نصرت واحدی – اندیشه اتمی شدن ولایت فقیه به سالهای ۱۹۹۰ برمیگردد. سالهایی که علی اکبر هاشمی رفسنجانی، مشهور به «سردار سازندگی» رئیس جمهوری اسلامی بوده است. نویسنده در مورد این اندیشه و برنامههای اتمی جمهوری اسلامی مقالات متعددی در کیهان لندن نوشته است. برآورد مخارج این برنامه تا به امروز بلیونها دُلار نفتی بوده است. این بلیونها دُلار بنابر قرارداد مشهور «برجام» بایستی دود هوا شود تا ولایت فقیه پابرجا بماند.
اما آنچه مرا به نوشتن این مقاله برانگیخت یکی شعار هزاران نفری بود که در خیابانها (چه در دوران محمد خاتمی با وعده ایجاد جامعه دمکراتیک و چه در عهد محمود احمدی نژاد با حضور امام دوازدهم) چند سالی پیش فریاد میزدند «انرژی هستهای حق مسلّم ماست» و دیگری گفتههای رئیس جمهور حسن روحانی است که به وزیر خارجه امریکا امروز میگوید «دیگر دوران… نیست که شما بتوانید درکار کشورها دخالت کنید!»

در برابرادعای «اتمی شدن حق ماست» دیروز حقوقدانان ایران لب تر نکردند و امروز در برابر سخن روحانی سیاستپیشگان و روشنفکران ایرانی نقدی ندارند که بر روی کاغذ بیاورند. در حالی که وجود هر دو گروه در هر کشوری از الزامات سامانه اقتدار قانون و فرهنگ مردمسالاری است. با این سکوت تکلیف ایجاد سامانه سیاسی آینده ایران بدون تردید به گردن هوشمندی و استعداد مبارزه مردم درون مرز و همبستگی آنها با هم خواهد افتاد.
از قرار «اتمی شدن حق ماست» یک حق طبیعی است. اما ایرانیان در تاریخ خودشان هیچگاه با اتم مواجه نشدهاند و یا رابطهای نداشتهاند که اکنون چنین حقّی برایشان مسلم شده باشد. از سوی دیگر اگر قرار باشد کسانی در ایران با موّاد اتمی و یا در رآکتور اتمی کار بکنند و یا رآکتوری و یا دستگاههایی مانند سانتریفوژ برای غنیسازی اورانیوم نصب بشود، واضح است که برای این کارها بایستی قوانینی وضع بشوند که طرز کار درست با آنها را معلوم کند و هرگونه عدم رعایت این دستورات را مورد مؤاخذه قرار دهد تا هم متخصصان مملکت و هم مردم و هم محیط زیست صدمه نبیند. بعلاوه کشور ایران موظف است مقررات بینالمللی در مورد کار با موّاد اتمی و حمل و نقل آنها را بازرسی نماید و مدام نتیجه این بازرسی را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) گزارش کند.
تا آنجا که میدانیم چنین قوانین و یا مقرراتی درایران هنوز هم به درستی وضع نشده است. همینطور مدتها دولت حمل و نقل این مواد و دستگاهها و محل آنها را مخفی نگه داشته است. از این گذشته دولت موظف است هر مکانی را که برای اینگونه فعالیتها در نظر میگیرد به اطلاع مردم برساند و ساکنین اینگونه محلها حق دارند با ایجاد این مراکز در محل خود مخالفت کنند. متأسفانه ولایت فقیه بدون اجازه مردم هر کجا که خواسته به چنین کارهایی دست زده و محیط زندگانی مردم را همه جا به مواد اتمی آلوده ساخته است. عوارض اینگونه خطاکاریها چند دهه بعد معلوم میشود. ملّت ایران چنین دولتی با این همه خودسری دارد که نمیتواند ایرانیان را در دنیا نمایندگی کند.
پس گروهها و یا افرادی که فریاد «اتمی شدن حق ماست» را به راه انداختند چون به مسئله واقف نبودند، به کاری که جزو وظایف دولت است، نابالغی خودشان را به نمایش گذاشته بودند. این نابالغی نشانه این است که حکومت در روشن کردن مردم و هوشیار نمودن آنها در مورد همه کارهایی که میخواسته بکند دانسته غفلت نموده است. چنین حکومتی شایسته هیچگونه اعتمادی نیست. اعتماد اساس رابطه مردم با دولت است. آنجا که این اعتماد نباشد استبداد جایش را پر میکند.

