اعتماد به رویکرد دیپلماتیک جدید بین ریاض و تهران و برخورد با آن به عنوان یک پیشرفت سیاسی در روابط بین دو کشور، بیشتر بیانگر نوعی خوشبینی نسبت به آرمانها و آرزوهاست، نه بر اساس تجزیه و تحلیل مبتنی بر دادههای حقیقی. آنچه میان این دو کشور بزرگ منطقه جریان دارد، یک تضاد حاشیهای و یا اختلافی گذرا نیست، بلکه یک بیماری مزمن است که رویدادها، واقعیتها و شواهد زیادی در وخیمتر کردن این بیماری و ایجاد شکاف میان دو کشور دخیل بودهاند. این رویدادها در نقاط مختلف و به شکل بسیار حساس و در عین حال پیچیده تاثیر خود را بر روابط سیاسی و نوع ارتباط میان ریاض و تهران با محیط ومنطقهشان گذاشته است.
ملاقات دیپلماتیک میان عادل الجبیر وزیر امور خارجه سعودی و جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران که برخیها آن را گشایشی برای بهبود روابط میان دو کشور تلقی کردند، چیزی بیش از یک ملاقات تصادفی نیست که برای خیلی از دیپلماتهای کشورهای دیگر نیز پیش میآید. البته این بدان معنا نیست که بخواهیم از اهمیت این رویکردهای گذرا، یا جلسات دیپلماتیک در آینده بکاهیم چون این رویکردهای دیپلماتیک و جلسات حتی اگر تصادفی صورت گیرد، گاهی میتوانند نقش مهمی در گسترش روابط سیاسی ایفا کنند.
همه ما به یاد میآوریم که چگونه دیپلماسی «پینگ پنگ» در دهه هفتاد میلادی باعث ایجاد تغییر در روابط بینالمللی شد و یک دیدار ورزشی میان چین و آمریکا چگونه باعث باز شدن درهای بسته میان دو کشور گشت. چگونه پس از یک رویداد ورزشی درهای دیپلماتیک باز و متعاقب آن روابط گسترده، مشارکتهای بسیار مناسب در سطح جهانی میان دو کشور ایجاد شد به طوری که پکن و واشنگتن به بزرگترین شرکای اقتصادی جهان تبدیل شدند. البته شاید این فرمول برای تحسین روابط میان پادشاهی سعودی و ایران بسیار امیدوارکننده نباشد. بحرانی شدن یا بهبود روابط میان تهران و ریاض به میزان بهبود یا بحرانی شدن محیط و فضای سیاسی منطقه خاورمیانه و پیامدهای بینالمللی آن ارتباط دارد. حال با در نظر گرفتن این معادله و آنچه در منطقه اتفاق میافتد، هیچ نشانهای مشاهده نمیشود که رویکرد دیپلماتیک جدید، مقدمهای برای ازسرگیری روابط ریاض– تهران در آینده نزدیک یا آغاز تحولاتی بنیادین باشد که بتواند روابط منطقهای را تغییر دهد. بهبود روابط ریاض و تهران چنانچه انجام بگیرد، تنها به دایره موفقیت دیپلماسی سعودی و ایران در غلبه بر دلایلی که منجر به قطع روابط بین دو کشور شد، محدود نمیشود، بلکه توافق حقیقی میان آنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که طرفین بر سر مسائل عمده منطقهای مورد اختلاف، به تفاهم برسند.
اکنون توپ در زمین ایران است به این دلیل که ایران آغازگر دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه بوده و هست؛ این دخالتها به صورت آشکار از عراق و لبنان و سوریه و بحرین گرفته تا یمن ادامه دارد. اما عربستان سعودی در برخورد با توسعهطلبیهای رژیم تهران بسیار محتاطانه عمل کرد. سعودی برای مهار کردن ایران و جلوگیری از جاهطلبیهای رژیم جمهوری اسلامی، همواره به ابزارهای جامعه بینالمللی مانند سازمان ملل و غیره اعتماد میکرد. اما زمانی صبر پادشاهی سعودی لبریز شد که ایران در توسعهطلبی خود به دخالت در عراق، سوریه و لبنان بسنده نکرد بلکه تلاش کرد که به حیاط خلوت سعودی یعنی بحرین و یمن هم برسد.
