پویا مهرفر- وقتى از رشت به سمت خلخال میروى زبان به تدریج تغییر مىکند. مىتوان تالشى را گویشى بین ترکى و گیلکى شمرد. فرهنگ محلى نیز به تدریج تغییر مىکند. این پدیده در حرکت از لاهیجان به سمت تهران نیز مشاهده مىشود و گویشهاى گالشى و رودبارى تغییر تدریجى زبان است. فرهنگ نیز به تدریج تغییر مىکند. پیوستگى یک اصل علمى است و بر اساس این اصل تمام پدیدههاى طبیعى پیوسته هستند و گسست یک خطکشى فرضى است. با این وجود ما این خط کشىها و طبقهبندىها را نیازمندیم تا پدیدهها را بشناسیم. ما اقوام مختلفى را در کشورمان شاهد هستیم.
آذرىها با گویشهاى متفاوتشان در نقاط مختلف ایران هستند و از گویشهاى مشهور آنان مىتوان گویش تبریزى، رضائیهاى، اردبیلى و زنجانى را نام برد. گویشهاى کردى نیز متفاوت هستند و گویش سنندجى با گویش کرمانشاهى بسیار متفاوت است. گویشهاى شیرازى، اصفهانى، مشهدى، یزدى، کرمانى، سمنانى، قزوینى، بوشهرى، اهوازى، آبادانى، لرى، بختیارى، قشقایى، گیلکى، سیستانى، بلوچى و بسیارى از گویشها که در خاطرم نیست و یا نمیدانم، گویشهاى مختلف نقاط مختلف ایران هستند.
در زبان گلیکى گالشى به پسر مىگوییم «وچه» این یک لغت باستانى ایرانى است. در گلیکى جاى صفت و موصوف نسبت به فارسى رایج متفاوت است. معادل ترکیب «پسر خوب» در گویش گالشى «خوجیر وچه» است که صفت ابتدا و موصوف پس از آن است. فرهنگ گلیکى فرهنگ خاصى است. موسیقى گیلکى و رقص قاسمآبادى گالشى سرشار از شادى است.
این مقدمه را گفتم تا درک کنیم که تنوع اقوام ایرانى بسیار بیشتر از انگشتان دست است و اگر قرار به استقلال کلى زبانى باشد، چه هزینه زیادى را باید کشور بپردازد. بىجهت نیست که در همه دورانهاى تاریخ با وجودی که که رؤساى کشور از اقوام مختلف ایران بودند، فقط زبان فارسى زبان رسمى و علمى کشور بود. آنانى که دنبال استقلال زبانى هستند، بهانههاى کودکانهاى ارائه میدهند.
در زمانهاى بسیار قدیم هر گروهى و تقریباً هر ده و بخشى نگاهبان خود بود. در برهههاى بحرانى ایران در قرون نزدیک، گاهى اتفاق مىافتاد که مردم ناچار به دفاع از خود در قالب یک ده مىشدند. پدر بزرگ حکایت مىکرد که در زمان جوانیاش از طرف دزدان فرستادهاى نزد او آمد و تقاضاى باج هنگفتى داشت تا گلهها را نبرند و به روستاهایشان حمله نکنند. او فرستاده را گسیل کرد و گفت بگوید که با مردمان مشورت کند تا باج را فراهم کنند. پس از رفتن او مردم را خبر کرد و گفت اگر باج بدهید باز هم خواهند آمد و چاره این است که همه با هم باشیم. تفنگهایى چند داشتند و تفنگهایى نیز از ده نزدیکى که اربابى قدرتمند داشت قرض کردند و افراد را به کشیک در سینهکش کوههاى اطراف مستقر و گروهى را مامور کرد که هرگاه فرستاده آمد جمع شوند و بگویند او را مىخواهند بکشند و من ضامن او مىشوم. فرستاده آمد و پدربزرگ گفت اینها باج نمىدهند و ناگهان جمع از پیش آمده با تفنگ سر رسیدند و طلب فرستاده کردند و فرستاده در پناه پدربزرگ در حال گریختن بود که غرش تفنگها و فریادها در سراسر کوهستان پیچید و دزدان از خیر باج از این منطقه گذشتند.
