فیروزه رمضان زاده- «با دیدن اولین ویدئوی مسیح علینژاد در کمپین چهارشنبههای سفید بسیار هیجانزده شدم.قبلاً فعالیتهای مدنی زنان مختص گروههای خاص، مثل روزنامهنگاران، فعالان زنان و دانشجویان بود، ولی زنان عادی جامعه هیچوقت درگیر این فعالیتها نبودند، در این کمپین چون از همه زنان دعوت شده برایم جالب بود.»
اینها را شاپرک (فاطمه) شجریزاده میگوید که پس از اعتراض نمادین ویدا موحد و چند زن دیگر در دیماه ۹۶ شال سپیدش را در خیابان قیطریه تهران بر سر چوب کرد. همین حرکتهای اعتراضی در تهران و کاشان برای او به بهای دریافت حکم ۲۰ سال زندان از سوی عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران تمام شد.

شاپرک که ۴۳ ساله، متاهل و دارای مدرک لیسانس نرمافزار است پس از سرکوب اعتراضات خیابانی هواداران جنبش سبز برای مدتی از مسائل سیاسی و اجتماعی کناره گرفت چون از بینتیجه ماندن جنبش سبز ناامید شده بود. از سه سال پیش در حوزه حمایت از حقوق حیوانات و مخالفت با کشتن سگها و گربههای بیسرپرست فعالیت کرد. یکبار به خاطر جمعآوری گربههای منطقه قیطریه، با شهردار ناحیه ۷ منطقه یک تهران درگیر شد. به گفته خودش تازه بعد از ۴۰ سالگی به جنبشهای زنان در ایران و خارج از ایران علاقمند شد.
دختران خیابان انقلاب
شاپرک شجریزاده اینها را در گفتگو با کیهان لندن میگوید و ادامه میدهد: «از هفته دوم شروعِ فعالیت کمپین چهارشنبههای سفید، هر هفته شروع کردم به عکس و فیلم گرفتن و فرستادن به صفحه مسیح علینژاد و بازنشر آنها در صفحه اینستاگرامم که برای بازدید همه باز بود و همینطور نوشتن در مورد اعتراض به حجاب اجباری. بعد از مدتی عدهای از روی عکسهای کمپین چهارشنبههای سفید مرا شناسایی کردند و در شبکههای اجتماعی پیامهای تهدیدآمیز سایبری فرستادند که اهمیتی نمیدادم. تا اینکه در یکی از همین چهارشنبهها بود که ویدا موحد بر روی سکوی برق خیابان انقلاب رفت. آن زمان تهران نبودم، کمردرد بسیار شدیدی داشتم، به خاطر تعطیلی کریسمس مدرسه پسرم، در خارج از تهران بودم. فردای آن روز، در مشهد و بسیاری از شهرها اعتراضات خیابانی شروع شد. چند روز بعد از حرکت نمادین ویدا موحد، مسیح علینژاد، هشتک دختر خیابان انقلاب را درست کرد. من هم ویدئویی ضبط کردم و از بقیه زنان خواستم بجای پوشیدن شال و روسری سفید و برداشتن روسری، از این به بعد به شیوه ویدا اعتراض خود را به حجاب اجباری نشان بدهند.»
در دی و بهمنماه ۹۶ زنان و دختران زیادی در همان نقطه و مناطق دیگر تهران و شهرهای دیگر ایران با تکرار روش ویدا موحد به حجاب اجباری اعتراض کردند.
شاپرک شجریزاده اضافه میکند: «بعد از حرکت ویدا موحد، دو ماه، هر چهارشنبه به یکی از چهارراه های اطراف خانهام در قیطریه میرفتم، چند دقیقه یکجا میایستادم بدون روسری، عکس و فیلم میگرفتم، با وجود اینکه خیلی دوست داشتم به خیابان انقلاب بروم ولی به خاطر پسرم و خواهشهای شوهرم جرأت رفتن به خیابان انقلاب را نداشتم .در همان مدت یکی از عکسهایی که فرستاده بودم در سطح وسیعی بازنشر شد. نیویورک تایمز با من تماس گرفت و برای انتشار آن عکس از من اجازه خواست.»

