فیروزه رمضان زاده- راضیه آقاجری، شاعر و ترانهسرای جوان ساکن آبادان است که در بیست سالگی نخستین مجموعه شعرش را منتشر کرد. او متولد ۲۴ اسفند ۱۳۶۳ در شهرستان آغاجاری واقع در استان خوزستان است.
این شاعر جوان خوزستانی در گفتگو با کیهان لندن میگوید: «من از اوایل مقطع راهنمایی، تئاتر کار میکردم و روزمرّههایم را در قالب نثری شاعرانه مینوشتم.هرچند در سال ۷۵ برگزیده تئاتر دانشآموزی شدم اما وقتی پدرم جدیتام را در این حوزه دید به خاطر تعصبات قومی و مذهبی با ادامه فعالیت من در رشته تئاتر به شدت مخالفت کرد. از همان سالها پس از آنکه به خاطر مخالفت پدرم، تئاتر را کنار گذاشتم نوشتن را به صورت جدی دنبال کردم و سعی کردم خلاء درونیام را با نثر و شعر سپید پر کنم.»
راضیه درباره تجربهاش در آن دوران توضیح میدهد: «در سال ۱۳۸۰به صورت جدی و زیر نظراستاد و معلم ادبیاتم، آقای امید رفیع، به ترانهنویسی روی آوردم. در آن سالها به شدت تحت فشار روحی بودم، به خاطر تفکر سنتی خانواده و تفکرات مذهبی که در آن سالها دچارش بودم و همین طور نگاه ابزاری که به من میشد، به عنوان دختری که میبایست طبق قوانین سنتی خانوادگی زندگی کند و تن به ازدواج بدهد، ناخواسته جنس ترانههای من شکلی اعتراضی به خود گرفت.
در سال ۱۳۸۳ موفق به دریافت مجوز انتشار برای یکی از مجموعه اشعارم به نام «آخرین قطره اشک» شدم که شامل ترانههای دوران نوجوانی من بود، اما سه سال پس از چاپ و پخش این مجموعه، به دلیل سانسور و حذف بخش زیادی از آن که از سوی بازبینهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت گرفت و همچنین کیفیت نامطلوب چاپ، تعداد زیادی از آن کتاب را جمعآوری کردم و همه را از بین بردم. در سال ۱۳۹۰ یک مجموعه شعر صوتی بدون مجوز به نام «پنج کیلومتر بعد از تو» را با صدای خودم و آهنگسازی سعید رضایی منتشر کردم. در آن سال، موفق شدم این مجموعه را با وجود مشکلات امنیتی و حراستی برای فروش به نمایشگاه کتاب تهران برسانم.»
راضیه آقاجری علاوه بر سرپرستی سه شماره از صفحه ادبی گاهنامهی منحل شدهی «پرومته» از سال ۱۳۹۰تا ۱۳۹۵ با چند سازمان غیردولتی و مردمنهاد در استان خوزستان همکاری داشته است . او در حال حاضر نگارش آلبوم دوم ترانههای خود با عنوان «نقشهی تهران» را در دست دارد.
با نگاهی کلی به ترانهها و عاشقانههای راضیه آقاجاری به احوال و شرایط وی که در مورد بسیاری از زنان صدق میکند پی میبریم، زنی که حقوق بدیهی خود را طلب میکند، شکست میخورد، عاشق میشود یا در هراس مداوم بسر میبرد و در مواجهه با ارائهی مفهوم «زن و زنانگی» به مخاطباناش نیز با مشکلاتی روبرو شده است.
