احمد رأفت- بهیه نخجوانی متولد ایران است، کودکیاش را در کشور آفریقائی اوگاندا گذرانده، در بریتانیا و آمریکا تحصیل کرده و در فرانسه و بلژیک سرگرم تدریس است.
بهیه نخجوانی تا کنون ۷ کتاب نوشته که به زبانهای بسیاری ترجمه شدهاند. « زنی که زیاد میخواند» عنوان آخرین کتاب بهیه نخجوانی است که در روزهای گذشته در نشستی در کتابخانه کنزینگتون لندن معرفی شد. این کتاب زندگینامه غیر متعارفی از فاطمه زرین تاج برغانی قزوینی معروف به طاهره قرهالعین است. طاهره قرهالعین، شاعر قزوینی و از اولین پیروان سید علی محمد باب بود که در سال ۱۸۵۲ میلادی یا ۱۲۶۸ قمری در سن ۳۸ سالگی به جرم فساد فیالارض اعدام شد.
کیهان لندن در حاشیه نشست معرفی کتاب «زنی که زیاد میخواند» با بهیه نخجوانی گفتگویی انجام داده است.
-خانم نخجوانی، شما متولد ایران، بزرگ شده اوگاندا، تحصیلکرده بریتانیا و آمریکا و مدرس در فرانسه و بلژیک هستید، چقدر از هر کدام از این کشورها و فرهنگهایشان در شما وجود دارد؟
-مهمترین تاثیر این زندگی کولی وار تبدیل من به یک راهرو بود. من متعلق به یک اتاق، اگر هر کشوری را این چنین فرض کنیم، نیستم، بلکه راهروئی هستم که تمام این فرهنگها در آن با یکدیگر ملاقات میکنند و در آن در حال رفت و آمد هستند. امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که روز به روز بر تعداد راهرونشینان افزوده میشود و شمار ساکنان اتاقها کاهش پیدا میکند. من این شانس را داشتم که از اولین سالهای زندگی اقلیت بودن را تجربه کنم، زیرا من و خانواده ام تنها ایرانیان ساکن اوگاندا در آن سالها بودیم. بعد که برای ادامه تحصیل به بریتانیا آمدم، در سالهای قبل از سیل مهاجرت به این کشور، تنها خارجی مدرسهام بودم. امروز ولی به هر نقطه از جهان که نگاه کنیم پر از کسانی است که تجربه مرا دارند. من اما شاید از نخستین راهرونشینان باشم.
-برای ایرانیان زندگی در غرب نسبتا عادی است، ولی هنوز هم اندک هستند ایرانیانی که در آفریقا زندگی می کنند…
-در آن سالها ایرانی بودن در اوگاندا نوعی امتیاز بود زیرا من و خانوادهام به هیچ کدام از گروههای نژادی ساکن این کشور آفریقائی تعلق نداشتیم. در آن سالها در کنار اکثریت ساکنان بومی اوگاندا، دو گروه دیگر هم حضور داشتند: هندیها و بریتانیائیها. این آخریها هم خودشان را پادشاه زمین و زمان میدانستند. خانواده ما تک بود و همین به من نوعی حس برخورداری از امتیاز خاصی را میداد. البته بگذریم که در آن سالها حماقت من در حدی بود که فکر میکردم همه ایرانیها بهائی هستند، چون ایرانیانی که من میشناختم همه بهائی بودند. هنگامی که در ۱۹ سالگی برای اولین بار به ایران بازگشتم، کشوری که در سه سالگی آن را ترک کرده بودم، وقتی فهمیدم بهائیان در این کشور اقلیتی بیش نیستند شوک به من دست داد.
-ایرانی که در ۱۹ سالگی به آن سفر کردید چگونه بود؟
-این سفر من در دهه ۵۰ میلادی بود. در ایران شاه حکومت میکرد. برای من که از یک کالج بریتانیائی به ایران سفر میکردم همه چیز عجیب و غریب بود. مثلا اینکه اجازه نداشتم به تنهائی از خانه خارج شوم و یا اینکه در میهمانیها مردان یک طرف مینشستند و زنان طرف دیگر و به ندرت با هم حرف میزدند. بعدها که تاریخ و فرهنگ ایران را مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که ایرانیان آن زمان اسیر سنت بودند و تا امروز هم نتوانستند خود را از قید و بند سنت نجات دهند. چیز دیگری که برایم در آن سفر تعجب برانگیز بود ثروت بی حد و حصر گروهی و فقر دردناک گروه گستردهتری بود. تا آن زمان نه شاهد این چنینن ثروتهائی بودم و نه این چنین فقری.
-در آن سالها فقر در این کشور آفریقائی حرمت داشت. فقرا هر کدام تکه زمینی داشتند که غذایشان را تامین میکرد. فقر روستائی بود که از زمین تا آسمان با فقر شهری تفاوت دارد. البته اوگاندای امروز داستان دیگریست. فقر و بیماری ایدز مردم این کشور را به خاک سیاه نشانده است. البته در سفر به ایران فساد گسترده در تمام سطوح جامعه هم برایم تعجب برانگیز بود.
