برنا آزموده – آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چطور دور هم گرد آمدهایم؟ به راستی چه عامل یا عواملی افراد انسانی را در یک جامعه منسجم نگاه میدارد؟ تشکیل ملتها و بقای آنها از چه قواعدی پیروی میکند؟
دورکیم* معتقد است، جوامع بشری به دو صورت انسجام مییابند:
۱- انسجام بر اساس مشترکات: افراد این نوع جوامع بر اساس مشترکات خویش، گرد هم میآیند. مشترکات میتواند سنتهای یکسان، زبان واحد، آداب و رسوم مشابه، منابع ثروت مشترک، آرمانهای سیاسی همسو، تاریخ و دین و بسیار موارد دیگر باشد.
۲- در برخی جوامع درست عکس این شرایط است. در این گونه جوامع فردیتها پر رنگ بوده، پس این مشترکات نیست که افراد را گرد هم منسجم نگاه میدارد بلکه وظایف تعریف شدهی آنها در جامعه است که نیاز آنان را به یکدیگر پایهریزی نموده و به دنبال آن انسجام جامعه شکل میگیرد.
جامعهی ایران در کدام یک از این دو شکل قرار میگیرد؟ آیا انسجام ما متاثر از مشترکاتمان است؟ فردیت تا چه حد در این جامعه مهم و تعریف شده است؟
شکی نیست که تا چهار دهه قبل با قاطعیت میتوانستیم اعلام کنیم: افراد این جامعهی موزائیکی و در عین حال متحد بر اساس مشترکاتش گرد هم آمدهاند. اکثریت جامعه شیعه به شمار میرفت. منابع و ثروت فسیلی و غیر فسیلی زیادی داشت. از شمال تا جنوب کشور عشق نوروز و یلدا و چهارشنبهسوری موج میزد. به تاریخ ۲۴۰۰ سالهی خود مینازید و با زبان دیوانسالاری خود مشکلی نداشت، و بسیار شواهد دیگر!
آیا امروز نیز با همین قاطعیت میتوان نوشت که مشترکاتمان ما را متحد نگاه داشته است؟ به بیان دیگر تا چه حد مشترکات فعلی قادرند، هنوز اتحاد و زیستن زیر یک پرچم را میسر کنند؟
با کمی دقت در مییابیم که ما یک جامعهی در حال گذاریم. چهار دهه پس از انقلاب، فردیت مفهوم قوام یافتهتری در جامعهی ایرانی یافته است. بسیاری از اقوام ایرانی از زبان دیوانسالاری خود راضی نبوده و مایلند در ولایات خود به زبان مادری بگویند و بنویسند.
چهار دهه زیستن زیر بیرق توتالیتاریسم مذهبی، رنگ و عمق دین را زیر سقفهای بسیاری کمرنگ کرده است. فقر همهگیر فرا رسیدن اعیاد باستانی را نه تنها با شادی همراه نمیکند، بلکه فکر تامین هزینههای مربوطه باعث آزار و نگرانی بسیاری از اعضای جامعه است.
ثروت مشترکمان بین تازه به دورانرسیدههایی که محصول نظام سیاسیاند، تقسیم شده و عملا سهم هر یک از افراد جامعه از آنها به حداقل رسیده است.
حتی آرمان مشترکی هم نمانده است. عدهای مطابق آنچه فضای نظام سیاسی دیکته میکند، به دنبال احیای یک «امت واحد» به جای «ملت متنوع» بوده و اهداف توسعه طلبانهی یک تئوکراسی شیعه را پیگیری میکند. برخی دیگر از ناسیونالیسم افراطی رنج میبرند. تعداد بیشتری هم اصلا آرمانی را دنبال نمیکند!
یک عده این نظام سیاسی را موافق منافع خود دانسته و آن را تقویت میکنند. عدهای دیگر دنبال سوسیال دمکراسی، لیبرال دمکراسی، رفرم و اصلاحات و یا ساختارشکنی و براندازی هستند.
