چندی پیش برنامهای در دانشکده پژوهشهای شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن (SOAS ) برگزار شد که شامل نمایش فیلم و سخنرانی و پرسش و پاسخ بود. دکتر سعید زیدآبادی نژاد استاد مطالعات رسانهای در این دانشکده گردانندهی برنامه بود.
عنوان فیلم مستند ۷۵ دقیقهای که در ابتدای برنامه نمایش داده شد «پیروزی» و ساخته کاوه عباسیان بود. فیلم حکایت انحصار نهایی قدرت توسط روحانیون با کشتار وسیع فعالین مجاهد و چپ با تمرکز بر سرکوب استان کردستان است. فیلم روایت سفاکی بیحد و حصر از بدو چنگ انداختن روحانیون به قدرت و از میدان خارج کردن همه نیروهای دیگری است که در انقلاب شرکت کرده بودند.
مستند قسمتی را به آموزش ایدئولوژیک کودکان به منظور تهییج برای فرستادن آنان به جبهههای جنگ اختصاص داده است. «مغرشویی» کودکان از خصوصیات بارز رژیمهای توتالیتر است. علاوه براین، فیلم حاوی بخشهای کوتاهی از دو سخنرانی خمینی است که در آنها خصومت و نفرت دیرینه خود را با مظاهر و ارزشهای لیبرال، از جمله با دانشگاهیان و سینماگران بروز میدهد. «پیروزی» نقش مرتضی آوینی به عنوان فیلمساز مستند را در ترویج روایت خاص مذهبیون از تاریخ و اسلامیزه کردن نسلهای جدید برجسته میکند. فیلم نشان میدهد که شاگردان آوینی بعد از مرگ او با رویکرد به زیباییشناسی فیلمهای مهیج هالیوودی و با حمایت دولت به ماموریت فرهنگی ضدلیبرال خود ادامه میدهند.
این مستند قبل از آغاز خیزش سراسری ۱۴۰۱ به مراحل پایانی خود رسیده بود. ولی از آنجا که در شرایط کنونی نمیتوان نسبت به وضعیت موجود در ایران بیتفاوت بود، فیلمساز با نماهایی از خیزش سراسری کنونی در آخر فیلم و نیز در «کردیت» پایانی آن مستندش را به پایان رسانده است. در گفتار فیلم اشاره مشخصی به رویدادهای اخیر نمیشود. اما با وجود این با مروری بر تاریخچه به قدرت رسیدن و به انحصار در آوردن قدرت توسط روحانیون، زمینهی لازم برای درک بهتر و عمیقتر شکل گرفتن خیزش سراسری و سرکوب شدید آن توسط رژیم را فراهم میکند.
بطور یقین برای تهیه این مستند پژوهشهای مهمی انجام شده است. مخاطب «پیروزی» در وهله اول غیرایرانیان است. بخش اعظم فیلم را مونتاژ فیلمهای آرشیوی با «کلام افزوده» تشکیل میدهد. از این نظر فیلم دارای ارزش تاریخی است. بخشی از مستند شامل مصاحبههای کوتاه با بازماندگان سرکوب و کشتار اپوزیسیون در دهه ۱۹۸۰ و بخصوص کشتار ۱۳۶۷است که اکنون در تبعید سیاسی بسر میبرند. بخشی نیز یه تصاویری کوتاه از خود فیلمساز اختصاص یافته که در آن از انگیزههای پرداختن به این پروژه میگوید. چند سازمان معتبر فرهنگی در اروپا از این پروژه حمایت مالی کردهاند که در عین حال نشان دهنده اعتبار آنست.
وحشیگری رژیم جمهوری اسلامی در برابر مخالفان و مردم معترض، عمری به درازای خود رژیم دارد ولی در برهههای بحرانی اشکال آشکارتری به خود گرفته است. فیلم تاکید خاص دارد که روحانیون از اشغال سفارت آمریکا و از جنگ و سپس مخالفت با اتمام این جنگ برای صدور انقلاب از طریق پیروزیهای نظامی، جهت به انحصار در آوردن قدرت بهره جستهاند.
