دانیال د. – انسان امروز هرچند قادر است برای مدتها به تنهایی زندگی کند اما زندگی جمعی همیشه از اولویتهای او بوده است. منافع مشترک، مصائب فراگیر و معضلات منطقهای یا جهانی برای انسان امروز همپوشانیهایی ساخته که همهی آنها را همچون یک چتر فرا میگیرد؛ چتری که شعاع آن میتواند به بزرگی گنبد کبود باشد.
شاید کمتر کسی بداند شصت پیش در مخیّله یا انزوای «مارشال مک لوهان» چه گذشت که از تمام تقاطعهای دنیا گذر کرد و دست بشریتِ قرن بیستم را که تازه داشت تکنولوژی را مزمزه میکرد گرفت و رهسپار «دهکده جهانی» کرد. در تاریخ بشریت همیشه آنها که تغییر و تحول یا بدعتی نو و شگرف را بنیان نهادهاند ابتدا در تنهاییشان به نتایجی خلّاق و یا شاید اخلاقی دست یافتهاند.
مفهوم «دهکده جهانی» با تکیه به فراگیری رسانه، دانش و سپس تکنولوژی کامپیوتر و اینترنت آبستن دستاوردهای چشمگیری به ویژه برای کنشگران اجتماعی بود.
فرآیند چتر جهانی شدن چنان فراگیر شد که آثار محوشدگی مرزهای سنتی و جفرافیایی به ویژه در کشورهای پیشرفته غرب نمود پیدا کرد. روابط اجتماعی فرهنگی و سیاسی غرب در یکی از پرتجربهترین بسترهای دموکراسیاش پوستانداخت و بهروز شد. حالا دیگر سالهای مدیدی است که حقوق شهروندی، حریم خصوصی و کنشگری اجتماعی در دامنه لغات روزمره مردم غرب جای گرفته است چنانکه دیگر تفاوتی ندارد که این کنشگر اجتماعی گرتا تونبرگ از سوئد باشد یا ملاله یوسفزی از پاکستان؛ آنچه مهم مینماید مضمون، محتوا و رویکرد گفتمان آنهاست.
هرچند از سویی دیگر این تعالی اجتماعی در روابط انسانی، توجیه کاملا متقاعدکنندهای برای نامتقارن بودن ارتقاء اجتماعی/ سیاسی در جای جای کره زمین ندارد. این واقعیتی است که مراکز قدرت و حکومتهای سیاسی بنیادگرایی که هنوز در تلاش برای تحکیم دیوارها و دژهای قلعههایی هستند که بر صورت و سیرت فلسفه دهکده جهانی خش میاندازد.
اما پرسش اینجاست که درون این قلعه ها چه میگذرد که دولتمردان آن به گشودن دروازههایش رضایت نمیدهند؟! باروهایی عظیم و دریچههایی مردمکگونه که با ذرهبینهایی محدب یا مقعر دنیا را واژگونه یا کژ و مژ به تصویر میکشند.
پر مسلم است که با رویکردی جامعهشناختی و با معیار قرار دادن کرامت انسان، شأن زن و حقوق اولیه انسانی میتوان به ارزیابیهایی رسید که گویای خیلی از واقعیات جاری است. با تکیه بر همین شاخصهاست که میفهمیم کدام جامعه دارد از تنگی نفس سیاسی رنج میبرد؛ خشم فروخورده زیر پوست مردم کدام شهر نبض دارد و یا آن چه اتمسفر مسمومی است که مردمان جامعهای را چنین سخت عصبی کرده است.
به بیانی صریحتر، وقتی زشتی دروغ، خیانت و فسادهای فراگیر در عرصه جامعهای رنگ میبازد، وقتی معیار زرنگی آدمها تعداد و اندازهی کلاههایی است که بین آنها رد و بدل میشود دیگر نمیتوان انگِ «حکومتِ دروغ» را از پیکره مسئولان حکومتی به سادگی زدود.
فرهنگ رایج و متداول در یک جامعه از آسمان نازل نمیشود. جای تعجبی نیست وقتی فرهنگ «انتفاضه» و دشمنپروری اشغال «قدس» و کربلا و آموزههای پوسیدهی مذهبی بر اندیشه نوپای نسل جدید بمباران میشود، فرهنگ فرهیختگی پدران ما نیز به فروریختگی نزول پیدا میکند. این حکومتی است که در جامعهای جهانی خود را بینیاز از مراودات فرهنگی میداند. دولتمردانی که مدام بر دیوارهای بیاعتمادی بین خود و سایر دنیا تکیه میکنند. باورش سخت است که حتا برای دیوارهایشان موشهایی پرورش میدهند که نان خشک مجیزگویی و خبرچینی را بیوقفه نشخوار کنند.
در راستای همین تفکر متوهّمانه است که بستر فرهنگی جامعه در مسیری چهل ساله تار و مار شده و آدمهایش به خودی و غیرخودی، ارزشی و غیرارزشی، ولایی و غیرولایی و دهها انشعاب و انشقاق دیگر تکه تکه میشود.
