جواد طباطبایی – مهمترین ایراد دیدگاههای هواداران فدرالیسم، و دیگر نظریههای دربارهی تمرکززدایی، این است که مدعیان چنین نظریههایی تاریخ ایران نمیدانند و با توجه به تجربهی تاریخی ایران سخن نمیگویند.
بسیاری از کسانی که درمانهای گوناگونی را به دردهای ایران تجویز میکنند، در بهترین حالت، فعالان سیاسی و نمایندگان منافع خاصی هستند که باید از نزدیک مورد بررسی قرار گیرند. تا دو دههی پیش، مفهوم فدرالیسم تا حدِّ زیادی برای همین فعالان سیاسی نشناخته بود و به عقل بسیاری از آنان نیز به این نمیرسید که فدرالیسم میتواند آبی به آسیاب تجزیهطلبی آنان بریزد.
تا آن زمان هنوز بسیاری گمان میکردند میتوان دگرگونیهایی در نظام مدیریت کشور ایجاد کرد. از زمانی که مائدهی زمینی پول نفت به جمهوری باکویی نیز سرازیر شد، با به قدرت رسیدن جریان اسلامخواهی نوخلافتی در ترکیه، پیدایش ائتلافهای جدید عربی علیه ایران در منطقه، نیرومند شدن مادی قدرتهای منطقهای، بالا رفتن نرخ توسعهی اقتصادی همین قدرتها، به ثمر نشستن اصلاحات هوشمندانه در عربستان سعودی برای تبدیل شدن به قدرتی منطقهای و ادعای رهبری شیخنشینها با ثروتهای بادآوردهی کلان، که تغییرات در اعماق رابطهی نیروها را به دنبال داشت و، از سوی دیگر، ضعیفتر شدن تدریجی ایران، در داخل، بر اثر بیتوجهی مسئولان به رابطهی سیاستگذاری داخلی و سیاست خارجی، این تصور که گویا باید از مرزهای کشور در ورای مرزهای آن دفاع کرد، دیدگاه مبتنی بر دفاع از امّت اسلامی و تأمین سعادت بشریت، موضوع مفاد اصلهای یک صد و پنجاه دو و دو اصل بعد از آن، به ویژه بیاعتنایی به این اصل مهم که سیاستی که در داخل نتیجهی مطلوبی نداشته باشد نمیتواند در بیرون مرزهای کشور در طولانیمدت موفق باشد، موجب شد که مسئولان نتوانند تصور روشنی از دگرگونیهای مهمی که در داخل مرزها به وقوع میپیوست پیدا کنند.
تا دههی پیش هنوز ایران مخالفانی در داخل یا خارج داشت که میتوانستند نیروهای ایرانی به شمار آیند، اما به دنبال دگرگونیهایی در رابطهی نیروها در منطقه، و بیشتر از آن در سطح جهانی، جریانهای مخالف دیگر نیز ایجاد شده است که نمیتوان آنها را «مخالفان» سیاسی در معنای دقیق کلمه خواند. هر شهروندی حق دارد با حکومت مستقر موجود مخالف باشد و گروهی برای مخالفت تشکیل دهد و برنامهای برای تغییر یا اصلاحات اساسی داشته باشد. اما پیکار با اساس یک کشور مخالفت سیاسی نیست؛ جنگ برای نابودی کشور است که مخالفت سیاسی تنها میتواند در درون آن ممکن شود.
بدیهی است که هیچ کشوری، یعنی مردمان آن، نمیتواند به بهانههای ترقیخواهی و پیشرو بودن اجازه دهد گروههایی به عنوان مخالفان نظام حکومتی اساس آن را نابود کنند. نخستین وظیفهی نهادهای هر کشوری دفاع از موجودیت آن است.
نظام حکومتی هیچ کشوری بنیان اصلی آن کشور نیست؛ نظامهای حکومتی گذرا و کشور دائمی است. هر پیکاری برای اصلاحات و اجرای برنامههای متفاوت تنها در محدودهی کشور ممکن است. این پیکار برای اصلاحات و اجرای برنامههای جدید را سیاست، به معنای مناسبات شهروندی در معنای دقیق آن میخوانند، در حالیکه کوشش برای از میان بردن اساس کشور، یا تجزیهی آن، اعلام جنگ داخلی است، یعنی بازگشت به وضع طبیعی! بدین سان، هر اقدام «سیاسی» که بخواهد بنیان تاریخی کشور را نابود کند، چنانکه هدف غایی هواداران فدرالیسم، تجزبهطلبان «تورکستانی»، «کوردستانی»، عربستانی و… است، میتواند اعلام جنگ داخلی به شمار آید.