-آخرین کتاب شما «زنی که زیادی میخواند» بیوگرافی غیر متعارفی از طاهره قرهالعین است. برای بهیه نخجوانی، قرهالعین کی بود؟
-یک قهرمان. او یک زن بسیار شجاع و مغروری بود که همیشه دلم میخواست مثل او باشم. او در زندگیاش شک را به خود راه نمیداد و از نگاه به جلو واهمه نداشت. ما امروز همه کم و بیش بنیادگرا هستیم، یعنی از هر آنچه برایمان آشنا و یا مسلم نیست واهمه داریم. طاهره بر عکس آیندهنگر بود و از خروج از سنت واهمه نداشت. او عقلانی فکر میکرد و به دنبال حقیقت بود. شجاعت او از عقلانیتاش سرچشمه میگرفت. تفکر قرهالعین امروز هم سرمشقی است برای زنانی که برای حقوق خود مبارزه میکنند. تجربه مبارزات او در چهاردیواری خانه، در بطن فامیل، در مراکز مذهبی و در جامعه هنوز هم میتواند به عنوان نمونه مورد استفاده قرار گیرد. طاهره در یک خانواده مذهبی متولد شده بود و پدر و عموهایش همه معمم بودند. خود طاهره هم در سطح اجتهاد شناخت مذهبی داشت، ولی خوب زن بود و به همین دلیل نمیتوانست نقشی در مذهب رسمی داشته باشد و به قول پدرش حیف که مرد نبود در غیر این صورت مجتهد با نفوذی میشد. در این چنین محیطی بتوانی شهامتی که قرهالعین از خود نشان داد را داشته باشی، هنوز هم غیر قابل تصور و غیر منتظره است.
-قهرمان برای برخی، زنی هرزه و مادری بی مسئولیت برای دیگران. شخصیت او مرا به نوعی به یاد فروغ فرخزاد میاندازد. پرسش من این است: این مذهب است که طاهره و فروغ را هرزه میخواند، یا سنتها هستند که چنین زنانی را نمیپذیرند؟
-پرسش جالبی است. قرهالعین بین مذهب و سنت تفاوت قائل میشد و به همین دلیل هم زندگی او میتواند جالب باشد. طاهره میگفت باید بین حقیقت دین و فرهنگ و سنت تفاوت قائل شد. اولی ابدی است در حالی که فرهنگ و سنت با گذشت زمان، بر مبنای احتیاجات انسان و رشد جامعه باید تغییر کنند.
-شما اشاره به بنیادگرائی کردید. عنوان یکی دیگر از کتاب های شما «چالش کشیدن بنیادگرائی» است. بنیادگرائی از نظر شما چیست؟
-بنیادگرائی ترس از ناشناختههاست. ترسی که انسان را وادار میکند به گذشته وابسته بماند. بنیادگرائی ناتوانی تشخیص خوب از بد و بنا بر این پذیرفتن بی چون و چرای هر آنچه که به ما آموختهاند است. سیستمهای سیاسی امروز به نوعی این بنیادگرائی را تبلیغ و تقویت میکنند. بنیادگرائی تنها در مورد مذهب صادق نیست، در مورد مسایل دنیوی هم بنیادگرائی وجود دارد. مثلا ترس از تغییر جامعه مصرفگرای امروزی هم نوعی بنیادگرائی است. به ویژه نظامهای تمامیتخواه و استبدادی بنیادگرائی را تقویت میکنند و تلاش دارند با تبلیغ خوف و وحشت از آنچه نمیشناسیم ما را وادار سازند به آنچه میشناسیم، که همان سیستم حاکم است تن بدهیم و به دنبال تغییر نباشیم. پذیرش آنچه مرسوم است و عدم واکنش به آن، بنیادگرائی است.
-در پایان میخواستم نظر شما را در مورد ایران امروز جویا شوم. ایران با قدرتهای جهانی کنار آمد و امضایش را پای توافقنامه وین گذاشت. از این توافق چه انتظاری میتوان داشت؟
-از صمیم قلب امیدوارم که زندگی مردم عادی در ایران تغییر کند. از صمیم قلب امیدوارم که خروج ایران از انزوا و بهبود وضعیت اقتصادی راه را برای تغییراتی که مردم خواهان آن هستند باز کند. از صمیم قلب امیدوارم که نگاه مردم و نظام به حقوق بشر تغییر پیدا کند. امیدوارم تغییراتی که میتوانند صورت بگیرند فقط برای اقلیتی از مردم نباشد و همه بتوانند از آن بهره ببرند، و این تغییرات تنها در گشایش اقتصادی خلاصه نشود بلکه به گشایش فکری هم بیانجامد. تحولی ایجاد شود که در آن همه شهروندان از حقوق برابر برخوردار باشند. بسیاری حقوق بشر را پدیدهای زائیده غرب میدانند. این چنین نیست. بزرگترین نسل کشیها در غرب صورت گرفته است. ما ایرانیها در زمینه حقوق بشر خیلی قبل از غربیها فعال بودیم. طاهره قرهالعین یکی از افرادی بود که در ایران برای برابری و حقوق یکسان مبارزه کرد.