صدراعظم آلمان این جمله را نگفته ولی در آن حقیقتی هست: مسلمانان به جای پناه بردن به مکه ترجیح میدهند به آلمان پناه بیاورند!
یک تصویر، تصویر پیکر بی جان آیلان، کودک سه ساله کُرد، که امواج دریا به ساحل برگردانده بود، دنیا را تکان داد. در بسیاری موارد یک تصویر از آنچنان قدرت تاثیرگذاریای برخوردار است، که صدها تظاهرات و تحصن و اعتراض و نامه و نوشته از چنان قدرتی برخوردار نیستند. تصاویری که تاریخ را میسازند. پیکر بی جان آیلان بدون شک یکی از همین تصاویر است. چنان که تصویر مرگ ندا بر کف خیابانهای تهران در سال ۸۸ برگی از تاریخ را نوشت و یا قبل از آن تصویر مرد جوانی که در میدان تیان مین پکن در مقابل تانکها ایستاد، یا دخترکی که در اواخر جنگ ویتنام برهنه و گریان بعد از حمله نیروهای آمریکائی از دهکده خود میگریخت.
بدون شک پیکر بی جان آیلان سه ساله که به همراه برادرش از شهر کردنشین کوبانی در سوریه میگریخت بر تصمیم دولتهای اتحادیه اروپا که قرار است در هفته آینده در رابطه با موج جدید پناهجویان که به سوی این قاره سرازیر شده است به رایزنی بنشینند، سایه خواهد انداخت.
بلافاصله پس از انتشار این تصویر دردناک و تکان دهنده که رسانههای تمام دنیا، به استثناء رسانههای ایران و سوریه را فتح کرد، دیوید کامرون، نخست وزیر محافظهکار بریتانیا مجبور شد موضع سخت خود را در قبال این موج جدید پناهجویان اندکی تغییر دهد. دیوید کامرون اعلام کرد چند هزار پناهجوی سوری را بیش از آنهائی که تا کنون به بریتانیا پناه بردهاند خواهد پذیرفت. همزمان، و با سرعتی غیر قابل تصور، شمار امضاکنندگان درخواست ایفای نقش پر رنگتری از سوی بریتانیا و قبول شمار بیشتری از پناهجویان که در پایگاه اینترنتی پارلمان این کشور قرار گرفته بود از مرز ۱۰۰ هزار گذشت. در بریتانیا مرسوم است که اگر ۱۰۰ هزار نفر از شهروندان در موردی ابراز نظر کنند، دولت و پارلمان آن را در دستور کار قرار خواهند داد.
اگر تصویر پیکر بیگناه آیلان موجی سرشار از احساسات به راه انداخت، سخنان یک سوری دیگر، نوجوانی ۱۲ یا ۱۳ ساله، در مقابل دوربین شبکه انگلیسیزبان تلویزیون قطری الجزیره، بحثی بسیار جدی را مطرح ساخت. این کودک سوری گفت: «اروپائیها ما سوریها را دوست ندارند، ولی اگر نمیخواهید ما به اروپا سرازیر شویم، کافی است جنگ را در کشور ما تمام کنید».
این کودک سوری با جملهای بسیار ساده اصل مطلب را بیان کرد. اگر امروز هزاران پناهجو از نقاط مختلف جهان به سوی اروپا و غرب سرازیر شدهاند علت آن را باید از جمله در سیاستهای همین غرب یافت. اگر غرب نه امروز و دیروز، بلکه در ابتدای بحران سوریه، زمانی که مردم این کشور بدون استفاده از خشونت در خیابانهای دمشق و حلب به سیاستهای بشار اسد اعتراض میکردند و خواهان باز شدن فضای سیاسی و کاهش سرکوب بودند، با قاطعیت از این جنبش و خواستهای دمکراتیکاش حمایت میکرد، امروز ما نه تنها با موجی از پناهجویان و آوارگان سوری مواجه نبودیم، بلکه پدیدهای خطرناک به نام داعش یا حکومت اسلامی هم سایه شوم خود را بر بخشهائی از خاک خاورمیانه و آفریقا گسترش نداده بود.
جنگ، بیثباتی، فقر
موج اخیر پناهجویان که به سوی اروپا سرازیر شده است را میتوان به طور کلی به دو گروه تقسیم کرد: آنهائی که چون سوریها و افغانها در پیامد جنگ و بی ثباتی مجبور به ترک کشور خویش شدهاند، و آنهائی که چون آفریقائیها برای فرار از فقر و گرسنگی راه مهاجرت را پیش گرفتهاند. در هر دوحال غرب در آنچه در این کشورها اتفاق میافتد بی تقصیر نیست و بنا بر این علاوه بر وظیفه انسانی، و در راستای ارزشهائی که در قوانین اساسی این کشورها از آنها یاد شده، باید به خاطر شراکت در به وجود آمدن وضعیت نا بسامان کشورهائی که مبداء حرکت مهاجرین اقتصادی و پناهجویان هستند، امروز پذیرای آنها باشد. زمانی نه چندان دور و نه خیلی هم نزدیک، در کنفرانسی که انستیتو آسپن آمریکا در شهر مدیترانهای بارسلون در اسپانیا در رابطه با مشکلی به نام مهاجرتهای اقتصادی برگزار کرد، وزیر سابق امور خارجه ایتالیا و استاد حقوق سیاسی کنونی دانشگاه ونیز، جانی دمیکلیس، گفته بود «اگر ما بخشی از ثروتمان رابه کشورهای فقیر و در حال توسعه صادر نکنیم، ناچار خواهیم شد از این کشورها فقرشان را وارد کنیم».