این داستان، داستان نیازمندى یک کشور به حفظ انسجام و نگاهبانی کشور است. رضاشاه بزرگ با برهم زدن قبیلهگرایى و طایفهگرى چنین کشورى را شکل داد تا با قدرت مرکزى مردمان ایمن به کار و تجارت و زندگى و سفر بپردازند. در حقیقت ما از دوران رضاشاه بزرگ از یک مجموعه قبیلهاى به یک کشور بدل شدیم. این به مذاق دشمنان مردم خوش نیامد. تمرکزگرایى قدرت اربابى محلى را بهم زد و تمامى مردم را در پناه خود گرفت.
با ورود متفقین به ایران مجداداً جریانهاى قومى و قبیلهاى خاصى با هدفهاى خاص تشکیل شدند. زبان به قولى مشترک بهانهاى شد تا احزاب قومى خاصى تشکیل شود. شوروى با هدف فروپاشى ایران موفق شد بدین بهانه دو حزب دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان را تشکیل دهد. با کمک شوروى و قدرت گرفتن حزب دموکرات آذربایجان، استان آذربایجان ایران اعلام استقلال کرد* که با سیاست و تلاش بسیار این توطئه توسط دولت شاهنشاهى ایران سرکوب گردید و حزب دموکرات آذربایجان نیز براى همیشه منحل شد. اما حزب دموکرات کردستان به حیات خود ادامه داد. این حزب در حقیقت بازماندهی توطئه شوروى سابق است.
ریشه همه این احزاب در نگرش قومگرایانه است. آنان مىخواهند کشور را به دوران ملوکالطوایفى بازگردانند و از این نمد به قیمت بدبختى مردمان منطقه و ایران براى خود کلاهى بدوزند.
دکتر حسینبُر سخنگوى یکى از این ائتلافها به روشنى نظر خود را بیان مىکند. ما دنبال ساختار طبیعى کشور هستیم که در قبل و پس از انقلاب مشروطیت وجود داشت و در دوره رضاشاه از بین رفت. او حضور افراد اقوام مختلف را در دوران شاه فقید در ساختار دولتى نادیده مىگیرد و این را به گردن نظام مىاندازد و تلاش شاه فقید در توجه به تبعیض مثبت را براى پیشرفت همه کشور به معناى نقص ساختار دولتى آن زمان مىبیند. از سوى دیگر او شرکت افراد اقوام مختلف را در جنایات جمهورى اسلامىنادیده مىانگارد و تنها تهرانى و گیلانى و اصفهانى و… را مسئول این جنایات مىشمارد و یادش مىرود که خامنهاى ریشه آذرى دارد و سردار جنایتکارش عرب است و از عربستان لوح تقدیر گرفته است.
تمامى احزاب و گروهاى قومى از ناآگاهى و تجربه اندک مردمان سرزمین خود سوء استفاده مىکنند و به دروغ به آنان مىگویند گناه عقبماندگى شما، به گردن دولت مرکزى است.
در زمان جنگ من در پاوه و اورامانات زیبایىهاى طبیعى و بکرى دیدم که رشک گیلان و مازندران بود. با خود مىاندیشیدم چگونه چنین مردمى از این زیبایى براى گردشگرى سود نبردند. وقتى با آنان نزدیک شدم، فرهنگ آنان را مناسب این صنعت نیافتم.
در زمان زلزله رودبار، اکبر هاشمى رفسنجانى به اشکورات گیلان رفت و زیبایىهاى آنجا را دید و سوال کرد چگونه مردمى با اینهمه طبیعت غنى از جمله محرومان کشور هستند. او نمیدانست که فرهنگ این مناطق مانع اصلى توسعه است.
در درس اقتصاد صنعتى به ما آموختهاند که کارخانه را در مکانى بسازید که بهینه سه شاخصه باشد:
- دسترسى به مواد اولیه و نیازمندىهاى تولید
- کارگر متخصص و ارزان
- مصرفکننده
مشکلاتى که نه تنها در کردستان که در گیلان و خراسان و بسیارى مناطق دیگر وجود دارد به دلیل مرکزگرایى نیست و چه بسا مرکزگرایى نقش بسیار کماهمیتترى از دیگر فاکتورها دارد.