در سوی دیگر این صحنهی شطرنج، نظام حکومتی هر کشوری قرار دارد که باید بتواند فضای مساعد گسترش مناسبات شهروندی و تأمین حقوق شهروندان را فراهم آورد تا گروههای سیاسی ملّی بتوانند برای مدیریت کشور به رقابت بپردازند. یکی از اساسیترین دلایل رادیکال شدن نیروهای سیاسی در داخل و گرایش آنها به نیروهای گریز از مرکز فقدان همین فضای مساعد است که دور باطل خشونت و رادیکال شدن را به دنبال میآورد. به نظر من، قانون اساسی ج.ا. تحت تأثیر افکار آشفتهی ابوالحسن بنیصدر، در افق مفهوم «سلطهی» جهانی نوشته شده و همین امر موجب شده است که حکومتهای متوالی از امور داخلی غفلت داشته باشند.
فدرالیسم، در اصل، نظامی برای ایجاد قدرت مرکزی مقتدر برای انتقال بخشهایی از آن قدرت به استانها و ایالتهاست، در حالی که در کشوری که چنین قدرتی با نهادهای قانونی لازم آن وجود نداشته باشد، چنانکه هواداران فدرالیسم کمابیش به دنبال آن هستند، هیچ نوع انتقال قدرتی ممکن نخواهد شد. در فقدان چنین قدرت مرکزی با نهادهای قانونی آن، هر انتقال قدرتی، چنانکه مورد ایران دهههای اخیر نشان داده است، بازگشتی به نظام فئودالی خواهد. چنین نظامهایی برحسب معمول میان قدرت مرکزی خودکامه و نظام فئودالی در نوسان هستند. ایران، پیش از آنکه به چنین اصلاحی در جهت انتقال قدرت به استانها و ایالتها بپردازد، نخست، باید چنان نظام قانونی استواری ایجاد کند که فروپاشی کشور در نظام فئودالی ممکن نباشد. تنها در چنین صورتی میتوان به شیوهی ادارهی نامتمرکز فکر کرد.
*یادداشت نخست: توصیهای به آقای خاتمی: سخنان نسنجیده خود را پس بگیرید و به اطرافیان توصیه کنید وارد این مباحث نشوند
*یادداشت دوم خطاب به خاتمی: سخن بر مبنای لافظه!
امیدوارم نویسنده جوابتان را بدهد. برداشت نادرست شما ناشى از عدم توجه به دستور زبان فارسى و نیز عدم اطلاع از واژه هاى مورد استفاده گروه هاى تحزیه طلب است و در ضمن این شما هستید که با ساخت واژه نامتعارف توهین کردید و مدعى هم هستید.
هدف از تشکیل فدرالیسم تمرکز دادن به نیروهاى پراکنده است و با این ترتیب احزاى پراکنده جمع مى شوند و یک قدرت بزرگتر مى شوند. در علم اصلى به نام اثر هم افزایى یا synergistic effect است و این به معنى افزایش نیروى جمعى بیش از میزان جمع نیروهاست.
در حالیکه تلاش مخالفان قدرت مرکزى (تشکیل فدرالیسم در ایران) عکس این رفتار است و مى خواهند یک کشور متمرکز را پراکنده کنند.
آنان یا نادان هستند یا مغرض و یا آلت دست.
هدف اینها از فدرالیسم، فرار از محاکمه و مجازات در ایران متحد بعد از جمهوری اسلامی است..
آقای نویسنده محترم، لطفا به ایرانیان غیر فارس توهین نه فرمائد، و ترکستانی و کردستانی و عربستانی یعنی چه، اگر این گروه از ایرانیان را که باعقیده شما مخالف هستند با این ادبیات خطاب قرار دادن جز نفرت پراکنی چیز دیگری نیست، از کیهان لندن با درج این مطالب تحریف شده و نفرت پراکنی به ایران های غیر فارس انتظار بهتری داریم. همانگونه نظرات مردم را بدون توهین و نفرات پراکنی به درست می خواهید، به ایرانی های غیر فارس هم حساسیت داشته باشید. اگر تنها جای ترکستانی و کردستانی و عربستانی را با فارسستانی عوض بکنید، شاید منظورم را متوجه شوید.