از سوی دیگر استفاده از انرژی اتمی را کسی نمیتواند از کشوری بگیرد. مگر اینکه آن کشور بنا بر رأی حکام بینالمللی انرژی اتمی آن کشور را آماده برای برخورد با مواد رادیوآکتیو تشخیص ندهد. این اجازه را ایران خود به خود داشته است و انقلاب اسلامی آن را تعطیل اعلام کرد.
پس اگر دولت ایران با مراجع رسمی انرژی اتمی بینالمللی گرفتاری پیدا کرد به دلیل این پنهانکاریها بوده است که آقای احمدی نژاد را مجبور میکند بگوید: برخی از کارهای صنعتی، مانند کار با مواد اتمی یا رآکتور و غیره حکم «جلورونده» دارند. کار کردن با آنها چندین علم و فن را با هم لازم دارد و ما با آنها میتوانیم چیزهای جدیدی را برای رفاه زندگی مردم ابداع کنیم و پیشرفته شویم. بنابراین آنچه به وجود میآید «حق» نیست بلکه منافع ملّی است. ولی منافع ملّی را یک گروه تعیین نمیکند بلکه منافع ابتدا به جدول اولویتها میرود و سپس مردم و یا نمایندگان آنها بایستی برای این منافع نه تنها بودجه تعیین کنند، بلکه شرکتی که این کارها به آن واگذار میشود میبایستی معلوم باشد و در برابر مردم پاسخگوی عملیات خود و عواقب آن باشد. تمامِ این مسائل مدتها نامعلوم بودند.
هانا ارنت میگوید، «آنجا که هیچکس نمیداند بودجهﻯ کشور صرف چه کاری میشود ظلم و استبداد خانه میکند».
درست به دلیل این پنهانکاریها تحریمهای بینالمللی علیه ایران به تصویب کشورها و سازمان ملل متحده رسیده است. با وجود این تحریمها ایران محرمانه سعی به خرید وسایل لازم برای تولید سلاح اتمی و پرتاب آنها کرده است.
این خلاصهای از گرفتاریهایی است که سبب مذاکرات و رسیدن به قرارداد «برجام» با کشورهای ۱+۵ بوده است.
اما اکنون چند سالی است که دولت روحانی سعی میکند «برجام» را که چند دهه استقلال و منابع اقتصادی کشور را به دست ۱+۵ میسپارد، به عنوان یکی از کارهای سیاسی ارزنده به ملّت ایران بفروشد و به قول معروف از مردم طلبکارهم هست.
دراین معامله که روح قرارداد «الجزیره» به سرپرستی مهدی بازرگان بر آن حاکم است و به گونهی طلبکاری شکل فرهنگ اسلامزده ایران که «زرنگی آخوندی» نام دارد، اما به زبان حافظ «زهد و ریا» ست، به خوبی ملاحظه میشود.
آتش زهد وریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بیاندازو برو
این زرنگی (شکل فرهنگی) را درسه سطح میتوان دید که یکی مقصود آن «طلبکاری» و دو دیگری تفسیری است که در شکل «برجام» انتشار یافته است، در حالی که سه دیگر خاطره تاریخیایست که ناآگاهانه „منظور نابخردانه رژیم“ را رسوا میسازد. به این سطح سوّم توجه کنیم:
در طول مذاکرات برجام بسیاری ازکارهایی که ولایت فقیه در مورد اتمی شدن و کار موشکسازی انجام داده است ماهرانه منعکس نشدهاند. غالب این کارها در روزنامهها و خبرگزاریهای بینالمللی سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۶ منعکساند و من نیز در مقالهای در کیهان لندن زیر عنوان „ابرهای سیاه بر فراز آسمان تهران“ به تفصیل شرح دادهام.* البته این کار یک مانور دیپلماتیک در سطح بالا است. از این دید بایستی پذیرفت که آخوندها چیزی را که میگیرند دیگر پس نمیدهند؛ „من که باید ای ولله بگویم!“
بنیامین نتانیاهو مطالبی را در این مورد آورده است که از کم و کیف آن آگاه نیستم. اما مفسرین خبرگزاریها آنها را ظاهرا چون فعالیتهای پیش از برجام هستند مهم تلّقی نکردند. در حالی که آنچه پنهان نگهداری میشود روزگاری (اگر این رژیم بماند) برای همه دردسر تولید خواهد کرد.
