کیهان آنلاین – ۴ تیر ۹۳ – رامتین قضوی اولین تنور ایرانی است که با قراردادی دائمی در تئاتر بسیار معروف لاسکالای و در دیگرا اپراهای معروف جهان به روی صحنه میرود. به مناسبت موفقیت این هنرمند جوان کیهان آنلاین- لندن مصاحبهای با او داشته است که در ادامه میآید.
[همراه با گزارش تصویری]
– ازدوران کودکی و نوجوانی خودتان برای خوانندگان کیهان بگویید.
– من و برادرانم این شانس را داشتیم که والدینمان ما را از کودکی به کلا س موسیقی و زبان انگلیسی فرستادند. شش ساله بودم که من و برادرم را بردند به هنرستان موسیقی و من سنتور را انتخاب کردم و برادرم تنبک را. اولین گروه موسیقی که در آن شرکت داشتم با برادرم بود. از همان زمان از من و برادرم میخواستند در محافل، مجامع و مهمانیها موسیقی اجرا کنیم.
در دوره نوجوانی موسیقی ایرانی برای مدتی رفت کنار و مانند بسیاری موسیقی پاپ ایرانی و غربی جایگزین شد. ولی همیشه، در خانۀ ما صدای ساز و آواز ایرانی طنینانداز بود چون برادرم هم صدای خوبی دارد و پدرم نیز همیشه علاقۀ خاصی به موسیقی ایرانی داشت. این کمک کرد که از همان دوران کودکی و نوجوانی کشف کنم که صدایی دارم و میتوانم کوک بخوانم یعنی خارج نخوانم.
بعدها رفتم پیش یکی ازآشنایان، به نام منوچهر روحانی که شاعر است و آواز ایرانی تدریس میکند، و به فراگیری آواز ایرانی پرداختم. او شعرهای عاشقانۀ بسیار زیبایی دارد که من آنها را بسیار دوست میداشتم و میخواندم. علاقۀ زیاد من باعث شد که برای پیشرفت در کارم بروم سراغ اساتید دیگر در اصفهان از جمله استاد شاهزیدی که سالها شاگرد او بودم. شاهزیدی از شاگردان تاج اصفهانی بود و از معدود کسانی است که سبک و مکتب آواز اصفهان را ادامه میدهد. خانه این استاد محل رفت و آمد اساتیدی مانند استاد کسایی و شهناز بود. من از همان ایام نوجوانی شانس این را داشتم که با این بزرگان موسیقی ایران آشنا بشوم. خوب یادم است که تارنوازی استاد شهناز تاثیری عمیق بر من گذاشت و من عاشق صدای آن ساز شدم و و شروع کردم به فراگیری آن. من محو صدای تِنوریلۀ (به قول ایتالیاییها )- یا تِنورمانند- تار شدم. البته اضافه کنم که از همان موقع متوجه بودم که صدای من برای موسیقی ایرانی بلند است و من مجبور بودم به اصطلاح صدایم را بخورم. میدانید که موسیقی ایرانی عارفانه و مجلسی است و صدای بالایی نمیطلبد. این در ایام ۱۶ -۱۷ سالگی من بود. تا اینکه دوست همدورۀ من به نام افشین ترابی که گیتار کلاسیک میزد به من گفت که صدای من برای موسیقی کلاسیک غربی هم مناسب است.
من درآن موقع اطلاعات زیادی از موسیقی کلاسیک غربی نداشتم. البته تاریخ موسیقی را خوانده بودم و تئوری موسیقی کلاسیک را میدانستم، ولی این کافی نبود. میدانستم ورود به این عرصه، به ویژه اپرا که مجموعهای از هنرهای گوناگون ا ست کار چندان آسانی نیست و تقریبا دور از دسترس است و سالها آدم باید درس بخواند و تجربه کسب کند. دوستم چند تا ویدئو از اجراهای اپرا داشت که در اختیارم گذاشت و من که عاشق بازیگری هم بودم دیدم که چقدرجالب است که آدم هم بخواند و هم بازیگری کند. این دورهای است که نه اینترنت بود و نه یوتیوب! ما همان موقع با گیتار قطعاتی از موسیقی باروک اروپایی را اجرا میکردیم. من هم از شدت علاقه میکوبیدم می آمدم تهران تا از اساتید مختلف نکات جدید یاد بگیرم و شب هم بر میگشتم اصفهان. به این ترتیب زندگی من درمغازۀ تزییناتی پدرم، تحصیل در هنرستان ساختمان و فراگیری موسیقی میگذشت.
