رضا پرچیزاده – «روکوکو» (Rococo) هنرِ انحطاط (decadence) است. این از آن دست سبکهایی است که قدمِ آخر در مسیرِ تکاملِ سبکِ کلیشان هستند، و معمولا از طریقِ انقلاب سرنگون و با سبکی بسیار متفاوت جایگزین میشوند.
روکوکو امتدادِ باروک (Baroque) است؛ به همین دلیل هم گاهی آن را «باروکِ متاخر» مینامند. با این وجود، در جایی که موضوعِ باروک عموما حوادثِ بزرگِ اسطورهای، حماسی، مذهبی، تاریخی و… است، موضوع روکوکو عموما لفت و لاسهای خوشگذرانه و بعضا «برهنهگرایانه» (nudist) در محیطِ شهری است. تمرکزِ روکوکو معمولا صحنهای خوشگذرانه یا شهوانی است که گرچه مکاناش باغی زیبا یا سالنی پر نقش و نگار یا اتاق خوابی نرم و راحت است، اما انگار گذرِ زمان در آن متوقف شده باشد؛ و انگار که خوشگذرانی در لحظهای ثابت شده و ابدیت یافته باشد. و این مشخصهای طبیعی برای این سبک است، چرا که روکوکو سبکِ هنریِ خاصِ دوره لویی پانزدهم و شانزدهم در فرانسه است.
پس از میلیتاریسم و جهانگشاییهای لویی چهاردهم در قرن هفدهم و اوایلِ قرن هجدهم، امپراتوریِ ثروتمند و عظیمی که او برای فرزندش لوییِ پانزدهم به ارث گذاشت به مرکزِ تمدنِ جهان تبدیل شد. این همان زمانی است که پاریس– با همهی زیباییهایش– مرکزِ دنیا بود، بهطوری که لندن در قیاس با آن حکمِ روستا را داشت. ثروتِ بادآوردهای که امپراتوری برای لویی و درباریان و اشرافیانِ فرانسه به ارمغان آورده بود باید در راهی خرج میشد، و طبیعتا خرجِ خوشگذرانی شد. روکوکو محصولِ همین روحیهی خوشگذرانه و بیخیالانهی «شهری» است. تصادفی نیست که بزرگترین حامیِ روکوکو، مادام دوپُمپادور، محبوبترین معشوقهی لویی پانزدهم بود.
نقاشیِ رنگِ روغنِ «تاب» (۱۷۶۷) اثرِ ژان اونوره فراگونار (Jean-Honoré Fragonard) شاید نمادینترین نقاشی در سبکِ روکوکو باشد. در باغی مثلِ باغهای قرنِ هجدهمِ فرانسه، که انگار باغِ بهشت است و انگار زمان در آن متوقف شده، مردی مسن معشوقه یا همسرِ جوانِ خود را روی تابی که به درختی تنومند بسته شده تاب میدهد. مرد در پسزمینه و در سایه است و رنگی هم ندارد؛ انگار که با کمرنگ کردناش فراگونار بخواهد او را بیاهمیت یا هیچکاره جلوه بدهد. زن در مرکزِ تصویر قرار دارد و پررنگ است و با این وجود رنگِ «گرم»اش ملایم است. ترکیبِ رنگها– که در حقیقت گونهای از نورپردازیِ نقاشانه است– زن را در پیشزمینه (foreground) قرار میدهد و تقریبا تمامِ باقیِ نقاشی را در پسزمینه (background).
زیرِ بوتههای گلدارِ جلوی زن، مردِ جوان و شادان و هیجانزدهای دراز کشیده که ظاهرا باید معشوق وی باشد. او پَر و پاچهی زن را از زیر دید میزند، و زن هم پاهایش را برای او باز میکند تا او بتواند لباس زیرش را بهتر ببیند؛ و در عینِ حال دمپاییاش را در حرکتی نمادین به سوی مجسمهی سنگیِ روبرویش– که به احتمالِ زیاد اروس (Eros) خدایچهی شهوت باشد– پرت میکند. دو تا اروسِ کوچکتر هم در پسزمینه مشغولِ بازی هستند، و با کمی دقت میشود تولهسگِ بانمکی را هم جلوی پای مردِ مسن مشاهده کرد که هر دو به عنوانِ عناصرِ پیرامونیِ فضاساز، به شهوانیتر و «ناز»تر شدنِ کلیتِ نقاشی کمک میکنند. «انحنا» و «عدمِ تقارن» در سرتاسرِ نقاشی موج میزند، که شاید شاخصترین خاصیتِ فُرم در روکوکو باشد.
جالب اینجاست که ما ایرانیها– یا حداقلِ نسلهایی از ما، شاید بدونِ اینکه خودمان متوجه باشیم با روکوکو آشناییِ عملی داریم. طرحهای روی بسیاری از ظروفِ چینیِ ژاپنیِ قدیمی در اصل روکوکو بودند یا از روکوکو الهام گرفته بودند یا از روی آثارِ روکوکو کپیبرداری شده بودند. این بشقاب نعلبکیها و سوپخوری و اُردوورخوریها و… را معمولا توی کمدِ چوبی و روی تاقچه بخاری و بعدها توی ویترینِ شیشهای میگذاشتند. در همین رابطه، یادم میآید تصاویرِ بیشترِ کتابهای مصورِ قدیمی هم ردِ پایی از روکوکو داشتند. چنین بودند تصاویرِ قصههای «پری دریایی» و «سنگِ آتشزنه» و… که در سرزمینها و قصرها و باغهایی بیزمان اما با مشخصاتِ ظاهریِ اروپای قرن هجدهم میگذشتند.
از اواسطِ قرنِ هجدهم، انحطاطِ روکوکو به تدریج صدای خیلیها را درآورد. فلاسفه و روشنفکرانِ «عصر خرد»، همپای طبقه متوسط و بورژوازی، روکوکو را داغِ «ضداخلاقی» بودن زدند. این نارضایتی از رفتار و روزگارِ طبقهی حاکم دیری نپایید که به انقلاب و بیسر شدنِ اهالیِ انحطاط انجامید. در واکنش به روکوکو، سبکی از نقاشیِ ارزشگرا ظهور کرد که آن را با ارجاع به دورانِ باستان «نئوکلاسیسیسم» نام نهادند. موضوعِ نئوکلاسیسیسم عموما وقایعِ بزرگِ اسطورهای/ تاریخی است، البته با دراماتیسمی رئالیستی که از انتزاعی بودنِ باروک بسیار فاصله دارد. طبیعی است که مشهورترین نقاشیهای انقلابِ فرانسه در این سبک کشیده شده باشند. مشهورترین نقاشی در این سبک «مرگ سقراط» (۱۷۸۷) اثر ژاک لویی داوید است.
خیلی عالی بود .ممنون