خون سیاوشان
دل‌نوشته‌ای از شادروان محمدعاصمی روزنامه نگار، نویسنده، شاعر و ادیب… 

جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ برابر با ۰۳ آپریل ۲۰۱۵


سیاوش آذری – یک عیب بزرگ ما ایرانی‌ها فراموشی و از یاد بردن چهره‌هائی است که در زمان حیات خود با آثارشان بر روح و احساس مردم تاثیر گذاشته‌اند.

دکتر محمد عاصمی
دکتر محمد عاصمی

دکتر محمد عاصمی ادیب، روزنامه نگار، نویسنده، شاعر و مدیر فصلنامه دو زبانه فارسی و آلمانی «کاوه» یکی از نمونه‌های برجسته فراموشی ماست.

عاصمی تا آخرین روزهای حیات‌اش هم‌چنان پویا و پُرکار بود، عشق او به نویسندگی، شاعری، تحقیق و تأمل یک مقوله پر جذبه و توقف‌نا‌پذیر بود. نثر سیال و روان او هم‌چون شعرش از لطافت، به مخمل طعنه می‌زد و از پاکی به زلالی چشمه‌ساران بود. نثری سرشار از زیبائی و لطف کلام. با این همه آنچه به آثار نظم و نثر او ویژگی می‌بخشد، آن است که آثار وی همواره از قصه‌ها و غصه‌های مردم سرزمین‌اش حکایت دارد.

شادروان عاصمی در آخرین نوشتارش زیر عنوان “خون سیاوشان زمانه ما”می‌نویسد:

سر تا سر دشت خاوران سنگی نیست

کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست

و ادامه می‌دهد: کمال، خویشاوند نزدیک من یکی از هزاران زندانی جوانی بود که در شهریور سال  ۱۳۶۷ به فرمان خمینی تیرباران شد. به فرمان آن کژدم ابلیس‌نشان که تیغ در نیام‌اش بی‌تاب بود وهوس ایلغار داشت. خون می‌طلبید، کاسه زهری که جان ناپاک‌اش را زهرآگین ساخته بود، می‌خواست با خون جوانان بشوید که نبیره آن ضحاک مار بر دوش بود و مغز جوان می‌خواست.

کمال من، آن بالابلند تیزبین، با صلابت و جمالی که در خور نام کمال بود، جویای روشنائی امید و سعادت، با شعله‌های زلال عشق در جان و جهان‌اش، با ولوله‌های گرم انسانی و نغمه‌های شورانگیز جوانی، بی لرزشی در اندام پولادین و ترسی در دل پرشور و…. مثل همه آن صدها کمال دیگری که کمال ایثار و فداکاری و جانبازی بودند.

کمال به دو سال حبس محکوم شده بود و همسر تازه عروس‌اش با تنها فرزندشان، امیدها بسته بودند که این دو سال سپری خواهد شد و روشنی و جنبش زندگی به خانه و کاشانه آنها باز خواهد گشت. اما موجی سهمگین ازعمله‌های شیطان، چون ماران و کژدمان زهرآگین در زندان‌هابرآمد و سکسکه مرگبار مسلسل‌ها آوای سرشکسته و خون‌آلود خود را برافراخت  و لاجورد آسمان با رعشه بلورین تیرباران‌شدگان پر شد و تلی آوار از استخوان و رگ و پی فراهم آمد و هنگامی که روی افق از رنگ شب سیاهی گرفت از آن همه چشمان روشن و دیدارهای حزین اثری نماند…  جز لکه‌های خون و ملایان و قصابان بی رحم… با دندان‌های چرکین، ناخن‌های خون‌آلود، آژنگ‌های دوزخی، با صورت‌های خون گرفته و بی‌تاب، عربده‌کشانی سیاه‌درون، جهنم وجودشان اهریمن حاکم بر روان‌شان، هم‌چنان می‌خواهند  در زیر پرچم دین، جور و ستم را راه پیروزی عشق و وارستگی سازند… و حال آنکه از ذات به اصطلاح ربّانی‌شان تبهکاری و رذالت می‌تراود. تاریخ وطن ما سرشار از این سالوس‌کاران اهریمنی است و نیز سرشار از وجود پلید نشانه‌هائی است که زمان و زمانه از این نابکاران نیرومندتر است و خون کمال و کمال‌ها هدر نخواهد رفت.

خون سیاوش است و سرانجام ثمر خواهد داد…

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=8676