میتوان نتیجه گرفت، جامعهای که روز به روز مشترکات خویش را تقلیل یافته میبیند، در خطر فروپاشی است! مگر آن که…
الف: مشترکات جدیدی تولید کند.
ب: سطح وظایف اجتماعی افراد جامعه زیادتر شده، به نحوی که افراد به این باور برسند که از فقدان یکدیگر آسیب دیده و رفاه و سعادتشان در خطر قرار میگیرد.
برای ایجاد مشترکات جدید، برای مثال ما میتوانیم روی منابع ثروت جدید کار کنیم. مثلا با سرمایهگذاری و تلاش همه جانبه در زمینهی صنعت، برندهای جهانپسند ایجاد کنیم. کاری که برای مثال کرهای ها با برندهای سامسونگ یا ال. جی نمودند.
نیز میتوان جاذبههای توریستی را سامان داد و با گسترش صنعت توریسم، بر ثروت مشترک افزود. اینکه هر یک از این راهها تا چه حد در یک کشور استبدادی- رانتی قابل انجام است، خود با اما و اگرهای بسیار همراه است و نمیتوان با قاطعیت از پیروزی آنها سخن راند.
پس شاید تنها راه پیش روی ما، افزودن مسئولیتهای اجتماعی افراد باشد. امری که سهواً یا عامداً در سالهای اخیر مسکوت مانده است.
شاید بهتر باشد به جای «افزایش مسئولیتهای اجتماعی» از افزایش نیاز افراد به یکدیگر و مقبولیت باشندگان نزد هم نام برد. این امر چگونه ممکن است:
یک راه آن است که خدمتی را که در اجتماع ارائه میدهیم ، تخصصیتر و حرفهایتر کنیم به حدی که انجام آن خدمت از توان دیگری خارج باشد.
راه بعد ارائهی خدمات با حسن دقت بیشتر و آمیخته با اخلاق حرفهای افزونتر است.
همهی ما خاطراتی از این دست داریم. یک آموزگار بی نظیر که روز رفتنش از مدرسه، اشک به چشم دانشآموزانش آورده! یک رانندهی اتوبوس محله که پیر و جوان آن محل را میشناخت و وقتی فلان دانشآموز را در ایستگاه نمیدید، دقایقی صبر میکرد و منتظر میماند، مبادا جا بماند! و اینک که باز نشسته شده، اهالی به شدت فقدانش را حس میکنند.
فلان کارمند بانک که با حوصله و احترام با ارباب رجوع همکاری میکند. فلان پزشک یا پرستار که بیماران سراغشان را میگیرند و دهها نمونهی ارزشمند دیگر.
حال تصور کنید که این حسن خلق و انجام وظیفه را در تعداد قابل توجهی از شهروندان ببینیم. نتیجه، افزایش رضایت همگانی و لذت همزیستی در جوار یکدیگر است.
راه بعد، افزایش امور نیکوکاری، فراخوانهای بشردوستانه و ایجاد ان . جی . اوهای مختلف است.
یک راه دیگر آن است که افراد با آرمان مشترک را در مجتمعهای خاص گرد آورد و بهترین و پربازده ترین خدمتی را که از آنها بر میآید، به ایشان سپرد. برای مثال افراد با تمایلات ضد اجتماعی که در قالب گروههای فشار و خودسر از دیوار سفارتخانهها بالا میروند یا برای شهروندان ایجاد مزاحمت میکنند را به جای رها کردن بین شهروندان، مثلا به مرزها برده و امنیت خطوط مرزی را به آنها سپرد.
تمام این راهها سبب میشوند با وجود تفاوت و تنوع باورها، قومیتها ، آرمانها و عناصر متفاوت دیگر، بتوانیم در کنار یکدیگر مانده و اتحاد خویش را حفظ کنیم.
*امیل دورکیم: بنیانگذار جامعه شناسی ۱۸۵۸-۱۹۱۷؛ فرانسه