هم زمان چند نشریه فارسی و غیرفارسی از جمله همان نیویورک تایمز با او در مورد چهارشنبههای سفید مصاحبه کردند.
بازداشت اول، قیطریه
شاپرک در ادامه توضیح میدهد: «یک بار با یکی از دوستانم که میخواست از ایران خارج شود قرار گذاشتیم به خیابان انقلاب برویم و بر روی همان سکوی معروفی که ویدا موحد ایستاده بود گل نرگس بگذاریم؛ دوستم میخواست قبل از رفتن از ایران، روسری خود را از سر بردارد. دوستم در بلواری در قیطریه ایستاد و من هم در چهارراه نزدیک همان بلوار. وقتی در حال گرفتن فیلم و عکس از من بود پلیس رسید، با چشم به او اشاره کردم که برو، چون پرواز داشت و داشت از ایران می رفت. بعد از بازداشت، تا دو روز، بازجوها و قاضی پرونده زیر فشار و تهدیدهای زیاد از من میخواستند که نام دوستم را بگویم اما من زیر بار نرفتم و اسم او را نبردم.»
از او در مورد واکنش خانوادهاش میپرسم، میگوید: «وقتی برای اولین بار ویدئوهای من در صدای آمریکا و بیبیسی فارسی پخش شد پدر و مادرم واکنش تندی نشان دادند. اختلاف شدیدی بین ما ایجاد شد و با آنها قطع رابطه کردم. وقتی برای اولین بار بازداشت شدم مدتها بود که از پدر و مادرم هیچ خبری نداشتم، حتی پدرم تهدیدم کرد که از ارث محرومم میکند . سه چهار روز بود که به من خبر میرسید که پدرم و خانم ستوده، وکیلم را برای ملاقات با من به زندان قرچک راه نمیدهند. در انفرادی بودم. روز چهارشنبه، روز پنجم اعتصاب غذایم به من گفتند «بیا پدرت آمده». من با گریه گفتم «نمیخوام پدرم رو ببینم» خانم معاون زندان، آنقدر قربان صدقهام رفت که حاضر به دیدن پدرم شدم. آنها از طریق پدرم میخواستند اعتصاب غذایم را بشکنم. در شرایطی پدرم را دیدم که وضعیت جسمی بسیار بدی داشتم. آن روز، پدرم خیلی گریه کرد. نگذاشتند از نزدیک همدیگر را ببینیم. از پشت شیشه باجه ملاقات از پدرم عذرخواهی کردم اما او گفت: «معذرتخواهی نکن ما به تو افتخار میکنیم» خانم معاون زندان پشت پدرم بود مدام میرفت و میآمد و میگفت «بگو فایده نداره، به ضررش تموم میشه، بچه داره، به بچهاش رحم کنه، اعتصابش رو بشکنه» اما پدرم با دست اشاره میکرد که محکم باش و بایست!»
شاپرک شجریزاده در اولین بازداشتش در زندان قرچک ورامین با شکوفه یدالهی مادر کسری نوری فعال سیاسی، دکتر نازیلا نوری، آویشا جلالالدین، شیما انتصاری و سیما انتصاری از زنان درویش همبند بود.
میگوید: «زمانی که مرا به قرچک فرستادند آتنا دائمی و گلرخ ایرانی هم در قرنطینه و در اعتصاب غذای طولانی بودند. در این زندان سه اتاق انفرادی است که برای خوابیدن سه نفر گنجایش ندارند. در اتاقهای دیگر سه خانم درویش بودند. در اتاق ما که بزرگتر بود پنج نفر بودیم من و چهار خانم درویش که یکم اسفند، یک روز قبل از من به زندان منتقل شده بودند. این خانمها موقع بازداشت به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفته بودند و در زندان نیازمند کمکهای پزشکی بودند. در طول آن یک هفته مسئولان زندان هیچ کاری برای رسیدگی به وضعیت آنها انجام ندادند. در خیابان آنقدر با خشونت به بدن آنها لگد زده بودند که در طول آن هفته مدام خونریزی داشتند، از زن زیر ۶۰ سال تا دختر جوان بیست و اندی ساله.»
