هر آنچه را زندگی و امکانات محدود یک انسان به او اجازه نمیدهد تا خود تجربه کند، میتوان در ادبیات و رمان از سر گذراند و حتی شخص دیگری شد! خواندن رُمان تنها خواندن یک داستان نیست بلکه تجربهی زندگیهایی از نوع دیگر در زمانها و مکانهای متفاوت است. زمانها و مکانهایی که هرگز در آنها نبوده و نخواهیم بود.
با انگیزهی تشویق به خواندنِ رمان و به دست آوردن تجربههای بیشتر و آشنایی با دنیاها و انسانهای دیگر، متن کامل ترجمهی رمان «طعم دانهی سیب» به شکل «پی دی اف» در اختیار شما خوانندگان کیهان لندن قرار میگیرد.
این کتاب نوشتهی کاترینا هاگِنا و ترجمهی گلناز غبرایی است.
مقدمهای بر طعم دانهی سیب
و به این درک رسیدم که نه فقط فراموشی شکلی از یادآوریست ، بلکه یادآوری هم شکلی از فراموشیست (از متن کتاب).
خاطرات تابستانی ایریس از خانه جذاب، رنگارنگ و آفتابیست و حالا که بعد از گذشت سالها پا به این خانهی قدیمی که ارثیهی مادربزرگ است، میگذارد، خاطرات سه نسل به سراغش میآیند، خاطراتی که خیلیها تلاش کردند فراموشش کنند.
خاطراتی که مثل آبشار از شانهی مادربزرگ سرازیر شدند تا جای خالیشان تبدیل به هزاران حفرهی کوچک و بزرگ در ذهن برتا شود.
دختران برتا با دردها، غمها و شادیهای کوچک و بزرگشان از گوشه و کنار اتاق و باغ سر بر میآورند و رزماری که مرگش، مرگ خانه بود، دوباره با خندهها، ماجراجوییها، موهای قرمز و لباسهای رنگیاش ظاهر میشود.
نویسنده ما را به مهمانی یک هفتهای با ایریس میبرد تا همراه او در دریاچهی سیاه شنا کنیم، شاهد بوسهای باشیم که او را با دوست دوران کودکیاش پیوند میزند، همراه او که اتاق به اتاق میرود خاطراتش و مهمتر از آن فراموشیاش را تجربه کنیم.
فراموشی خانوادگی، اعمال پدر بزرگ در زمان آلمان هیتلری، مردانی که در زندگی دختران برتا نقش داشتند و مزمزه کردن همه جور سیبی که در باغ روبروی خانه به وفور پیدا میشود و بعضیها دانهاش را هم تا ته می خوردند و میدانستند که طعم بادام تلخ میدهد و آشنایی با درختی که به فرمان عشق و نه جبر طبیعت غرق شکوفه میشود. مهمانی که ما را هفتهها به خود مشغول میکند و به یاد همهی خاطرات تلخ و شیرین تابستانهای کودکی میاندازد.
برای خواندن کتاب لطفا روی عکس کلیک کنید: