(+ویدئو) افزایش فشارهای بینالمللی و تنگتر شدن حلقه تحریمهای اقتصادی و انزوای سیاسی تنگناهای جمهوری اسلامی را بیشتر از پیش کرده است.
این وضعیت در ابعاد مختلف آثار و پیامدهای خود را نشان میدهد و گاه چنان بارز که حتی در کلام و ذهن کارگزاران نظام و شخص علی خامنهای تاثیرگذار بوده است. بررسی محتوای سخنرانیهای مقامات نظام نشان میدهد آنان بیش از گذشته دست به دامان خدا و انبیاء میشوند و این یعنی نسبت مستقیم طرح مباحث جهان «متافیزیک» در کلام رهبران رژیم ایران با افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی در جهان واقعی!
ابراهیم رئیسی رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی در سخنانی میگوید، پناه بردن به «اهل بیت» راه مقابله با تحریمهاست! این خط فکری در سراسر کشور، گاه با تبلیغات به شدت عوامفریبانه و مبتذل، ترویج میشود. امامان جمعه نیز با همین مضامین به تبلیغات میپردازند. برای نمونه، محمدرضا ناصری امام جمعه یزد در خطبههای نماز ۲۷ اردیبهشت، گفت «توکل به خدا و استقامت تنها راه به زانو درآوردن آمریکا است!»
سرآمد همهی اینها اما سخنرانیهای رهبر جمهوری اسلامی است که «توکل به خدا» به ترجیعبند سخنان او تبدیل شده؛ چنانکه در دیدار با اعضای ارشد نظام و شماری از اعضای مجلس خبرگان که اواخر اسفند ۹۷ برگزار شد نیز گویی خطبهای فرازمینی خوانده است! وی در آن سخنرانی، قرآن را به شهادت گرفت و تاکید کرد دشمن واقعی آمریکاست! خامنهای ایالات متحده را به ابوسفیان تشبیه کرد که در شرایط سخت دچار ترس و دلهره میشوند و خطاب به مخاطبان بر لزوم «ذکر الهی»، «توکل به خدا»، «ایمان به خدا»، «لطف و عنایت خدا» و «حرکات ایمانی» تاکید کرد!
علی خامنهای در توهمی بیمارگونه خود را علمدار جنگ «حق علیه باطل» نیز میبیند و در سلولهای مغز و اندام او، دشمن نهایی و «باطل مطلق» همانا آمریکاست!
این سبک اظهارات ماورای طبیعت و واقعیت و سخنان مجهول، به مهرههای برونمرزی نظام هم سرایت کرده است. چنانکه شیخ حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان نیز در یکی از سخنرانیهای خود از احتمال آغاز یک جنگ جدید با اسرائیل در تابستان پیش رو گفت و احتمال داد که خودش در این نبرد کشته خواهد شد!
اما فقط روحانیون و معممین نیستند که ذهنشان درگیر طبقات فوقانی اتمسفر شده است. حتی به اصطلاح تکنوکراتهای نظام هم از گزند این دیدگاه در امان نیستند و آن را تبلیغ هم میکنند. مسعود سلطانیفر وزیر ورزش جمهوری اسلامی در مراسم افتتاح سالن دو و میدانی در خرمآباد گفته افتتاح چنین پروژههایی «چیزی جز معجزه الهی نیست»!
سیمای اوهام و آخرالزمانی شدیداً بر رهبران جمهوری اسلامی سایه افکنده است. در این زمینه نظر حسن شریعتمداری تحلیلگر و فعال سیاسی را جویا شدهایم.
-مهندس شریعتمداری، بررسی محتوای سخنان مسئولان نظام از جمله شخص خامنهای حاکی از رشد پارامترهای الهی و اوهام مذهبی است. گویی هرقدر بنبست و مخمصهای که نظام گرفتارش شده شدیدتر میشود این بُعد سردمداران برجستهتر میشود. نظر شما چیست؟
– هر چه قاتل و شیاد و شارلاتان و مردم فریب و پوپولیست است، بهخصوص در خاورمیانه اتکاء به خدا دارد و گویا خداوند در حقیقت خدای ستمگران و قاتلان و چپاولگران است، در صورتی که آنها که به خدا اعتماد دارند پرودگار را با چنین صفاتی نمیشناسند. اینها یا خودشان متوهماند یا مردم سادهدل را میخواهند آلت دست خود قرار دهند و یا ترکیبی از هر دوی این خصوصیات را دارند. بنابراین باید به این پارامتر متافیزیکی و الهی به این معنی نگاه کرد که چون راه و چاره زمینی برای بهبود اوضاع ندارند و هیچ راه حلی برای مسائل و مشکلات ندارند به خداوند و آسمان و انبیاء متوسل میشوند.
در حقیقت مردم را به چیزی که اثبات و نفی آن برای کسی ممکن نیست حواله میدهند و اینطور پایگاه اجتماعی خود در بین ناآگاهان را حفظ میکنند.
-تجربه تاریخی حکومت خلفا و رژیمهای سیاسی خاورمیانه میگوید رهبران سرکوبگر مثل صدام و قذافی هم در واپسین سالها و ماهها به شدت بُعد معنوی و الهی خود را بهخصوص در مقابل دشمن خارجی به رخ میکشیدند! گویا این یک امر مشترک در میان اغلب رهبران خاورمیانهای و دیکتاتورهای متکی به اسلام است…
-حکومتها از لحاظ تاریخی با یک ریشه آسمانی متولد شدهاند یعنی یک نوع برادرخوانده ادیان بودهاند؛ یا از درون ادیان درآمدند یا ادیان به کمک آنها آمده و تثبیتشان کرده، در واقع حکومتها قبل از دوران مدرنیته مشروعیت خود را از آسمان میگرفتند.
با ظهور دنیای مدرن، دموکراسیها متولد شدند؛ با رجوع به اندیشهای که در یونان و روم باستان بود یعنی برخاستن حکومتها از درون مردم، ریشه مشروعیت از مردم گرفته شد و هرم را به سوی قاعده چرخاند.
تاریخ، سراسر متکی به کسانی است که اصولاً فلسفه وجودی خود را رسالت از جانب خداوند میدانند شاهانی بودند «ظلالله» یا «خلیفهالله» و هر کدام به نوعی خود را منتسب به خدا میدانستند.
شاه خود را «آریامهر» میدانست؛ فرّه ایزدی که بر دور سر شاهان منتخب خداست و نشانه تایید خداوند است، خمینی هم خود را نماینده خدا میدانست، شاه عباس صفوی هم خود را نماینده خدا میداسنت و در تاریخ مملو از این نوع تفکر است و از آسمان مشروعیت میگرفت.
-معمولا مخاطب سخنرانیهای رهبر جمهوری اسلامی و دیگر مقامات رژیم، جریان و طیف مشخصی از جامعه است که خریدار این محتوا هستند. این نوع کلام چه اثر و پیامدهایی دارد؟ آیا تقویت این بُعد رهبران نظام به افراطگرایی وفاداران آنها دامن میزند؟ آیا به بسیج شدن آنها در رویارویی با دشمن و یا مقاومتشان کمک میکند؟
-نتیجه عملی این برخورد در ایران این بوده که بخشی از مردم دینگریز شدند و بخشی روایت خود را از روایت حاکمان جدا کردند. بخش کوچکی از اینها هنوز پشت نظام ماندهاند که نوعاً از نظام منتفع شدهاند یا به قدری ناآگاهی و روانپریشی آنها بالاست که برای آنها بریدن از نظام مقدور نیست؛ اما اکثریت آنهایی هستند که دین گریزند.
روز به روز توان اینها برای آسیب زدن به مردم محدود میشود؛ حتی در درون آنها نیز توافق برای سرکوب مردم وجود ندارد چون بخشی از دستگاه سرکوب به این نتیجه رسیده یا این طمع را دارد که از بین مردم برای مردم و نیروهای سیاسی یارگیری کنند. چون هر بخشی در رقابت با بخش دیگر است، این اندیشه را به دیگران منتقل میکند و تا کنون این تفاهم حاصل نشده که مردم را بطور وسیع سرکوب کنند و بیشتر عملیات آنها ایذایی است و با گسیختگی که در نظام وجود دارد رسیدن به یک توافق برای سرکوب گسترده مردم کمتر قابل تصور است.
گفتید:
رضا شاه توانست چرا ما نتوانیم.
