«آزادسازی» هم جنگ است! برای انبوه مردم عادی، از زن و مرد و کودک و پیر و جوان؛ آن هم در مناطقی که تا همین چند سال پیش کسی نام آنها را نشنیده بود؛ اینک این نامها از رسانهها و دهان سیاستمداران فوران میکند.
آن مردم اما بدون آنکه بدانند چرا اصلا به آنها حمله شده، باید خانه و کاشانهی خود را گذاشته و آبادیهایی را که شاید هرگز پایشان را از آنجا بیرون نگذاشته بودند، ترک کنند؛ آبادیهایی که چه برای اشغال و تصرف، و چه برای آزادسازی از سلطهی اشغالگران، ویران میشوند. این بار هم ساکنان آبادیهای حوالی موصل فرار میکنند و به سوریه میرسند! به جنگی دیگر…
جنگی که اکنون در مرزهای سوریه و عراق و یمن جریان دارد، بیش از آنکه به نقش عوامل و سیاستهای بینالمللی وابسته باشد، از منافع و سیاستهای اقتدارطلبانههای رژیمهای منطقه سرچشمه میگیرد. منافعی که صفبندی کلاسیک در منطقه را نیز که دهههای طولانی به «اعراب و اسراییل» تقسیم شده بود، بر هم ریخته است بدون آنکه صفبندی مشخصی را جایگزین کرده باشد که بتوان نیروهای سیاسی را بر اساس منافع و اهداف آنها طبقهبندی کرد. «دوست» و «دشمن» در جبهههای مختلف گاه در کنار هم و گاه در برابر هم قرار گرفتهاند. جبهههایی که قربانیان اصلی آن مانند همیشه، مردمان عادی و آبادیها و زیرساختهای نحیفی هستند که آواره و ویران میشوند.
این روزها در گیر و دار گزارشهایی که از عراق و موصل میرسد، این خبر که دولت عراق از ساکنان این شهر خواسته زمانی که موصل به توپ بسته میشود و هواپیماهای جنگنده آن را بمباران میکنند، به کودکان خود بگویند که این همه صدای «آتشبازی» است، طنز سیاه زندگی در آن منطقه را به نمایش میگذارد. آیا این کودکان، در این سالهای بلاخیزِ جنگی اصلا «آتشبازی» دیدهاند که آن را بشناسند و بیخطرش بدانند! اگر هم دیدهباشند آیا نمیگویند پس چرا ما را که بیشترین ستایندگان و شادیکنندگان «آتشبازی» هستیم، بیرون نمیبرند که تماشا کنیم؟!
اتفاقا این کودکان جنگ را بیشتر از آتشبازی میشناسند و به آن «خو» کردهاند. درست به سن همه کسانی که هنوز کودک به شمار میروند، آن منطقه دچار جنگ و خونریزی است. اینان در جنگ به دنیا میآیند و اگر زنده بمانند، یا بر زمینهای سوختهی آبادیهای خود بزرگ میشوند و یا تن به آوارگی میدهند. از جنگ برای «اشغال» و یا «آزادسازی» به جنگ برای بقا رانده میشوند.
آنچه اما از اشغال و آبادسازی بر جای میماند، ویرانههایی است که از کام کسانی در آمده و به کام دیگران افتاده است. دیگرانی که هر یک در پی سود و استحکام قدرت خویش است. این چرخهی مرگ و ویرانی تا زمانی که جامعهی جهانی چشم خود را بر قدرتطلبی حاکمان سلطهجو در منطقه و نیروهای افراطی مذهبی ببندد نه تنها متوقف نخواهد شد بلکه پیامدهای آن در قلب اروپا و آمریکا دامان آنها را نیز خواهد گرفت، چنان که تا کنون شواهد نشان میدهد: از سیل پناهجویان تا گسترش گرایشهای افراطی به صورت راست و چپ و مذهبی که تروریسم فقط یکی از نمودهای آنهاست.