بله؛ سیاست هم پدر دارد و هم مادر؛ این سیاستمداران ناباب و فرزندانِ ناخلفِ سیاست هستند که بیپدرمادر بودن سیاست را تبلیغ میکنند چون به این ترتیب و با این زبانزد انحرافی، هر چه فساد و بیمسئولیتی است توجیه میشود.
تمام بحث فلسفهی سیاسی و اندیشمندانی که در این زمینه تأمل کردهاند، از دوران باستان تا به امروز، بر سر همین است که چگونه میتوان جامعه را به نحوی اداره کرد که مدیرانش در برابر کسانی که آنها را به مدیریت برگزیدهاند، پاسخگو و مسئول باشند. اگر قرار باشد سیاست و سیاستمدار چنان بیمسئولیت باشند که جامعه هر فساد و خرابکاری را به حساب «بیپدرمادر بودن سیاست» بگذارد، پس چرا اصلا باید تن به مناسبات و قراردادهایی داد که نهایتا قرار نیست کسی، و به ویژه مسئولان و مدیران جامعه، به آن پایبند باشند؟!
آن فرض مشهور که بر اساس آنها قراردادهای اجتماعی شکل میگیرند این است که انسانها از آزادی طبیعی و بیقید و شرط خود که سبب میشود تا از یکدیگر در امان نباشند، چشم میپوشند تا با تن دادن همگانی به قراردادهای اجتماعی، از آزادی مسئولانه و امنیت متقابل برخوردار شوند.
مهمترین بخش این قراردادها همانا سیاست، توزیع قدرت و مناسبات قدرت و حکومت با مردم و جامعه است؛ اینها مباحثی است که کتابهای مشهوری چون «جمهور» افلاطون و «شهریار» نیکولو ماکیاولی و «لویاتان یا قدرت مطلقه» توماس هابس و «دو دولت» جان لاک و «قراردادهای اجتماعی» ژان ژاک روسو دربارهشان نوشته شده است. حکومتهای دوران مدرن بر اساس همین تأملات شکل گرفتهاند بدون آنکه معلوم باشد تا کی ادامه خواهند داشت و یا از درون آنها چه اشکالی برای فردا در حال رشد است. پدر و مادر سیاست همین اندیشهها و تجارب تاریخی هستند که در نهایت آزادی را با مسئولیت، و امنیت را با پاسخگویی مسئولان در برابر سخنان و عملکردشان گره میزنند.
احساس مسئولیت، اخلاقِ سیاست است. پاسخگویی مدیران جامعه در هر مقام و منصبی که باشند و هر شغلی که داشته باشند، بخشی از قراردادهای نانوشتهای است که بشر برای امضای آن فراز و نشیبها و جنگهای خونین از سر گذرانده است. هر کدام از کتابهایی که در بالا نام برده شد، پس از تجربهی بحرانها و جنگهای خونین به نگارش درآمدهاند و حاصل خستگی بشر از درگیری و نیاز جوامع به آزادی و امنیت است. کسب و حفظ این دو با «سیاست بدون پدرمادر» یا بدون اخلاق ممکن نیست. سیاست بدون اخلاق یعنی فسادِ بی حد و مرز و در امان نبودن از یکدیگر تا حد جنگ! گروههای سلطهجو و ستیزهگر، از امثال داعش گرفته تا محافل جنگطلب در کشورهای متمدن، آبشخورشان سیاست بیاخلاق است.
در شرایطی مانند ایران امروز، مردم بیشتر به این نتیجه رسیدهاند که سیاست پدر و مادر ندارد زیرا سیاستمداران و مسئولان تا گلو غرق در فساد و دستانشان تا مِرفَق آلوده به خون است. این وظیفهی رسانهها و روزنامهنگاران است که پدر و مادر، یعنی تبار و اخلاق در سیاست را همیشه یادآوری کنند و به عنوان چشم و گوش جامعه، مسئولیت و پاسخگویی از سیاستمداران بخواهند. اگر رسانه نیز به آن روی سکهی سیاست بیاخلاق تبدیل شود، باید گفت وای به حال آن جامعه!
Comments are closed.
مقاله بسیار جالب و متفاوتی ست ..با ارزیابی های فلسفی/اجتماعی جالب و خواندنی !