در همین دهکده جهانی است که جامعهشناسان و اقتصاددانان از منظری علمی به ما هشدار میدهند انحطاط فرهنگی در جامعهای ریشه خواهد دواند که از معیارهای انسانی کمبهره یا بیبهره باشد. جای تعجبی ندارد اگر اذعان کنیم، دستگاه حکومت بنیادگرای جمهوری اسلامی بر بنیان نوعی کمدی- تراژدیِ «شبهجمهوری- شبهاسلامی» بنا شده است. جامعهای که اقتصادش چنان بیمار و مفلس است که غم نان بر فرهنگ، اخلاق، روابط آدمها و حتا ماهیت خودِ آدمهایش سایهانداخته است. حکومتِ شترگاوپلنگی که توهّم اقتدار دارد، اما با معیارهای با ثبات، میانهای ندارد.
راستش قلعه جمهوری حکومت اسلامی قلعهای بس شنیعتر و سخیفتر از قلعه حیوانات «جرج اورول» است! کم نیستند همسفرگانی که همچون خرچنگ دست و پای جامعه را قلع و قمع میکنند! فرشته عدالت را پایین کشیده و ترازویش را مصادره میکنند چرا که لابد با معیارها و موازین اسلامی تناسب و توازن ندارد! در این قلعه سیاهچالهها واندرونیهایی هست که دست و پنجههایی خبیث به حکم فرامینی مقدس در چه بدنهایی که کاویده نشده است! به راستی از حکومتِ متجاهری که مبلّغانش مداحان شارلاتانیسم و لمپنیسم هستند چه انتظاری بیش از این میتوان داشت؟
اما آنچه میتواند جامعهای را از منجلاب نابودی و اضمحلال فرهنگِ لوث شدهی شبهسنتی- شبهاسلامی برون بکشد، مادران یک جامعهاند. ما نسلِ مادران داغدار کم نداشتهایم؛ اعدامیان وفادار به وطن در سال ۵۷، کشتارهای دهه شصت و سال ۶۷ و مادران خاوران گورهای گمنام و قتل های زنجیرهای، کوی دانشگاه و کهریزک، اعتراضات ۸۸ و ۹۶ و بعد هم آبان ۹۸ و مسافران پرواز اوکراین و… در کنار تک تک اینان، مادرانشان ایستاده هلاک شدهاند.
پنداری در این حکومت شبهاسلامی، نسل مادران داغدارِ قرار نیست پایانی داشته باشد! اما آن کدام مادر است که از چپاول خون به ناحق ریخته فرزندش بگذرد. مرگ یک انسان هیچگاه ضرورتا مرگ تنها یک نفر نبوده است. همیشه در کنار هر قطره خون، سیل سیل اشک مادران داغدار جاریست؛ شیرزنانی که هم غمگیناند و هم خشمگین.
وای بر حکومتی که مادران آن سرزمین به خونخواهی فرزندانشان بپا خیزند. شیرزنانِ ایرانی عادت دارند از همانجا که شکسته میشوند جوانه بزنند. بیشک انقلاب بعدی جنبش مادران داغدارِ و شیرزنان ایران است؛ آنانکه با جان باختنِ فرزندانشان، پیشاپیش فدایی شدهاند و دیگر ابایی از مرگ ندارند. آیا جمهوری حکومت اسلامی قلعهای است که به دست زنان فرو خواهد ریخت؟
دلیل اصلی ورشکستگی مالی یونان عدم صدافت انان در ارائه مدارک مالی بود. در واقع هم دروغ گفتند و هم بزرگنمایی کردند و البته علم اقتصاد به انها درس خوبی داد. اما بحث اصلی مسئله ایران است نه اروپا. مسئله بغض زنان ایرانی است که روزی اتشفشان خواهد شد.
> بیشک انقلاب بعدی جنبش مادران داغدارِ و شیرزنان ایران است
کاوهی آیندهی ایران زن است!
دوست گرامی تصویر زیبا و رؤیایی از جهان را می بینی و آرزوی رسیدن به آن را نشان می دهی، شاید من هم در همین افکار بودم و زمانی که اتحادیه اروپا شکل گرفت (۱۹۹۱) خیلی خوش حال شدم. سال ۲۰۰۷ مسافر آلمان شدم و از این که بدون داشتن ویزا می توانم به همۀ کشورهای اتحادیه سفرکنم شاد بودم. در یک سفرکه اتوبوس برای ساعتی توقف داشت بانوی لهستانی که هم سفربودیم گفت اتحادیه اروپا برای کشورهای قدرتمند خیلی خوب ولی برای کشورهای بسیار بد عمل کرده. پرسیدم چرا و او پاسخ داد چون نیروهای متخصص و آموزش دیده و سرمایه دار جذب آن ها می شوند.
بعد ورشکستگی مالی یونان و … را دیدم.