یکى از فاکتورهاى توسعه، فرهنگ مراوده و پذیرش است و این همان چیزى است که گروهاى قومى در جهت ویران کردن آن قدم برمىدارند. ارزیابى آنان از فرهنگ مراوده سطحى و عقبمانده است. شیفتگى آنان به فرهنگ بومى مانع از درک اصولى فرهنگ نوین جهانى است. آنان در سوى مخالف تاریخ قدم برمیدارند. به عنوان مثال لباس سنتى براى آنان نه بازمانده دنیاى قدیم و ارزش قدیم بلکه یک ارزش اصلى است و لباس تمدنى را ناچار پذیرفتهاند. آنان در هر مراسم خودى، لباس بومى مىپوشند تا به مردم خود نشان دهند که شکل آنان هستند. شاید از آن رو که رضاشاه بزرگ این لباس را به تاریخ سپرد عصبانى هستند.
اینها نشانههاى کوچکى نیست و نشاندهنده ضدیت آنها با مدرنیته در همه ابعاد است.
از سوى دیگر آنان با جدا کردن خود از کل مردم ایران در غالب احزاب قومى دغدغه ملى ندارند. آنان چه بگویند و چه نگویند و چه بخواهند و چه نخواهند از نظر شکل جدایىطلباند. در آمریکا ایالتهاى خودمختار وجود دارد ولى احزاب کشورى هستند. ایالتها نیز با تعریف قبیله و قوم تعریف نمىشوند، بلکه هر کسى که در این مناطق زندگى مىکند، جزئى از این ایالت است.
امروز به روشنى مشخص است که برخی احزاب قومى آلت دست کشورهاى خارجى هستند. در میان آنان شخصیتهاى مستقل و دلسوز قابل ملاحظهاى هستند که نادانسته در دامان دشمنان ایران اسیرند و البته کسان بسیارى هستند که تنها هدفشان جاهطلبى و مقامطلبى است و برایشان اهمیتى ندارد که هزینه آن را به بهاى بدبختى بیشتر مردمان قوم و قبیله خود بپردازند. سلاح آنان در مقابل مردم ایران تهدید به جدایى است که اگر به ما امتیاز ندهید، جدایى حتمى است. در حقیقت آنان بخشى از انقلابیون ۵٧ هستند که زیرکانه از تبعات آن خود را دور نگه میدارند. آنان همان کارى را خواهند کرد که جمهورى اسلامى کرده است.
این احزاب به قول آقاى نورى علا بازمانده دوران استالینیستى هستند و سردسته آنها حزب دموکرات کردستان است.
بىشک تخریب ایران توسط جمهورى اسلامى، به گستاخى این گروههاى تجزیهطلب دامن زده است. اما مردم باید بدانند که جمهورى اسلامى محصول مشترک تلاش همین احزاب و گروههاى قومى با دیگر انقلابیون است. مردمان کرد و بلوچ و آذرى و لر و سیستانى و غیره جان شیرین ایران هستند و از این روست که ایرانى اجازه نشو و نما به این احزاب و گروههاى تجزیهطلب نداده و نخواهند داد. تاریخ گذشته، گواه تاریخ آینده است. و درسهاى کنونى منطقه، درس ارزنده اى است.
لس آنجلس
*پس از انقلاب شوروى، با ژست انقلابى، لنین مدعى بود که ظلم تزارها را جبران خواهد کرد؛ او نه تنها چنین نکرد بلکه استالین کمر به جدایى آذربایجان و کردستان ایران بست. این نشان مىدهد که حرف و عمل چپها یکى نیست.
مجموعه کیهان لندن از جمله بهترین هاى روزنامه نگارى و خبرنگارى هستند.
در مورد خودم، به آنان اختیار عدم نشر مطالبم را داده ام.
از نظر من فضاى گفتار منطقى بسیار خالى است و ما نیازمندیم که آن را کمى پر کنیم.
از نظر من نیازى به توهین نیست. شاید گاهى از عدم توجه چیزى گفته باشم که آن را درست نمى دانم.
آزادى بیان خوب است، اما هر کس باید خود زمینه آن را فراهم کند و این فضا متعلق به کیهان لندن است و آن ها حق دارند آن را مدیریت کنند.
از کیهان لندن بخاطر دقت نظر سپاس گزارم.
اقاى پویا
کامنت من براى نوشته شما در کیهـان لندن سانسور شده (براى چندمین بار )