شاپرک، پس از یک هفته بازداشت در روز نهم اسفند با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. اما پس از آزادی با واکنش مسئولان مدرسه ایتالیایی تهران وابسته به سفارت ایتالیا، محل تحصیل پسرش، روبرو شد. مدرسهای که به گفته او باید طبق قوانین اروپایی اداره شود: «اواخر اسفندماه ، قرار بود جشن نوروز در مدرسه پسرم برگزار شود. صبح روزی که پسرم داشت به جشن میرفت از من خواست که سر موقع آنجا باشم. داشتم حاضر میشدم که از مدرسه زنگ زدند گفتند «میشه شما به مدرسه نیایی؟» من هم گفتم «لطفاً پسرم رو به خونه بفرستید چون پسرم موقع خوندن سرود بر روی سن انتظار داره منو ببینه.» بعد از تماس دفتردار، مدیر مدرسه زنگ زد و خواهش کرد که پسرم در مدرسه بماند. یک ماه بعد در اردیبهشتماه به خاطر بازدید کلاس پسرم از موزه لوور در تهران به آنجا رفتم، مسئولان مدرسه گفتند «به خاطر مسائلی که پیش آمده سفارت ایتالیا از ما خواست که به شما اجازه ندهیم به مدرسه بیایید!» از دیماه که بازداشت شدم تا خرداد فقط یک بار پایم را به مدرسه پسرم گذاشتم. از آنطرف در سایتهای حکومتی شایعه درست کرده بودند که این خانم، جاسوس سفارت ایتالیاست و هر روز به سفارت ایتالیا رفت و آمد دارد!»
بازداشت دوم، کاشان
شاپرک شجریزاده برای دومین بار در ۲۶ اسفندماه ۹۶ دوباره به مدت یک روز بازداشت شد: «آن روز مرا بدون دلیل و با اتهام دروغ، بازجویی کرده و به زندان اوین منتقل کردند. شوهرم را هم بازداشت کردند. آن روز خیلی مورد آزار و شکنجه روحی قرار گرفتیم. ولی چون بدون دلیل بازداشت شده بودیم عصر همان روز آزادمان کردند.»
این فعال حقوق زنان در ادامهی گفتگو با کیهان لندن به صدور احضاریه از سوی زندان اوین در اردیبهشتماه جاری اشاره میکند و میگوید: «در شرایطی که وضعیت روحی من به هم ریخته بود تصمیم گرفتم به مسافرت بروم. با مادر همسرم به شمال کشور رفتیم، پس از بازگشت دیدم از سوی زندان اوین برایم احضاریه فرستادهاند. وقتی به اوین رفتم یک سری سوالات از من پرسیدند و گفتند برو. به نظر می رسید این احضاریه برای تهدید دوباره من بود.»
