مردی همسرش را پس از مشاجرهای کوتاه خفه کرد. ای مرد به بازجو گفت مدتی بود همسرم بیشتر وقت خود را با دوستانش میگذراند، با آنها به گردش و تفریح میرفت و مواد مخدر مصرف میکرد و به من توجه نمیکرد به این نتیجه رسیدم که دیگر به درد زندگی نمیخورد و یک روز بعد از بگومگو با او درگیر شدم با دستانم گلوی او را آنقدر فشار دادم تا مرد، سپس جنازهاش را در بیابان انداختم و به خانه بازگشتم.
کاظم گفت دوازده سال پیش با رخسانا ازدواج کردیم یک فرزند هم داریم، شغل من مسافرکشی است این اواخر رخسانا زیاد به مهمانی میرفت با دوستانش مشروب میخورد و مواد میکشید، سرانجام تصمیم گرفتم به زندگی او خاتمه دهم و این کار را کردم. دادگاه رسیدگی به این حادثه هفته دیگر بر پا میشود.