی استفاده کرد. در کنار بخشی از جمعیت متعصب مذهبی ایران، در خارج از ایران نیز بسیاری از مسلمانان متعصب که عمدتا سنی هستند و لزوما با شیعیان رابطه خوبی ندارند، در پی اسرائیلستیزی جمهوری اسلامی، کم و بیش به آن اقبال پیدا کرده از آن حمایت میکنند. به عبارتی، جمهوری اسلامی در این باره تلاش کرده تا نقشی که مصر در زمان جمال عبدالناصر داشت را برای خود اختیار کند. چنانکه به نظر میرسد، دشمنی با اسرائیل به جهت «رهبری جهان اسلام» از نان شب هم واجبتر است.
در این راستا، جمهوری اسلامی لزوما به ادعا و شعار– همچون شعار معروف رژیم که «اسرائیل باید از صفحهی روزگار محو شود»– بسنده نمیکند، و هر از چندگاهی نیشی جدی هم به اسرائیل میزند. از آن جمله است حملهی موشکی شدید حزبالله لبنان به اسرائیل در جریان «جنگ ٣۴ روزه» در سال ٢٠٠۶ که خساراتی جدی به شهرهای شمال اسرائیل وارد آورد و جان تعدادی از شهروندان اسرائیلی را گرفت؛ سنگاندازی مداوم در پروسهی صلح سازمان فتح با اسرائیل از طریق حماس؛ و اخیرا استفاده از بلندیهای جولان در سوریه برای تهدید اسرائیل. اینها همه البته جدا از منفعت داخلی اسرائیلستیزی برای جمهوری اسلامی است، که رژیم با دستاویز قرار دادنش فضای داخل را مدام امنیتی نگه داشته و با زدن انگ جاسوسی اسرائیل به مخالفان بلافاصله آنها را مقهور میکند.
بدینترتیب، میبینیم که اسرائیلستیزی در حقیقت دکانی دونبش است برای جمهوری اسلامی، و کاملا مصرف سیاسی دارد در جهت مطامع رژیم. به عوض، آن چیزی که اسرائیلستیزی ندارد، «منفعت ملی» برای ایران و ایرانیان است. اسرائیلستیزی رژیم، در کنار عربستیزی و آمریکاستیزیاش و جنگطلبیاش در منطقه و حمایتاش از تروریسم بینالمللی، باعث شده ایران از جامعهی جهانی منزوی گردیده و ایرانیان از لحاظ معیشتی و اقتصادی تحت فشار شدید قرار گیرند. در حقیقت اسرائیلستیزی در راستای منافع هژمونیک رژیم جمهوری اسلامی قرار میگیرد ه سران و وابستگانش نه تنها از انزوای جهانی ایران و فقر و فلاکت ایرانیان رنجی نمیبرند، که خود با استفاده از انزوای ایران از جهان، به حکومت استبدادیِ سرکوبگرشان– و در نتیجه عدم استقرار دموکراسی و حقوق بشر در ایران – ادامه میدهند. پس باید آگاه باشیم که امروز مسالهی ایران و ایرانیان فلسطین و اسرائیل نیست، بلکه خود رژیم استبدادی و ضدملی جمهوری اسلامی است.