او در ادامه به ماجرای بازداشت طولانی دوم خود اشاره میکند: «تصمیم گرفتم با پسر و دوستم برای گردش به کاشان، ابیانه و یزد برویم؛ روز اول که به باغ فین رفتیم خانمی به خاطر این که من و دوستم روسری سرمان نبود شروع کرد به تذکر دادن، به او توجه نکردم؛ در حال ضبط یک ویدئوی لایو از چشمه داخل باغ بودم، آن خانم بعد به دوستم تذکر داد. او هم گفت «به شما ربطی نداره» بین آنها درگیری لفظی ایجاد شد، من دوربین گوشیم را به سمت آن خانم گرفتم، شوهر او به من حمله کرد که ویدئوی برخورد او منتشرشده، بعد پسرم را کتک زدند، آن لحظه مردم و ماموران انتظامات حاضر در آنجا پشت ما درآمدند، با اینکه از آنها جدا شدیم و به داخل حمام فین رفتیم اما آن زن و شوهر در آنجا نیز دنبالمان کردند. برادرشوهر آن زن مرا کتک زد که مردم او را از من جدا کردند. آن روز گذشت و من آن شب یک ویدئوی لایو گذاشتم و در مورد این افراد و سیاست رژیم در مقابله با این افراد صحبت کردم . ظهر فردای آن روز، برای ناهار به یکی از هتلهای شهر رفتیم که با ۵ مامور آگاهی مواجه شدیم. گفتند «شاکی خصوصی دارید. ماشینتون توقیفه» پرسیدم «چه شکایتی؟» گفتند «بیایید آگاهی متوجه میشید» گفتم: «تا شوهرم نیاد من نمیایم.» زنگ زدم به شوهرم و به آقای دکتر بهزادی، وکیلی که از قبل با او صحبت کرده بودم. به مأموران گفتم: «آن خانم و آقا بچه مرا کتک زدند» گفتند: «تو هم بیا و از آنها شکایت کن» آقای دکتر بهزادی هم گفت برو اقدام کن. وقتی به آگاهی رفتم دیدم اصلاً شکایتی در کار نیست، دو ساعت بازجویی شدیم در آگاهی میگفتند: «چرا کشف حجاب کردید؟» خلاصه، رفتارهای زشتی داشتند، به دوستم گفتند «با این حرف نزن این تکلیفش معلومه. اینکارهست!» پسرم هم تمام آن مدت جیغ میزد، روز قبلش هم فشار روحی زیادی بر او وارد شده بود و خیلی گریه کرده بود.»
شاپرک ماجرا را چنین ادامه میدهد:« خارج از وقت اداری ما را به دادسرای کاشان بردند، فقط یک شعبه باز بود. بازپرس، یک پرونده قطور برایم درست کرده بود. همان اول گفت «باید ۱۵۰ میلیون وثیقه بگذاری وگرنه میری زندان» من هم گفتم «به چه جرمی؟» گفت «تشویق به فساد و فحشا!» مرتب به مأموران میگفت: «الان لایو رو چند نفر دیدند؟ چند تا فالوئر داره؟!» من هم گفتم «من به شما این پول رو نمیدم». در بازداشت اولم ۱۰۰ میلیون وثیقه گذاشته بودم که بیرون آمدم و منتظر محاکمهام در خردادماه بودم. در بازجویی اول در وزرا به تمام سوالات بازجوها جواب دادم اما به جاسوسی محکومم کردند. به همین دلیل در بازداشت دومم در کاشان به آنها گفتم «بدون حضور وکیلم نه صحبت میکنم و نه چیزی را امضا میکنم» بازپرس گفت «پس میندازمت زندان» گفتم «هر کاری دلت میخواد بکن» آنها به دوستم که پرونده قضایی نداشت گفتند «ما تو را با ۱۰ میلیون کفالت آزاد میکنیم به شرط اینکه بچه رو برداری ببری» جلوی چشم پسرم به من دستبند زدند، فکرش را بکنید پسرم تا موقع بیرون رفتنش مدام جیغ میکشید.دوستم که بدون تلفن و وسایلش بود با پسرم آنقدر جلوی دادسرا ایستاد و فریاد زد تا ماموران، موبایل و وسایلش را پس دادند ولی گوشی من برای بار سوم ضبط شد.»
او در مورد شرایط زندان کاشان توضیح میدهد: «به محض انتقال به زندان به من گفتند برو توالت» وقتی بیرون آمدم دوباره گفتند «برو اون تو» و در توالت را به رویم بستند تا صبح، از همان شب، لب به هیچ چیز نزدم، زانوهایم را تاحد ممکن جمع کرده بودم که بدنم با زمین تماس نداشته باشد، نصف شب یک مأمور زن آمد دو سه ساعت حرف زد که چرا این کارو کردی؟ مگر الگوی تو فاطمه زهرا نیست؟!»