مستند علاوه بر تمرکز بر شدت سرکوبی که نیروهای مذهبی حاکم همواره به کار بستهاند، تلویحاً دربرگیرنده این پیام نیز هست که مواضع ایدئولوژیک مجاهدین و نیروهای چپ، به ویژه حزب توده، در ضدامپریالیست و انقلابی شمردن روحانیون به نوبه خود هموارکننده سرکوب هولناکی است که بعدها به سراغ خود این نیروها آمد و به استیلای بیمنازع روحانیون انجامید.
روی دیگر سکه گفتمان ضدامپریالیست و انقلابی بودن روحانیون، بیاهمیت بودن آزادیهای سیاسی و حقوق بشر است. هرچند که فیلم به این موضوع نمیپردازد که همین بیاعتنایی به آزادیهای سیاسی و حقوق بشر باعث شد که مجاهدین و چپها در برابر کشتار وسیع مقامات حکومت شاه از همان فردای قیام بیتفاوت بمانند و گاهی به دلیل گفتمان ضدامپریالیستی آن را تشویق نیز بکنند! به این ترتیب، آنها نیز در سلطهی توتالیتر حاکمیت مذهبی نقش بازی کردند. شکلگیری پروژه اصلاحطلبی در عرصه سیاسی نیز همچنان ماهیت فاشیسم مذهبی را پوشیده نگه داشت واین توهم را دامن زد که میتوان در چارچوب نظام اسلامی دست به اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زد. نتیجه عملی این مواضع، لاپوشانی ماهیت اصلاحناپذیر رژیم توتالیتر از چشم مردم و رواج امیدهای واهی و انحراف مبارزه از مسیر درست خود بود.
فیلم با این پیام به پایان میرسد که در برابر نظام ارزشی و روایت جمهوری اسلامی، در ایران امروز نسلی با ارزشهای لیبرال میبالد. نسلی که روایت مرتضی آوینی و شاگردانش را در سینمای دولتی کنونی، با وسایل محدود خود- دوربینهای موبایل- بطور جدی به چالش گرفته است. نسلی که با ضبط و انتشارتصاویر فعالیتهای فرهنگی و مبارزات کنونی خود در شبکههای اجتماعی ارزشهای لیبرال را ترویج میکند از جمله در ارتباط با مبارزه علیه حجاب اجباری و حقوق زنان که با انقلاب اسلامی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی از جامعه سلب شد.
قسمت بعدی برنامه پس از پایان نمایش فیلمسخنرانی پروفسور آنابل سربرنی مدیر سابق و استاد بازنشسته رشته مطالعات رسانهای در دانشکده پژوهشهای آسیایی و آفریقایی بود. موضوع سخنرانی او خلاقیتهای فرهنگی و به اشتراکگذاری آن بود. آنابل سربرنی در دوره پیش و بعد از رویدادهای ۱۳۵۷ در ایران زندگی و در دانشگاه تدریس کرده است. در این دوران او عکسهای متعدد مردمشناختی و نیز از تظاهرات مردم در آن دوره گرفته است. این عکسها در مجموعهای گردآوری شدهاند که در دسترس علاقمندان است.
آنابل سربرنی بااستفاده از تجارب زندگی خود در ایران و آشناییاش با زبان فارسی در جایگاهی است که میتواند وضعیت سال ۱۳۵۷ را با خیزش سراسری ۱۴۰۱ از نقطه نظر خلاقیت فرهنگی و اشتراکگذاری با مخاطبان مورد مقایسه قرار دهد. او گفت که در اواسط دهه پنجاه خورشیدی ما در دوره قبل از انقلاب دیجیتال بسر میبردیم و ارتباطات رسانهای از طریق سختافزاری صورت میگرفت. در حالی که بعد از انقلاب دیجیتالی اشتراکگذاری اطلاعات بیشتر متکی بر رسانههای نرمافزاری است. همین تفاوت باعث تاثیرات مختلفی بر مخاطبین میشود. سخنران گفت که در دوره رویدادهای ۱۳۵۷ بغیر از رادیو بیبیسی که اخبار مربوط به دوره پُرالتهاب و سخنرانیهای خمینی را پخش میکرد، وسیله عمده دیگر پخش پیامهای « رهبر انقلاب» از طریق نوارهای کاست صدا بود که بخشی با ابتکار و هزینه خود مردم تکثیر و به صورت گسترده پخش میگردید.