من مى گویم
چون در ۵٧ نیز نتوانستیم.
چون آدمى که کم مى داند از آدمى که نمى داند خطرناک تر است. این افراد همان مدعیانند.
چون تصور مى کنیم سیاست ساده است.
چون هنوز بسیارى از درک رضا شاه کبیر و شاه فقید و ارزش شاهزاده عزیز عاجزند.
چون انروز بدون مردم شدنى بود و امروز بدون مردم شدنى نیست.
امروز هم شدنى است اگر
امروز همه یک صدا باید با شاهزاده همراه باشیم و از مدعیان دروى کنیم بدون توهین کردن.
ببخشید بخاطر سین ویشتاسب که ازقلم افتاده بود ومن ندیده بودم
سنگ نوشتهٔ داریوش هخامنشی بخط میخی را که شاعر بزرگ ایران شهریار به نظم کشیده چنین است :
من شاه داریوشم فرزند ویشتاسب
خورشید خاوران وشهنشاه آریان
اقلیم من زقاف ودانوب رفته تا حبش
وز مرز سیتها شده تا بوم هندوان
اهورمزد کشور پهناور مرا
خواهد زمکر اهرمنان بود پاسبان
خلاصه اینکه، کاسه و کوزه فلاکت مردم در ایران و وضع اسفناک کشور را به گردن آخوند ها گذاشتن ، یک طرف قضیه است . طرف دیگر آمریکا است که به شدت این فلاکت میافزاید تا به اهداف سیاسی و استراتژیک خود در منطقه برسد و برخلاف برخی از ساده دلان، نه دنبال دمکراسی در ایران است و نه برای اجرای حقوق بشر در جمهوری اسلامی.
آخوند جماعت، فارغ از اینکه چه گرایشی داشته باشد ، طفیلی است . اینکه آخوند های حاکم نا لایق برای مقابله با تحریم های ایران ویران کن آمریکا به الله و ائمه پناه برده اند، جدا از لیاقت های سیاسی نداشته شان، کار دیگری از دست آنها ساخته نیست ! آمریکا بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی دنیا است و با قلدری و زورگوئی و تهدید، همه کشور های دنیا را سر جایشان نشانده حتی اروپا را . ایران که جای خود دارد. ترامپ از برجام خارج شد و یک جانبه تا به حال هر کاری که توانسته انجام داده و ۱۲ شرط هم جلوی رژیم اسلامی گذاشته که قبول آنها از سوی آخوند ها یعنی خود کشی سیاسی !
مسابقات فوتبال جام جهانی زنان تمام شد و حسرت حتی تماشای آنرا برای فوتبالدوستان ایرانی بجا گذاشت.
در حالیکه حتی تایلند بازی کرد!
سهم دختران ایرانی کتک و بازداشت بخاطر آب بازی و ربوده شدن هنگام دوچرخه سواری و اسید پاشی برصورتشان و کشته شدن درتصادف درراه تور میادین جنگ و یا سوختن درکلاس بخاطر انفجار بخاری و حتی راه ندادن به استادیومهااست ! دهها سال شعار جنگ جنگ تا پیروزی و مرگ براین و آن داده اند و دختران بی امید ایران را در مرز خودکشی قرار داده اند.
بهرام پارسی دقیق تحلیل کرده و نوشته است. برای افرادی که در چهارچوب شخصی (و نه حتی خانوادگی!) به خدا اعتقاد داشته باشند مشکلی نیست اما زمانی که ازین محدوده خارج می شود مسئله ساز می شود.