راضیه توضیح میدهد: «بارها حتی با وجود برگزیده شدن در چند مراسم ادبی در استان خوزستان به من اجازه ندادند به پشت تریبون بروم و ترانهام را بخوانم یا لوح و تندیسام را دریافت کنم آن هم به دلیل «پوشش نامناسب» یا اینکه «ترانههای شما بهتره که خونده نشه چون ما نمیخوایم واسه تون مشکلی ایجاد شه» و…»
او به سخت گیریهای خانواده به خصوص پدرش برای حضور در محافل ادبی اشاره میکند: «در دوران دانشگاه و تحصیل در رشته کامپیوتر حضور در جلسات انجمن شعر برای من آزاد بود چون در بهبهان زندگی میکردم و دور از خانواده، البته پدرم بعد از اطلاع از این موضوع، مرا مجبور کرد که دو ترم در دانشگاه شهر محل سکونت خانوادهام تحصیل کنم . بعدها با اصرار و تلاشهای بیشتر به جلسات شعرخوانی و ترانهسرایان استان برگشتم.»
از این زاویه، این شاعر جوان از نگاهها و جانبداریهای سیاسی مسوولان استان خوزستان به حوزه ادبیات گلایه دارد: «بیش از پنج سال است که به جز نشستهایی آیینی و مذهبی هیچ همایش یا جشنواره و نشست ادبی مستقل و آزاد به صورت مشخص در استان خوزستان برگزار نشده است.»
اشعار معترض و سادهی او، بازنمایی پیچیدگیهای جامعه و فضای اجتماعی و سنتی حاکم بر زادگاه وی در جنوب ایران است: «با تمام تلخیها و محکومیتهایی که از سوی جامعه، قانون، خانواده و حتی ادبیات بر زن اعمال میشود، زنی که به نظر آنها باید یا ایثارگر باشد یا فرشته یا مادر یا پردهنشین، ولی آخر چرا زن در این جامعه باید مدام درگیر درد و رنج باشد؟ این موضوع مرا آزار میدهد چون هیچ کدام از این نقشها را نپذیرفتهام و نمیخواستم چنان زنی باشم. دربند جنسیت نیستم اما فقط جنسیت تلقی میشوم آن هم جنسی ضعیف… من دوست دارم صدای خودم باشم، زنی که نمیخواهد دست و پا بسته باشد.»
راضیه آقاجری از نبود دنیای زنانه در ترانههای زنان شاعر و تأثیر مضاعف سانسور در حوزهی شعر نیز گلایه میکند: «بیشتر زنان ترانهسرا در داخل کشور ناچار هستند در ساختن عناصر شعر خود، فاقد نگاه زنانه باشند یا حتی مردانهنویسی کنند. در ترانه، حتی نیمهی رهایی که در بیان واژهها وجود دارد نیز سانسور میشود، شاعر اجازه ندارد حتی در سطح زبان، از کلماتی مثل لب یا بوسه استفاده کند، ترانههای بازار هم همچنان در نازلترین سطح باقی میماند، ممیزها به سویههای نگاه عاشقانه یا نقادانه شاعران زن حساس هستند، به حس صراحت زنانهی شاعر، هزار و یک برچسب غیراخلاقی میزنند، این موانع، اغلب باعث خودسانسوری یک زن شاعر میشود و این تلخ است.»
زبان شعر راضیه آقاجری، زبان خود او و زبان سادهای است که میتواند از هر نقطهای در ایران و یا هر فضای بستهای در جهان باشد:
توی این عصرِ کثیفِ لعنتی
سناریوِ جدیدی رو شده
نوبت بازجوییِ حسِ تو
فصلِ بی دیالوگی شروع شده
روتو برمیگردونی تا نبینی
زندگی مزخرفاتشو قِر میاد
هرزهی دریدهی همیشگی
هوساش زیادین
خیلی زیاد،
جا گذاشته دستاشو دور گلوت
از همین رد میشه به من برسی
چشاتو ببند
بیا تو بغلم
رژ قرمز زدم و لاک مسی
فکر نکن به طعم تند توالت
فکر نکن به سایههای پاپتی
بذار ارضا بشه خودکار با من و
بریزه رو کاغذای لعنتی…
(از آلبوم «پنج کیلومتر بعد از تو»)