امروز این فقر راه اروپا را در پیش گرفته است و به سختی میتوان جلوی این موج ایستاد، مگر آنکه تدابیری اتخاذ شوند که اساسا مانع تشکیل این موج و حرکت آن شود. دولتهای اروپائی در حال حاضر مجبورند با این پدیده به نوعی کنار بیایند. بلند کردن دیوار و حصار نمیتواند جلوی این موج مقاومت کند. سالهاست اسپانیا دور منطقه سئوتا که بخشی از این کشور ولی در داخل خاک مراکش است دیوار کشیده، ولی نتوانسته است جلوی مهاجرتهای غیر قانونی را بگیرد، چنان که سیم خاردارهای مجارستان بر سر مرز صربستان نیز نتوانست این موج جدید را متوقف سازد.
اروپا امروز باید با دو مساله روبرو شود. از سوئی ارزشهای خود را مبنی بر حق پناهجوئی که مورد حمایت نیمیاز جمعیت است را در نظر داشته باشد، و از سوی دیگر با نیمیدیگر از افکار عمومی کشورهایش که مخالف پذیرفتن پناهجویان و مهاجرین افتصادی هستند به نوعی کنار بیاید.
دو دنیا، دو ارزش، در یک اروپا
در داخل اتحادیه اروپا هم کشورها در دو جبهه قرار گرفتهاند: آنهائی که به دلایل فرهنگی نمیتوانند این ارزشها را نادیده بگیرند، مثل آلمان، فرانسه، ایتالیا و تا حدی بریتانیا، و کشورهائی که به هیچ وجه نمیخواهند این ارزشها را بپذیرند مثل مجارستان، اسلواکی و یا جمهوری چک. در روزهای آینده کشورهای عضو پیمان ویسگراد که کشورهای اروپای شرقی را در بر میگیرد در پراگ نشستی برگزار خواهند کرد تا مخالفتشان را با طرح سهمیهبندی مهاجرین جدید و اجباری بودن پذیرفتن پناهجویان به صورت رسمی و جمعی بیان کنند. همزمان وزرای خارجه اتحادیه اروپا نیز اجلاسی خواهند داشت تا علاوه بر تصویب این طرح، برای کشورهائی که از اجرای آن سر باز خواهند زد مجارات و جریمه نقدی تعیین کنند.
البته لورن فابیوس، وزیر خارجه فرانسه، و همتای آلمانیاش، فرانک والتر اشتاین مایر، در همین اجلاس به طور رسمی خواهان بازنگری در قوانین کنونی اتحادیه اروپا در رابطه با مهاجرت و پناهجوئی خواهد شد. نتیجه این اجلاس چه خواهد بود، مشخص نیست، چون تفاوت نظر در ۲۷ کشور عضو این اتحادیه کم نیست، ولی آنچه از هم اکنون میتوان حدس زد گذار از معاهده دوبلین در مورد مهاجرت و پناهندگی است. وضعیت کنونی که بار سنگینی را به عهده کشورهای مرزی اروپا قرار داده است قابل تحمل نیست. کشورهائی چون ایتالیا، اسپانیا، یونان، مالت و مجارستان به نوعی در خط اول جبهه قرار دارند و نمیتوانند به تنهائی در مقابل موج جدید پناهجویان و مهاجرین اقتصادی مقاومت کنند و یا پذیرای آنها باشند. ایتالیا و اسپانیا، کشورهائی که مرز آبی اروپا به حساب میآیند، سالهاست که خواهان سیاستی جمعی و مشترک در این زمینه هستند. ماتئو رنزی، نخست وزیر ایتالیا در دیداری که در شهر فلورانس با ژوزف موسکات، نخست وزیر مالت داشت گفت «ما بدیلی غیر از پذیرقتن کسانی که از فقر و مرگ فرار میکنند نداریم، ولی این وظیفه را نباید تنها به کشورهای مرزی واگذار کرد، بلکه باید سیاستی هماهنگ در این زمینه اتخاذ نمود».