-آیا خانوادهتان از علاقۀ شما به موسیقی کلاسیک غربی پشتیبانی میکرد و مشوق شما در این زمینه بود؟
-پدرم همیشه میگفت هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند. ولی مثل خیلیها در ایران سئوال میکرد که حالا در مملکتی که نه اپرا هست و نه خانۀ اپرا این به چه درد شما میخورد. در نتیجه بهتر است با همین موسیقی ایرانی سر کنی. آلبته پدر و مادرم هیچ وقت از حمایت من دست نکشیدند. ولی در واقع تنها کسانی که مشوق من درزمینه آواز اپرایی بودند خودم بودم و دوست گیتاریست من. یادم رفت بگویم که مدتی هم پیانو یاد گرفتم و به پدرم اصرار کردم که پیانو برایم بخرد. آخر سر هم یک اُرگ برایم گرفت که میدانید اکتاوهای آن کمتر از پیانو و کلید هایش سبکتر است. من زیر کلیدهای ارُگ ابر میگذاشتم که سنگینتر و کمی شبیه پیانو شود.
-کار کردن در مغازۀ پدر چگونه در شکلگیری شخصیت هنریات کمک کرده است؟
-راستش را بخواهید نه مستقیماً شخصیت هنری بلکه از نظر ایجاد رابطه به درد من خورد. چون انسان در ارتباط با تمام قشرهای جامعه قرار گرفته و طرز ارتباط با همه را یاد میگیرد.
-دیگر چه چیزی به نظر شما در علاقۀتان نسبت به هنر موثر بوده است؟
-فضای خاص و زیبایی معماری شهر اصفهان مسلماً در تقویت دید زیباییشناسی من نقش داشته است. ولی مهمترین عامل در کسب توانایی هنری همانا پشتکار در تمرین است. در کشور چین تقریبا ۵۰ میلیون نوازندۀ بسیار خوب پیانوهستند. استعداد لازم است و بقیه محصول ممارست است. البته صدا، گستردگی و کیفیت آن خدادادی و کسب کردنی نیست. در موسیقی غربی تمرین بسیارمهم است.
-حال رسیدیم به ۱۸ سالگی شما که دوره هنرستان ساختمان را به پایان رساندید. بعد از آن چه کار کردید؟
-به خاطر بهایی بودن به دانشگاه نمیتوانستم بروم. این بود که پس از پایان هنرستان در امتحان ورودی دانشگاه بهاییها در تهران “کنکور ورودی” دادم و در رشتۀ آواز سنتی وارد این دانشگاه غیررسمی شدم. البته در کنار این، پیانو، هارمونی، سلفژ (نتخوانی) وتئوری موسیقی و سازشناسیرا نیز باید یاد میگرفتیم. باآخرین قطار شب میآمدم تهران و از صبح تا شب در کلاس بودیم و شب بر میگشتیم اصفهان. این دوره دو سالۀ کاردانی بود.
-آیا از بنیانها و زمینههایی که در موسیقی کلاسیک غربی قبل از انقلاب به وجود آمده بود شما توانستید بهره ببرید؟
-خیر، حداکثر بهرهای که بردم آن بود که میرفتم مغازه صفحه فروشی بتهوون و”سیدی” میخریدم و با عطش گوش میکردم. یادم است که آقای لوریس چکناوریان اولین بار اپرای رستم و سهراب را بعد از انقلاب در ایران با خوانندگان ارمنی به صورت کنسرت اجرا کرد. با زحمت فراوان بلیت تهیه کردم و رفتم و طبقۀ بالا نشستم و برنامه را دیدم. ساعتها هم پشت در منتظر شدم تا آقای چکناوریان آمد و من از ایشان امضا گرفتم. الان آقای چکنواریان از دوستان خوب بنده هستند و یکی از قطعات ایشان از اپرای پردیس و پریسا را در “سی دی” (رزهای اصفهان) خواندم و امیدواریم که به زودی در اجرای اپراهای فارسی ایشان همکاری کنیم.