شاپرک شجری زاده با اشاره به اینکه در سال گذشته بسیاری از معاشرین و اطرافیان خود را از دست داده تأکید میکند: «از افرادی که در مهمانیها رفت و آمد داشتند کم کم فاصله گرفتم و با همه آنها قطع رابطه کردم. آدمهایی که فکر و ذکرشان مدل ماشین و آرایش و زیبایی است؛ میشنیدم که پشت سرم میگویند «دیوانهست، خل شده، افسردگی گرفته، زده به سرش!» برخی از آنها هم میگفتند «وظیفه مادری خودش را فراموش کرده!» این زنان هم مثل من بارها به خاطر روسری افتاده یا شلوار کوتاه با گشت ارشاد برخورد داشتند اما همانها، اولین کسانی بودند که در مقابلم ایستادند و به این شکل تحقیر و قضاوتم کردند و این مسئله برایم بسیار دردناک بود.»
این حضرات که برای پهلو شکستن فاطمه زهرا نعره شان تا هفت آسمان بلند است، خودشان که روی هر چه شمر و حرمله را سفید کرده اند!
یکی از عکسهایی که فرستاده بودم در سطح وسیعی بازنشر شد. نیویورک تایمز با من تماس گرفت و برای «انتشار عکس» از من «اجازه» خواست// اگه فرهنگ اینه، خوش بحال اونائی که مورد تهاجم این فرهنگ قرار میگیرن
شما خانم شاپرک شجری زاده هرکه هستید و طرفدار هرکه باشید دیگر فرقی نمی کند چون در این رژیم بزرگ شده اید اما همینکه مقاومت و مبارزه میکنید و مانند ۹۹ درصد زنان دیگر بی تفاوت نیستید من به عنوان یک فرد ایرانی از شما سپاسگزاری و تمجید میکنم امیدوارم به یاری زنان دلیر ایران میهن ما از دست جنایتکاران مذهبی هرچه زودتر نجات پیدا کند .بدون شک مبارزه شما در تاریخ افتخاری برای فرزند و بستگان شما خواهد بود
مأموران مرگ ملایان همیشه همراه آشنایان بسراغ قربانی خود میروند. شاپور بختیار و فرّخزاد توسط اشخاص آشنا در تلهٔ مرگ جمهوری اسلامی گرفتار شدند.
جزو نخستین کامنتگذارانی بودم که با شادی پس از فرارشان از ایران اینجا نوشتم. ولی
این مصاحبه کمتر حرف تازهای دارد. بهتر نبود که ایشان برای رفع شبهه به سوالهای زیر میپرداختند:
– آیا ایشان جزو ستاد انتخاباتی روحانی بودهاند؟
– آیا خانم ستوده به خاطر فرار ایشان آسیب دیدند؟
برای ایشان آرزوی صبر و پیروزی دارم. اگر قصد پناهندگی دارند که راه سختی در پیش دارند، بویژه پس از پذیرش پناهندگی.
در اخر به ایشان توصیه میکنم که از کسانی که کاملا خوب نمیشناسند کاملا دوری بجویند. اطلاعاتی ها و مأمورین ج ا فقط در ایران فعال نیستند.
بهتره کیهان لندن بجای برجسته کردن کسانی مثل مسیح علی نژاد و این خانوم که از طرفداران روحانی و خاتمی و اصلاح طلبان هستند به افرادی که تو هیچ رسانه ای جایی ندارند بپردازه مثل اتنا دائمی و فرقدانی یا مریم شریعتمداری و …
باندازه کافی تمام رسانه ها در دستان بیت مافیایی شهید رفسنجانی هستند
خوشبحال خانم های ایرانی که تنها تقابلشون با این رژیم محدود به بیست سی سانت پارچه نازک بر روی موهاشون میشه و با مسائل بغرنجی همچون خدمت اجباری سربازی و کاریابی و تشکیل خانواده و حتی درگیری فکری،عقیدتی و فیزیکی با سرکوبگران این نظام روبرو نیستند