سربرنی این نوع اشتراکگذاری را ارتباطی یکسویه میبیند به این معنا که فرستنده پیام پیامش را میفرستد ولی بازخوردی مستقیم دریافت نمیکند. در عین حال با شنیدن کاست صدا نوعی احساس «خودمهمپنداری» نیز به شنونده القاء میکند؛ به این معنا که این تصور را ایجاد میکرد که پیام بطور ویژه برای شخص او ضبط و فرستاده شده است. اما در دوره شبکههای اجتماعی که پیامها و محتواهای تولید شده بطور آنی و انبوه پخش میشوند، کاربران در حین استفاده از شبکههای اجتماعی واقف هستند که شمار زیاد دیگری همزمان با وی به آن محتوا دسترسی دارند و این پیام مختص خودشان نیست. همین امر غیر از آنکه ارتباط را متقابل میکند بلک کمک نیز میکند که فرآیند ارتباط چندسویه و چندصدایی باشد و واکنشهای مختلفی را از جانب مخاطبان برانگیزد. به این معنا، ارتباطی است نوین و در ماهیت خود دموکرایتک و پویا.
در پایان سخنرانی، پروفسور سربرنی به حاضران غیرایرانی توضیح داد که ترانه «برای…» از شروین حاجیپور مانند مانیفست این انقلاب شده است. سپس با اشاره به اینکه این ترانه نامزد جایزه بینالمللی «گرمی» در گروه ترانههای اثرگذار اجتماعی شده است آن را پخش کرد.
سخنران بعدی جلسه سعید زیدآبادی نژاد بود که در مورد انعکاس اخبار مربوط به خیزش سراسری در رسانهها و شبکههای اجتماعی ایرانی صحبت کرد. سخنران توضیح داد که کلام ترانه «برای…» بر مبنای توئیتهایی که ایرانیان به اشتراک گذاشته بودند ساخته شده. او سپس با شمردن مبارزات مختلفی که طی بیش از یک دهه گذشته علیه رژیم صورت گرفته، به مختصری در مورد مختصات جامعه ایران به عنوان بستر تحولات و مبارزات اخیر پرداخت. سخنران به تعداد بیشتر دانشجویان زن نسبت به دانشجویان مرد، ۲۵ درصد بیکاری طبق آمار دولتی و ۴۰ درصد تورم نیز اشاره کرد. او در مورد دسترسی بالای ایرانیان به اینترنت در داخل کشور افزود که البته این دسترسی با اختلال از سوی حکومت روبروست. اینستاگرام، واتسآپ، تلگرام و توئیتر در ایران بسیار رایج هستند و اینستاگرام ۲۴ میلیون کاربر فعال در ایران دارد. ولی در جایگاه نخست تلگرام قرار دارد که حدود ۵۹ درصد از جمعیت از آن استفاده میکنند. سخنران سپس از رواج استفاده فراوان از شبکههای ماهوارهای در ایران صحبت کرد که هنوز هم در قانون وضعیت مشخصی پیدا نکرده. در زمان اعتراضات چند سال اخیر و خیزش کنونی رژیم بدون ترس از عواقب آن روی امواج شبکههای ماهوارهای پارازیت میاندازد. شبکههای ماهواره ای برونمرزی مانند ایران اینترنشنال، منوتو و بی بی سی منبع کسب خبر اصلی ایرانیان داخل کشور هستند.
سخنران سپس به تاریخچه خیزش سراسری و اتفاقاتی که به ترتیب بعد از کشته شدن مهسا امینی به دلیل «بدحجابی» و انعکاس آنها در شبکههای اجتماعی رخ داد پرداخت. قتل مهسا امینی را دو خبرنگار زن به نام نیلوفر حامدی و الهه محمدی پوشش میدادند که هر دو در حال حاضر زندانی هستند.
آخرین سخنران برنامه آزاده پورزند فعال حقوق بشر و دانشجوی دکترای مطالعات رسانههای دیجیتال بود. او با اشاره به اینکه دو سخنران پیشین حرفهای لازم را در مورد رسانهها و خیزش کنونی زدهاند، به نکاتی درباره نقض فاحش حقوق بشر با تمرکز بر دوره خیزش سراسری پرداخت.