حسن روحانی، در مقدمهی سخنرانی خود در هفتاد و دومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل بار دیگر به موفقیت خود در دوازدهمین انتخابات ریاستجمهوری در ایران اشاره کرد و گفت «بیش از ۴۱ میلیون ایرانی یعنی ۷۳ درصد واجدان شرایط، با حضور خود در پای صندوقهای رای، یک بار دیگر به برنامه اینجانب برای اعتدال و احترام به حقوق بشر و حقوق شهروندی در سیاست داخلی و اتخاذ خط مشی تعامل سازنده در سیاستخارجی و پیشرفت در مسیر تحول اقتصادی اطمینان کردند».

او با اشاره به اینکه حقوق بشر و حقوق شهروندی در کنار اسلامخواهی و عدالتجویی از مهمترین خواستههای مردم ایران است، تاکید کرد «این رای حاصل بلوغ سیاسی اجتماعی در جامعهای بود که تنها چهار دهه است حکومتی مردمسالار و آزاد را تجربه میکند. این رای صرفاً انتخاب یک رییسجمهور نبود، بلکه یک سرمایهگذاری بزرگ سیاسی، از سوی مردمی بود که بزرگترین پشتوانه نظام جمهوری اسلامی به شمار میروند».
سخنرانی روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل در حالی صورت گرفت که از پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری چهار ماه میگذرد و در این مدت بارها و بارها در سخنرانیهای داخلی خود به نتایج انتخابات اشاره کرده که حکایت از آن دارد که رییس دولت دوازدهم شخصاً تا چه اندازه بر آرایی متکی است که در انتخابات ظاهرا به نفع او به صندوقها ریخته شده است.
روحانی علاوه بر اینکه حضور مردم در انتخابات را مشروعیت نظام میداند، نتایج آن را پشتوانهی خود در برابر منتقدین داخلی و برگ برنده در رقابتهای جناحی میداند و به همین دلیل به تکرار به آن اشاره میکند حتی در مجمع عمومی سازمان ملل که برای هیچ کدام از حاضران اندکی که به سخنان او گوش میکردند و عمدتا هم از کشورهای غیردمکراتیک و مشابه جمهوری اسلامی بودند، اساسا اهمیتی ندارد که وی با رأی یا بدون رأی رییس جمهور شده است!
در این میان، منتقدین داخلی دولت از ائمه جمعه و فرماندهان سپاه گرفته تا سخنرانان و کارشناسان و رسانههای تندرو نظیر کیهان تهران و خبرگزاری فارس و تسنیم بارها در سخنرانیها یا در گزارشها و تحلیلهای خود آب پاکی را روی دست حسن روحانی ریختند و مستقیم و غیرمستقیم به او گوشزد کردند که حساب باز کردن روی رای مردم یک توهم است. همچنان که غلامحسین محسنیاژهای، معاون اول قوه قضاییه در یک سخنرانی عنوان کرد بنیصدر هم خودخواه و مغرور به رای مردم بود و شروع به توهین و تخریب افراد و نهادهای انقلابی کرد و به جای حل مشکلات مردم، آنها را تحقیر کرد و همان باعث عزل او شد.
حتی علی خامنهای رهبر رژیم هم در یک سخنرانی به طور ضمنی به روحانی درباره ایجاد فضای دوره بنیصدر و دو قطبی کردن جامعه هشدار داد.
از سویی دیگر باور غالب در بین مراجع تقلید، حوزیان و مقامهای بلندپایه نظام این است که نه تنها مقبولیت و مشروعیت دولت بلکه مشروعیت حکومت نه برخاسته از رای مردم بلکه ناشی از تایید ولی فقیه است که مشروعیتاش را از خدا میگیرد. در واقع از نگاه جمهوری اسلامی اینکه کسی گمان بَرد، مشروعیت و اعتبار ولایت و حاکمیت بر مردم و اعتبار ارکان حکومتی وابسته به رأی مردم است، بیشتر مطرود است تا مقبول!
بر همین اساس مقدمهی سخنرانی حسن روحانی در مجمع عمومی با چنین تضاد بزرگی آغاز شد و اتفاقاً او همین اتکاء به رای مردم را هم پشتوانهی نظام دانست و هم حاصلِ بلوغ سیاسی اجتماعی در جامعهای که به گمان او «تنها چهار دهه است حکومتی مردمسالار و آزاد» را تجربه میکند.
ولی چطور ممکن است رای مردم ایران در حالی که حتی در داخل کشور اعتباری پایینتر از حکم ولی فقیه دارد، در عرصه بینالمللی قابل اتکاء باشد!
بیهوده نیست که دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در جایی عنوان کرد «حکومت ایران یک دیکتاتوری فاسد را زیر پوشش دموکراسی دروغین پنهان کرده» و در بخش دیگری گفت «بزرگترین قربانی رهبران ایران در واقع مردم ایران هستند و رهبران ایران بیش از همه از مردم خود ایران میترسند».
از آن طرف، مصباح یزدی میگوید: «در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن رضایت ولایت فقیه است».