سعودیها و امارات متحده عربی زمانی واحدهای نظامی خودشان را به بحرین اعزام کردند، که دیگر ریاض در برابر توسعهطلبی آشکار تهران کاسه صبرش لبریز شده بود. پس از رویدادهای بحرین بود که سعودی تصمیم گرفت در برابر جاهطلبی رژیم تهران بایستد و با رویکرد جدید بود که ائتلاف عربی یا «ناتوی عربی» را تشکیل داد. ائتلاف عربی از کشورهای مصر، سودان، بحرین، امارات، کویت، اردن و قطر تشکیل شد و هدف از تشکیل این ائتلاف، رویارویی با تروریسم و ایران در یمن است. سعودی با این ائتلاف توانست جلوی تسلط رژیم ایران بر یمن را بگیرد.
اکنون پروژه توسعهطلبی رژیم ایران محاصره شده است. برای مثال در سوریه، به دلیل عقبنشینی و شکستهای مستمر گروههای تروریستی و کاهش خطر آنها، دیگر دلیلی برای بقای ایران یا حضور مداوم شبهنظامیان فرقهگرای این کشور در خاک سوریه باقی نمانده است. شعارهای تهران برای حمایت از حرم و غیره هم با از بین رفتن این بهانه، دیگر رنگ باخته است. اکنون دیگر حضور ایران در سوریه موجب نگرانی بسیاری از کشورهای منطقه و جامعه جهانی شده به طوری که در همه مذاکرات، اپوزیسیون سوریه خروج ایران را به عنوان پیششرط توافق بر سر میز مذاکرات مطرح میکند.
پروژه رژیم ایران درعراق نیز سست و متزلزل شده و نفوذ تهران کاهش یافته است. از سوی دیگر با بلندتر شدن نداهای نیروهای ملی عراق علیه دخالت های ایران در امور سیاسی کشورشان آینده رژیم در عراق مبهم است. به موازات آن سعودی و امارات کانالهای ارتباطی خود را با نیروهای سیاسی ملیگرا، احزاب مذهبی- سیاسی شیعه عراق، باز کرده و گامهای بسیار موثری را برای بازگرداندن این قشر سیاسی و مذهبی به جایگاه اساسیاش در میان کشورهای عربی برداشتند؛ سفر مقتدی صدر به سعودی و امارات از نتایج این تلاشها بود. جمهوری اسلامی از زمان به قدرت رسیدن تلاش کرد شیعیان عراق را با شعارهای فرقهای از جامعه خودشان و از کشورهای عربی جدا کند اما در این زمینه چون الگوی مناسبی از خود نشان نداد موفق نشد.
در یمن نیز پروژه ایران پس از دو سال سرمایهگذاری و صرف میلیونها دلار و ارسال تجهیزات نظامی به حوثیها در حال از هم پاشیدن است به ویژه که کودتاگران حوثی پس از دو سال نشان دادند که هیچ افق سیاسی در کشور یمن ندارند. اکنون با شدت گرفتن اختلاف و درگیری میان حوثیها و علی عبدالله صالح، این جماعت فرقهگرا وارد مرحله اضمحلال شده است؛ حوثیها تنها صنعا و چند منطقه کوچک را در دست دارند و صنعا نیز در فضای آکنده از تنش به آتش زیر خاکستر شباهت دارد و هر آن ممکن است جنگ میان متحدان دیروز شعلهور شود.
با توجه به این تحولات، رژیم جمهوری اسلامی که خواسته بود درهمه جا سیاست توسعهطلبی خود را ادامه دهد با پرداخت هزینههای هنگفت در جنگهای فرسایشی چند ساله اکنون به نقطهای رسیده که خود در برابر خطر سرنگونی قرار گرفته است. از سوی دیگر صدای ایرانیان مخالف نیز هر روز رساتر میشود؛ مردم ایران بارها مخالفت خود را با دخالتهای رژیم تهران در منطقه اعلام کردهاند (نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران) ایرانیها بارها از رژیم اسلامی خواستتند تا دخالت در کشورهای همسایه را متوقف کند و اموال مملکت را برای توسعه و پیشرفت و بهبودی اوضاع داخلی کشور مصرف کند اما جمهوری اسلامی بر سیاست جنگطلبی اصرار ورزید.
به این ترتیب، امکان برقراری روابط میان تهران و ریاض به شرایط داخلی ایران و فشار مردم بر رژیم و تاثیر آن فشارها بر رفتار جمهوری اسلامی در سیاست خارجی بستگی دارد. در نهایت، رژیم ایران اگر از سیاست جاهطلبانه خود که باعث دشمنی اغلب کشورها با ایران شده است دست بر ندارد، نمیتواند با جامعه جهانی و کشورهای منطقه تفاهم داشته و وارد معامله شود.
*منبع: خبرگزاری ارم نیوز
*نویسنده: تاجالدین عبدالحق
*ترجمه: کیهان لندن