در اینجا دونکته مهّم مشاهده میشود که خبرگزاریها به سرعت با هیاهوی بسیار از کنارش میگذرند. یکی چرا کشورهای بزرگ صنعتی که خودشان فاشیسم را چشیده و به زحمت از چنگ وی آن هم به مدد امریکا فرار کردهاند با رژیمی که ۴۰ سال است به زور ترور و سرنیزه و کشتن و آسیب زدن به مردم خود بر صندلی قدرت نشسته، میل به معامه سیاسی– اقتصادی دارند و این معامله را با دو عذر، یکی به نفع امنیت ماست و دو دیگر با معامله نیز دگرگونی میتواند صورت بگیرد، توجیه میکنند؟ نکته دیگر چرا کشورهای صنعتی حدود بیست سال به ایران مستقیم و یا غیرمستقیم همه وسایل و امکانات لازم برای اتمی شدن را فروختهاند و اکنون با واهمه از ایجاد چنین قدرتی در ایران حاضر به مصالحه شدهاند؟!
به یاد بیاوریم که هانا آرنت و کارل وایسکر هر دو هر گونه معامله و مذاکره با فاشسیم را رد میکنند.این فاشسیم مذهبی را در انبوه روحانیتی که با کلاشنیکف پس از انقلاب اسلامی در خیابانهای تهران رژه رفتند میتوان ملاحظه کرد. تعجب میکنم از فلاسفه بزرگی چون „ یورگن هابرماس“، „پتر سینگر“، „دیوید پرشت“، „مارتا نوس بوآم“ و „میشائل ساندل“ که در یک چنین موضوع خطیری سکوت اختیار کردهاند.
به هر حال با این همه زرنگی آخوندی سخنان حسن روحانی رئیس فعلی جمهوری اسلامی ایران علیه وزیر خارجه امریکا نشانه عصبیت و واهمهایست که رژیم را لرزانیده است. این هم گونهای از تظاهر فرهنگی است که ناآگاهانه خود را بروز میدهد. فرهنگ ترس، فرهنگ رُعب در برابر کسی بزرگتر از خود، فرهنگی که در هر جانوری به صورت یک غریزه تظاهر پیدا میکند. او میگوید: „دنیا امروز مگر میپذیرد که امریکا برای جهان تصمیم بگیرد؟ کشورها استقلال دارند، برای منافع خودشان تصمیم میگیرند. البته آنها با فشار کارهایی را انجام دادهاند. ولی این منطق را امروز نمیپذیرند… کسی که کار جاسوسی میکرده امروز میآید و میگوید شما آب سبک باید داشته باشید و آب سنگین نداشته باشید… به توچه مربوطه…“
ظاهر این سخنان بسیار متین و منطقی است. اما شما اگر یادتان رفته مردم یادشان نرفته که همین امریکا و همین جاسوسها شما را به ملّت ایران تحمیل کردند. امروز مردم شما را نمیخواهند. نظام ولایت فقیه نظامی مورد پذیرش آنها نیست؛ شما مقبولیت ندارید و دولتی قانونی نیستید که بتوانید مردم را نمایندگی بکنید. ازهمه بدتر این نظام استقلال ایران را با همین آب سنگین و سانتریفوژهایی که در مناطق مختلف نصب کردهاید و استخراج اورانیومی که تفالههای آن محیط زیست را در ابوموسی، علی آباد، اراک، بندرعباس، بناب، بوشهر، دامغان، دورود، اصفهان، فسا، هما، کرج، لویزان، منظریه، مشهد، پارچین، قزوین، زغند، تبا، حاشیه کویر لوت، اردکان، نیشابور و… آلوده ساخته، بدون اجازه مردم، به خطر انداختهاید. هیچ دولتی به اندازه دولت شما شهروندان خود را زندانی، شکنجه و فراری از کشور نکرده است. گورستانهای کشورهای بزرگ جهان پر از مزار ایرانیان ستمکشیده و فراری از قدارهبندان شماست. شما شهرهای آباد ایران را به بیغوله مبدّل ساختهاید. بیغولههایی که نه جای تنفس و نه جای زندگی انسانی است. کشوری که روزی برنامه برای توسعه و عمران داشت، سالهاست که در انتظار برنامههای پیشرفت اسلامی شماست که برای عدّهای دانشگاهی آب و نانی شده ولی عملأ یک قوطی بگیر و بنشان بیش نیست.