روحانی در متن سخنرانی خود مدعی شده «مشی اعتدال، مشی صلح است، اما صلحی عادلانه و جامع؛ نه صلح برای ملتی و جنگ و درگیری برای ملتی دیگر […] نه حمایت ظاهری از آزادی در یک جا و پشتیبانی از دیکتاتوری در جای دیگر […] ما تهدید نمیکنیم و تهدید را از جانب هیچ کس نمیپذیریم. زبان ما زبان کرامت است و زبان تهدید را برنمیتابیم. ما اهل مذاکرهایم، اما از موضع برابر و احترام متقابل و با رویکرد بُرد بُرد». اما آیا این بیان متکی بر «نرمش قهرمانانه» که بدون رضایت رهبر امکان نداشت در صحن مجمع عمومی سازمان ملل طنین بیفکند، میتواند حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر و مداخلهی مسقتیم و آشوبگرانه در کشورهای منطقه را لاپوشانی کند؟
آیا واقعا رژیم ایران اهل تهدید نیست؟
علی خامنهای رهبر رژیم جمهوری اسلامی تهدید کرده اسراییل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید. کمتر از دو روز پیش از سخنرانی روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل سرلشکر موسوی ، فرمانده ارتش جمهوری اسلامی که مدتی است در لحن و بیان با فرماندهان سپاه و بسیج رقابت میکند، گفت «اسراییل رژیم نحس و نجسی است، و خیلی زودتر از ۲۵ سال نابود است». اینها تنها بخشی از اظهارات تهدید آمیز مقامهای ارشد رژیم فقط علیه اسراییل است؛ آمریکا که جای خود دارد.
روحانی در بخش دیگری از متن خود نه از زبان جمهوری اسلامی بلکه به جای «ایران» میگوید: «ایران از گذشته، پرچمدار تسامح در حق ادیان و اقوام مختلف بوده است. ما همان ملتی هستیم که یهودیان را از رنج اسارت بابلی نجات دادیم؛ ارمنیان مسیحی را با آغوش باز در میان خویش پذیرفتیم و در میان خود یک قاره فرهنگی و تنوعی کم نظیر از اقوام و ادیان را جای دادهایم».
ولی جمهوری اسلامی چه به روز ارامنه آورد؟
طبق سرشماری در سال ١٣۴۵ جمعیت کل مسیحیان ایران ١۴٩هزارنفر بود، اما در سال ۱۳۸۵ (چهل سال بعد) با وجود افزایش بیش از دوبرابری جمعیت ایران، تعداد مسیحیان به ١٠٩هزار نفر کاهش پیدا کرد. طبق گفته کارن خانلری، نماینده ارامنه تهران و شمال در مجلس در حال حاضر تعداد جمعیت ارمنیهای ایران روند نزولی به خود گرفته و در حال حاضر شمار جامعهی ایرانیان مسیحی به حدود ۶۰ تا ۷۰ هزار نفر رسیده است، و حتی منابع مسیحی تخمین زدهاند که تنها ۴۰ هزار نفر ارمنی در ایران سکونت دارند.
چندی پیش آژانس خبری مسیحیان ایران «محبت نیوز» در گزارشی نوشت «جمهوری اسلامی حتی نظام آموزشی ارامنه و مسیحیان را هم در سیطره خود گرفت. کاهش تعداد دانشآموزان مدارس ارمنی از ١٠هزار نفر به سههزار نفر و تعطیلی بعضی مدرسهها و ادغام بعضی دیگر، خبر از میزان بالای مهاجرتها دارد».
پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیش از ۸۰ درصد نویسندگان، مترجمان، شعرا و روزنامهنگاران، هنرمندان، موسیقیدانان و نوازندگان ارمنی، ایران را ترک کردند.
این تنها گوشهای از تبعیض علیه بخشی از جامعهی اقلیتهای دینی و قومی در ایران است که اتفاقاً طبق قانون اساسی ادعا شده که از حقوقی برابر با شهروندان مسلمان برخوردارند، حکومتی که رییس دولت آن مدعی حاکم بودن «مردم سالاری» و «کرامت والای انسانی» در آن است. چه اتفاقی افتاده که اقلیتهای دینی مسیحی، یهودی و بهایی قید خانه و کاشانهی خود در ایران را زدند و سرزمین خود را ترک کردند؟ اگر حقوق بشر در طول حیات جمهوری اسلامی رعایت شده، چه نیازی بود دولت روحانی به تدوین حقوق شهروندی ویژه اقلیتهای قومی و دینی اقدام کند؟!
روحانی در متن سخنرانی خود دوبار به «عدالتخواهی» و «عدالتجویی» مردم ایران نیز اشاره و تاکید کرد که بیش از ۱۵۰ سال است برای آن مبارزه میشود. ۲۶ شهریور پرویز فتاح رییس کمیته امداد رسماً اعلام کرد که در ایران بیش از ۱۲ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند.
روحانی در سخنان خود گفته:
-«ایران از گذشته، پرچمدار تسامح در حق ادیان و اقوام مختلف بوده است».
-«ما همان ملتی هستیم که یهودیان را از رنج اسارت بابلی نجات دادیم؛ ارمنیان مسیحی را با آغوش باز در میان خویش، پذیرفتیم».
-«ایران از قرنها پیش مدافع حقوق یهودیان».
-«ما با مولوی تا این سوی اقیانوس اطلس را در نوردیدهایم، ما با سعدی در دل آسیا نفوذ کردهایم، ما با حافظ جهان را فتح کردهایم پس چه نیازی دیگر، به فتح جدید داریم؟»
کدام یک از اینها که حسن روحانی به آنها افتخار میکند دستاورد جمهوری اسلامی است؟ حال آنکه او مدعی شده «ایران نه میخواهد، امپراتوری تاریخیاش را احیا کند و نه میخواهد، مذهب رسمیاش را حاکم کند». ممکن است شخص روحانی این را نخواهد اما دربارهی جمهوری اسلامی و بنیانگذار و رهبرانش، این دروغی بزرگ است.
با همین مقدار که گفته شد، به نظر شما عیار حقیقت در سخنرانی روحانی در هفتاد و دومین نشست مجمع عمومی سازمان ملل چقدر بود؟