-چه شد که به ایتالیا آمدید؟
-از این به بعد ماجرا جالب میشود. یک روز در مغازه بودم که یک خانم ایتالیایی که شوهرش در ذوب آهن اصفهان کار میکرد وارد مغازه شد و من چون همان موقع روی یک قطعۀ ایتالیایی کار کردم چند سئوال در مورد تلفظ کلمات از او کردم. از من پرسید که اپرا میخوانید؟ گفتم آری و میخواهم خوانندۀ اپرا شوم. گفت کمی برایم بخوان. گفتم الان مناسب نیست؛ اگر شب بعد از تعطیلی مغازه تشریف بیاورید برایتان میخوانم. شب سر ساعت ۹ با شوهرش بیرون مغازه منتظر بود. آمدند داخل و رفتیم زیرزمین و من خواندم. مدتی او و شوهرش با هم صحبت کردند که من البته نمیفهمیدم و بعد گفتند: صدای بسیار خوبی داری. آیا میخواهی برای ادامۀ تحصیل به ایتالیا بیایی؟ اول مثل بیشتر ایرانیها که بدبین هستند دو دل بودم ولی بعد دیدم چیزی از دست نخواهم داد و پیشنهاد آنها را پذیرفتم. آنها همۀ تضمینهای لازم را در سفارت ایتالیا دادند که منویزا بگیرم. به این ترتیب من و همسرم در ۲۲ سالگی، که تازه ازدواج کرده بودیم، آمدیم میلان.
سال اول در امتحان کنسرواتوار قبول نشدم که دور از انتظار نبود. سپس معلم گرفتم و تمرین کردم و کلی کتاب و “سی دی” خریدم و برگشتم به ایران و امتحان زبان ایتالیایی برای گرفتن ویزای دانشجویی دادم و مجدداً آمدیم به میلان و سال بعد در امتحان قبول شدم و وارد کنسرواتوار شدم. دورۀ کنسرواتوار۵ ساله بود و درکنار تحصیل با توجه به هزینۀ بالای زندگی در اروپا، عصرها در انبار فروشگاه “ایکیا” نیز کار می کردم که به من فرصت میداد تا در حال کار روزی چندین ساعت موسیقی اپرایی گوش کنم و فقر موسیقایی خودم را جبران کنم. در ضمن برای دیدن اپراها چون دانشجو بودم مدتی طولانی در صف میایستادم تا ارزانترین بلیت ۱۰ یورویی را بتوانم تهیه کنم. تازه آن هم برایبالاترین طبقه بود که باید آنجا ایستاده اپرا را نگاه میکردیم. این است که امروزه پس از پایان اجرا وقتی وارد صحنه میشوم و در برابر تماشاگران تعظیم میکنم دستی نیز برای تماشاگران بالاترین طبقهها تکان میدهم.
در کنسرواتوار تاریخی میلان بهترین اساتید آواز با تجربه صحنه تدریس میکنند. برای مثال معلم کُر ما رهبر کُر اپرای لاسکالا هم بود و زیرچشمی مرا میپایید. یک روز به من گفت بیا برای کُر در لاسکالا امتحان بده. من امتحان دادم و موفق شدم به طور موقت در کُر لاسکالا کاری بگیرم.این هم در اولین اپرای آغاز فصل در میلان بود که ۷ دسامبر هر سال است. میدانید این رویدادی به راستی جهانی است و همۀ دنیا منتظر آن هستند. یادم است که اپرای “تریستان و ایزولده” واگنر بود. رهبر ارکستر دانیل بارن بویم، یعنی یکی از بزرگترین رهبر ارکستر دنیای موسیقی بود و خوانندگان بزرگی هم در آن اجرا شرکت داشتند.
من به راستی شانس آوردم که ناگهان وارد یک محیط فوق حرفهای شدم. بعد در اودیشن برای خوانندگان سولو موفق به گرفتن قراردادهای تکخوانی (سولو) در اپراهای مختلف چه درلااسکالا چه در تئاترهای دیگر، از جمله در اپرای بولونیا، شدم و چندین اجرای تکخوانی داشتم. به موازات آن در مدرسه اپرای ایتالیایی بولونیا، که یکی از معتبرترین مدارس در ایتالیاست، مشغول تحصیل شدم. پس از آن به لاسکالای میلان برگشتم و به صورت هنرمند کُر و سولیست مشغول کار شدم. در ماه گذشته بعد از سپری کردن کنکور بینالمللی موفق به کسب قرارداد دائمی در تئاتر لااسکالا شدم. افتخار میکنم که اولین تنور ایرانی هستم که موفق به رسیدن به این مقام شده و اینک نام یک هنرمند ایرانی در کنار نامهای بزرگ موسیقی دنیا مطرح است.
-کیهان برای شما آرزوی موفقیتهای بیشتر میکند و سپاس به خاطر این گفتگو.