کسی هم نیست که بپرسد پیشرفت اسلامی چیست؟ واژه پیشرفت که یکی از مهمترین واژههای اجتماعی است و معنی آن در سمانتیکش قرار دارد، مطلقا با آنچه در ایران میگذرد خویشاوندی ندارد. اساسیترین خصلت پیشرفت تداوم است. مسئلهای که ذاتأ در کار ولایت فقیه در این چهل سال دیده نشده است. اگر کارهایی که امروز برای کشور مسئله شدهاند، مانند آب سنگینی که به قیمت گزافی از کانادا خریداری شده و کارخانهاش را هم جای غلطی ساختهاند، به درستی ارزیابی شده بود، یعنی عواقب آن را سنجیده بودند (تداوم) امروز کسی نمیآمد به شما امر و نهی بکند.
یکی از تئوریسینهای بزرگ سیاسی سدهیِ ۲۰ آلمان „کارلو اشمید“ میگوید سیاستهای ویژه هر کشوری مثلا اولویتها و یا سیاستهایی که درانتخابات تعیینکننده هستند مانند ملّی کردن صنعت نفت، اتمی کردن کشور، خریدهای کلان، بایستی نه تنها درچارچوب توان مملکت باشد، بلکه مضافا شایسته است آنها با سیاستهای کلّی کشور نیز هماهنگ باشند.
این نظر نه در مورد صنعت نفت و ملّی کردنش و نه در مورد مسائل اتمی کشورمورد توجه قرار گرفته است. درمورد صنعت نفت و شکست این برنامه کافی است بعد از حدود شصت و سه سال سود و زیانش را ارزیابی کنیم و ببینیم چند درصد درآمد آن نصیب تودههای مردم شده است (شاید یک درصد). اما زیان آن که امروز نابودی الیت جامعه و فرار مغزهای کشور به فرنگ بوده است با هیچ ثروتی جبرانپذیر نیست.
در مورد مسائل اتمی وضع اسفناکتر است. در دوران شاه تازه کشور شروع کرده بود خودش را برای انرژی اتمی و استفاده از آن آماده کند. این کار آهسته آهسته بایستی با سیاستهای دیگر کشور هماهنگ میشد. ما میبایستی به فرهنگ برخورد با موّاد اتمی عادت میکردیم، آنها و خصوصیاتشان را میشناختیم. برای ما که از ایران فرار کردهایم مجهول است چند نفر و یا تا چه اندازه کسانی که در این ۲۵ سال گذشته با موّاد اتمی، کیک زرد، استخراج و آسیاب اورانیوم ، حمل و نقل این موّاد، کار با سانتریفوژ… مشغول بودهاند آسیب دیدهاند و یا بعد آسیب خواهند دید. مسئول این آسیبها بدون شک در درجه نخست دولت است.
از طرف دیگر محمود احمدی نژاد اگر این نوع کارها را موتور پیشرفت در ایران میشمارد لازم است بگویند تا به حال رآکتور پژوهشی امیرآباد چه کارهای پژوهشی مهمی را انجام داده که درجهت رفاه عمومی بوده است؟ چرا با وجود داشتن صنعت پتروشیمی هنوز که هنوز است ایران ورقههای پلاستیک معینی را از خارج تهیه میکند؟ چرا با وجود دانشکده مهندسی و علم مواّد، ایران هنوز نمیتواند موّاد لازم برای کارهای معینی چون هدایت امواج بسیار کوتاه یا نور را با کابل تهیه بکند.