تصحیح مطالب حسن شریعتمداری:
۱– هر چه قاتل و شیاد و شارلاتان و مردم فریب و پوپولیست است، بخصوص در خاورمیانه ، اتکا به «الله» دارد
۲– در حقیقت «الله» خدای ستمگران و قاتلان و چپاولگران است
۳ – «آریامهر» بمعنی خورشید آریائیهاست واین لقب را از دوران شاهنشاهی داریوش بزرگ همهٔ پادشاهان ایران
بمنظور معرفی خود بکارمیبردند. در سنگ نوشتهٔ آرامگاه ساده اش در تیسفون ، این مرد بزرگ خود را چنین معرفی
میکند:
من شاه داریوشم فرزند ویشتاب
خورشید خاوران وشهنشاه آریان
باسپاس فراوان از نویسنده گرامی !گذشت زمان باعث شده تا نقاب فریب از چهره کریه کاسبکاران دین کنار برود وروز بروز ایرانیان بیشتری بیدار وآگاه بشوند
این طور نیست که آن ها خدا باور مانده اند. خدا در سیر چرخش شخصیتى آن ها بهانه اى براى فریب مردمان است. فلسفه وجودى با باور تفاوت دارد. فلسفه وجودى اگر چه در روند ایجاد و رشد شکل مى گیرد ولى مى تواند پس از چرخش تدریجى شخصیتى رهبران براى فریب توده هاى همراه در خلاف باورهاى جدیدشان بماند و حتى تقویت شود و حتى با انواع خزعبلات خرافاتى آمیخته شود. از این روست که خمینى در باره دیده شدن عکسش در ماه چیزى نمى گوید و خامنه اى در باره نیابت امان زمانى خود سخنى نمى راند.
من باور دارم که خامنه اى ایمانى حتى اندک به اسلام ندارد.
انگونه که در تاریخ مشاهده میکنیم ، زمانی که رضا شاه قدرت و حکومت را بدست گرفت ، وضعت امنیت و اقتصاد و جهل و نادانی ، کشور در موقعیتی صد برابر بدتر از امروز بود . خزانه کشور خالی و بدهکار بود . و در هر ولایتی یا استنانی حاکم خود سر . چرا ما امروز در قرن بیست و یکم . عصر اینفور ماتیک و اطلاعات با معجزه اینترنت و این همه قشر تحصیل کرده و مردم بیدار شده از خرافات نمیتوانیم متفق القول حداقل در بازگشت حکومت سکولار شاهنشاهی پهلوی یک تشیکیلات براندازی داشته باشیم . چرا . چرا . رضا شاه روحت شاد .
اما خلیفه الهی شیعه و اسلامی بیشتر مانند سرگردگی تروریست ها و ارتش های سرکوبگر است برای جهاد و به بندگی و بردگی کشاندن ناباوران به اسلام برای رضای خدای قهار و مستبد مدینه النبی .همانطور که خامنه ای و خمینی رهبر گروه های تروریست شیعه در عراق و لبنان و سوریه و یمن هستند نه مردم ایران. در ضمن دین گریزی نیست بلکه اسلام گریزی است . بسیاری از جوانان با خدا مشکلی ندارند و خدا را در ادبیات عرفانی پارسی و جهانی ، پیروی از عیسی مسیح ،گاتهای اشوی زرتشت و ادبیات حماسی پارسی می جویند .به نظر بسیاری جمهوری اسلامی آخرین ایستگاه اسلام است .شاید این مسئله برای اندکی از ایرانیان ناراحت کننده باشد اما برای ما دهگان زادگان ایرانی جز سرور و شادمانی ندارد .
فره ایزدی از دین های زرتشتی و مهرپرستی برخاسته و بیشتر بر تدبیر و تدبر و داد و مهربانی با مردم تاکید داشته است .به همین دلیل شاهنشاهی های با ثبات ، قدرتمند و تمدن ساز هخامنشی ، اشکانی و ساسانی برپا شدند وآبادنی عظیم ایران در این دوره ها صورت گرفت .از مهندسی دقیق قنات ها و کاریز ها بگیرید تا جاده ها و ساختمان ها و کاخ های پرشکوه و دیوانسالاری قدرتمند ایران و عشقی که بعد از ۱۴۰۰ سال در دل مردم ایران به آن دوران مادنه است و در شاهنامه کاملا نمایان است.همانطور که شاهان پهلوی به آبادانی و توسعه ی بی نظیر ایران پرداختند و میلیون ها ایرانی در حسرت روزهای شاد و رو به پیشرفت و زندگی خوب و آدم وار ِ دوران پهلوی حسرت می خورند.
بدرستی که همینطوره.. هردو نماینده خدا بوده اند!؟
“شاهان پهلوی” نماینده رحمت و لطف خداوند به این مردم بود .. اما خمینی و خامنه ای دست غضب و خشم خداوند برای کفران نعمتش!
و داد به این مردم آنچه سزاورش بودند!!!
برای آنهاییکه بیندیشند!
مرگ… بزرگترین اسرار!