البته پذیرش تمام کسانی که این روزها در خاک اروپا بسر میبرند از طریق سهمیهبندی و بدون باز گرداندن آنها به کشورهای مبدا حرکت پناهجویان و مهاجرین اقتصادی، از دید نخست وزیر بریتانیا «حاوی پیامی بسیار منفی است و میتواند دهها هزار پناهجو و مهاجر کاری دیگر را راهی اروپا کند». وزیر کشور بریتانیا، خانم ترزا می، مسبب اصلی وضعیت کنونی را معاهده شنگن و برداشته شدن مرزها بین کشورهای اروپائی میداند. این در حالیست که خود بریتانیا هم که خارج از معاهده شنگن است و مرزهایش را برنداشته نیز با این مشکل مواجه است و شمار پناهجویان و مهاجرین اقتصادی که غیر قانونی وارد این کشور شدهاند در این سالها کاهش چندانی نیافته است و تنها حضور باندهای قاچاق انسان را در مرزهای بریتانیا با ایرلند و فرانسه پر رنگتر کرده است.
فرار مسلمانان از کشورهای اسلامی
به خانم آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نسبت داده شده که در جائی با اشاره به موج پناهندگان سوری گفته است «آنها به جای اینکه به مکه پناه ببرند ترجیح میدهند به آلمان پناه بیاورند». اگرچه این جمله که به ویژه در میان شبکههای اجتماعی ایرانیان دست به دست میگردد تکذیب شده است، ولی در آن حقیقتی غیر قابل انکار نهفته است. بسیاری از کشورهای عربی که سنگ مخالفت با رژیم بشار اسد را به سینه میزنند و از گروههای نظامیمخالف حکومت بعث در سوریه حمایت مالی میکنند، تا کنون حتی یک پناهجوی سوری را هم نپذیرفتهاند و هیچ پناهجوی سوری هم راهی کشورهای عربی و مسلمان نشده است. آن پناهجویانی هم که به اجبار به کشورهای همجوار سوریه چون اردن، لبنان، عراق و یا ترکیه پناه بردهاند، در اولین فرصت و در صورت داشتن چند هزار دلاری که باید به قاچاقچیان انسان بپردازند، این کشورها را به سوی اروپا ترک میکنند. بسیاری از پناهجویان سوری که امروز برای ورود به اروپا به مرزهای این قاره هجوم آوردهاند، ماهها در یکی از این کشورهای همجوار اقامت داشتند و در حقیقت از وضعیت اسفناک این کشورها فرار میکنند. آمار خودفروشی دختران سوری آواره در کشورهای اسلامی همسایه و یا شرایط زندگی آنها در چادرهای اردوگاههای پناهندگان، بدون هیچ گونه حق و حقوقی، دلیل اصلی سرازیر شدن آنها به سوی اروپا است.
اگر نگاهی به درخواستهای پناهندگان افغانی بیاندازیم، بسیاری از آنها پس از سالها زندگی در جمهوری اسلامی ایران و به محض داشتن پول لازم برای پرداخت هزینه سفر از طرق غیرقانونی، راهی اروپا شدهاند. سالها بدون اجازه کار و تحصیل و سالها تحقیر روزانه و حاشیهنشینی اجباری در ایران، دلیل فرار افغانیها از کشور «دوست و برادر» ایران و جستجوی کشوری دیگر برای زندگی زیر سایه قانون و با حق و حقوق است. در لبنان نه تنها سوریها که در سالهای اخیر برای فرار از جنگ به این کشور آمدهاند، بلکه فلسطینیهائی که از چند دهه پیش در «سوئیس خاورمیانه» زندگی میکنند نیز هنوز مجبور به زندگی در اردوگاههای موقت سازمان ملل هستند و حتی اجازه کار هم در لبنان ندارند و تنها در محدوده این اردوگاهها، که در این سالها به شهرکهای حاشیهای تبدیل شدهاند میتوانند برای خودشان کار و حرفهای ایجاد کنند.
این همه در حالیست که پناهجویان در کشورهای اروپائی بعد از مدتی نه چندان طولانی، که کشور به کشور متفاوت است، از اجازه کار و دیگر مزایا برخوردار میشوند و پس از چند سال حق درخواست شهروندی و تابعیت دارند. آماری از افغانیهائی که در ایران توانستهاند حق شهروندی جمهوری اسلامی را به دست آورند در دست نیست، ولی بعید است که چهار رقمی باشد. برعکس، حتی کودکانی که مادر ایرانی و پدر افغانی دارند هم شهروند ایران به حساب نمیآیند و از هیچ حق و حقوقی از جمله حق آموزش و سلامت که جزو حقوق اولیه هستند، برخوردار نیستند.
بگذریم که بسیاری از سوریهای پناهجو بحق خود را قربانی ماجراجوئیهای جمهوری اسلامی در منطقه و حمایت بی دریغ این کشور از حکومت بشار اسد میدانند و معتقدند که بدون حمایت مالی و نظامی جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان، و البته روسیه، از بشار اسد این رژیم سالها پیش سقوط کرده بود و امروز نه داعشی میبود که آیلانها را مجبور به فرار و فرستادن به کام مرگ میکرد و نه بعثی هنوز در حکومت بود که آنها را آواره سازد.