سالهاست که وضعیت بیمار و بیمارستان و پزشک و پرستار و تجاری شدن خدمات درمانی ورد زبان مردم و همچنین مضمون گزارشهای مختلف در رسانههای خود ایران است.

پزشکان و ابواب جمعی آنها، در مناسباتی که خود بیمار است، به حاکم مطلق بیماران و خانوادههای آنها تبدیل شدهاند. واقعیتی که سالهاست در ایران شکل گرفته و داشتن بیمار و بیماری را در خانوادهها به یک معضل مادی و معنوی تبدیل کرده است.
جالب است که حتی بسیاری از پزشکانی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی تحصیل کردهاند، و همراه با دانش پزشکی، نوع مناسبات انسانی بین پزشک و بیمار و خانواده و اطرافیان وی را نیز آموخته و تجربه کردهاند، وقتی در ایران به کار مشغول میشوند، خیلی زود خود را با فرهنگ حاکم تطبیق میدهند.
هر کسی دست کم یک نمونه در خانوادهی خود دارد که سبب شده تا با این ناهنجاری نوظهور آشنا شود: پزشکانی که تا نیمه شب در مطب خود بیمار میپذیرند! پزشکان و پرستارانی که با بیماران و خانوادههای آنها پرخاشگری و زشتگویی میکنند! پزشکانی که بیمار و خانواده بیمار از آنها حساب میبرند و میترسند از آنها چیزی بپرسند یا توضیحی بخواهند! پزشکانی که در روابط مافیایی برای حفظ موقعیت خود و سودجوییهای اقتصادی، همکارانی را که حاضر به همکاری در این مافیاهای پنهان نیستند، طرد میکنند! پزشکانی که به خود اجازه میدهند هر بلایی را بر سر بیماران بیاورند، اگر هم مُرد، که مُرد! پزشکانی که در بیماران و خانوادههای آنها نه انسانهای دردمند که به دانش و تجربهی آنها نیاز دارند، بلکه ارقام میلیونی میبینند که قرار است بر ثروت آنها بیفزایند!
وگرنه آیا کسی باور میکند که پزشکی به خاطر انساندوستی تا نیمه شب در مطب بماند؟! و یا به دلیل سوگندی که خورده با بیماران و اطرافیان آنها پرخاش میکند؟! چقدر از این ماجراها از خانواده و دوستان و آشنایان خود شنیدهاید؟ پزشکی که با بیادبی بیمار را از اتاق خود بیرون کرده! پزشکی که تشخیص غلط داده و بر آن پافشاری میکند! پزشکی که تعطیلات خود را به درمان بیمار خود ترجیح داده! پزشکی که خود را خدای بیمارانش میداند و با این همه از پیش پا افتادهترین تشخیصها و درمانها عاجز است!
بیتردید پزشکان سوگندخورده و با وجدان بسیاری نیز در ایران به کار مشغولند. اما فرهنگ عمومی حاکم بر خدمات درمانی تصویری چنان وحشتناک به دست میدهد که آنچه بر عباس کیارستمی کارگردان نامدار ایران رفت، فقط نمونهای از آن است. اگرچه داوری درباره پروندهی پزشکی وی را باید به پایان بررسی کارشناسی موکول کرد اما نمونه درباره این مناسبات غیرانسانی در جامعهی پزشکی ایران، بدون این پرونده هم، به اندازهای زیاد است که سرنوشت فیلمساز برجستهای که پزشک مملکت او را نمیشناخت، از این نظر اهمیت مییابد که شاید نام و جایگاه او بتواند آغازی شود بر تأمل و بازنگری در آنچه مناسبات «ارباب و رعیتی» بین پزشک و بیمار را در ایران امروز تشکیل میدهد.
*گذشته از مضمون سوگند بقراط که چهارصد سال پیش از میلاد میزیست، این سوگند به عنوان نماد شرافت و مسوولیت حرفهای پزشکان در برابر بیماران، خانوادههای آنان و جامعه در نظر گرفته میشود.