از همه مهمتر ایران برای امر پیشرفت در صنعت هستهای به هیچوجه نیاز به سانتریفوژ و عواقب آن یعنی آلودگی محیط زیست نداشت. همین رآکتور آب سنگین در اراک IR40 را ایرانیها میتوانستند خودشان بسازند (با اورانیوم طبیعی) و با آن یک دنیا علم و فن بیاموزند. اما ولایت فقیه متخصصان کشور را فراری داد و به همین دلیل مجبور به همکاری با کشورهای خارجی شد. تازه در قرارداد „برجام“ هم نمایندگان ایران نتوانستند وجود این رآکتور را حفظ کنید.
در آن زمان برخلاف گذشته کنترل از راه دور این گونه رآکتورها ممکن بود و پنهانی نمیشد از رآکتور در حال کار سوختش را بیرون کشید تا پلوتونیومش را جدا کنند (برای ساختن بمب). اگر آژانس به ایران اعتماد میداشت مسلمأ در توافق برجام این رآکتور نمیتوانست نقش مهمی داشته باشد.
در دوران محمدرضاشاه برنامههای پژوهشی زیادی برای پیشرفت کشور در دست کار بود از جمله ساختن تلفن لیزری، باتریهای جدید با عنصر „برلیوم“، خنک کردن درون تانکها با „اثر پلتیر“، „تولید آب در کویر“، „توسعه کار تحقیقی با „رزنانس مغناطیس هستهای NMR» و… همه این کارها را انقلاب اسلامی نابود کرد. اما چیزی جای آن نیاورد.
امروز دنیا وارد مرحله جدیدی شده است که تکنولوژی نام دارد. این دنیا دیگر دنیای کردگاری نیست، بلکه دنیای انسان است. نگاه کنید امروز به راستی آسمان و زمین یک آسمان و زمین دیگری است. نه تنها این، بلکه انسان و حیوان و گیاهش نیز آن نیست که میشناختیم. پس اگر دیروز «امام» به کسی میگفتند که ممکن بود آگاه به علم زمانه باشد و شاید میتوانست اداره کشور را به عهده بگیرد، امروز هیچ یک از روحانیون آگاه به علم روز نیست تا مدعی چنین مقامی باشند. از این گذشته دنیای تکنولوژی نه هدایت و رهبری میخواهد و نه چنین مقامی را در خود پیشبینی کرده است. چه خوب بود که روحانیت نیز جای خودش را که محترم است میشناخت و به آن جایگاه مینشست.
ملّت ایران، در وضعیت کنونی به هیچ کشور خارجی و هیچ کس و گروهی جز خودتان و نیروی همبستگی تاریخی خودتان نه اعتماد و نه دلبند باشید. هیچ سلاحی، حتی سلاح اتمی، با قدرت شما نمیتواند مقابله کند. برخیزید و برای آیندهای مطمئن، امن، پرآسایش و رفاه سکان اداره کشور را خود به دست بگیرید. نشان دهید که فرهنگ ایران هنوز هم فرهنگی مردمی، دادستان و مادر همه فرهنگهاست.
۲۳ مه ۲۰۱۸/ مونیخ
*Yossef Bodansky, defense & Foreign Affairs
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
با علاقه زیاد این نوشتار سودمند را خواندم. اشاره شما به اینکه ولایت فقیه متخصصان کشور را فراری داد و نابودی برنامههای پژوهشی و صنعت در حال رشد دوران پهلوی به نظرم درست است و کلید سرنوشت جاعش و با آن ایران را رقم میزند.
شما به سوالی پاسخ میدهید که مرا سالها ست مشغول ساخته؛ چرا نظامی که قادر به طرح و تولید یک دوچرخه ساده نیست، انرژی هستهای میخواهد؟ عموی من که از دانشجویان فنی سالهای اول انقلاب بود و انروزها دانشگاهها به حال و روز فعلی نیافتاده بودند تعریف میکند که در آنزمان به او و بقیه برای پروژههای پایانی کار روی یک دستگاه کنترل موشک پیشنهاد دادهاند. ظاهراً صدور انقلاب با جنگ و کشت و کشتار از اول برنامه ملاها بوده است.
مقاله فوقالعاده خوبی بود.سپاس!