رضا مقصدی – هم اینک، سیمای صمیمیِ سعید سلطانپور پیش چشم من است. امواج انسانی، در خیابان جام جم تهران اورا در حلقه مهربانش فرا گرفته است. قامت بلند وُ سپیدی موی وُ سیاهیِ لباسش از دور دیده میشود.
در میانِ هیجانِ جانهای شوریده– آرام وُ آهسته– با لبخندی کم رنگ به پیش میآید. گهگاه– با مکثی کوتاه– سرش رابه سمتِ سئوالی بر میگرداند. سیلابِ جمعیت– دم به دم– سرریز میکند. مردم او را چونان نگینی در میان گرفتهاند.
از میان شاعران مشروطه شاید تنها عارف قزوینی از چنین حمایتی بهرهمند است.
سر انجام، جمعیت راه باز میکند. سعید– شورانگیز وُ حماسهوار– در نم نمِ نوازشهای نازکِ بارانِ شبانگاهی و در میانِ کف زدنهای دنبالهدار به پشتِ «تریبون انستیتو گوته» راه مییابد. به یقین میداند: «تنها صداست که میمانَد».
آنگاه آرام و آهسته میخوانَد :
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده، که تعزیر میکنند

سپس شوریده وُ شعلهور فریاد میکشد : با کشورم چه رفتهست.
دیری نمیگذرد در سال شصت در شبِ دامادیش به دامِ جانیانِ تازه از راه رسیده میافتد و در اندک مدتی صدای سپیدش ،سوراخ سوراخ میشود و از بلندایِ خود، فرو میافتد. اما نمیمیرد.
خانه به خانه. سینه به سینه. مرز به مرز، قد، راست میکند.
اکنون همین جاست. در درونِ خونِ ماست.
بالندهتر وُ شکوفاتر، مرا، ترا، ما را به نام میخوانَد.
صدا در صدایش میدهم وُ میخوانم:
«باکشورم چه رفتهست»
آغازِ خاطراتِ من از توست
آوازِ غمگنانهی این دل، نیز.
دیشب که در گلوی گیاهِ من
بارِ دگر صدای تو گل داد
دانستم:
تا خاکِ من
از زخمِ دیر سالهی اهریمن
خنیاگرِ خزانِ درخت است
من، همصدای سبزِ تو خواهم ماند.
بگذار بر دریچهی تاریکم
آهنگِ ماه نباشد.
بگذار چشمهام
از سنگلاخِ تیرهی اندوه بگذرد.
شادابیِ شکوفهی آن آرزوی دور
رؤیای نازنینِ مرا رنگ میزند.
هر جا پرندهای
دلخستهی کرشمهی باغ است
هر جا دلی
پژواکِ تابناکِ چراغ است
هرجا سپیدهای
پیغامِ روسفیدیِ روز است
آوازِ ارغوانِ تو جاریست.
در جاریِ همیشهی آن جویبارِ نور
جانِ من وُ جوانهی شادابِ تو یکیست.
دیشب ترا دوباره صدا کردم
یعنی:
تاریکیِ کرانهی ما را، ستارهوار!
بارِ دگر ترانهی شفافِ تو شکست.
وقتی که از بلندیِ جانت
فریاد برکشیدی:
«با کشورم چه رفتهست»*
کانون نویسندگان ایران(در تبعید) در شانزدهم آبان ماه ۱۳۷۶ جشنواره سیامین سال تأ سیس کانون نویسندگان ایران را در کلن( آلمان) برگزار کرد. این شعر و نوشته در آنجا خوانده شد.
** نام شعری از سعید سلطانپور