در نقد نِق

- پیشگفتار چاپ نخست "مشروطه‌ی نوین" (انتشارات ساتراپ، لندن، 2020 میلادی) با نقل‌  قولی از داریوش همایون آغاز می‌شود و با مروری بر زندگی و بیوگرافی فکری و سیاسی او ادامه پیدا می‌کند، تا خواننده با چگونگی شکل‌گیری ایده‌ی مشروطه‌ی نوین در اواخر عمر پُربار او آشنا شود. لازم به یادآوری است که داریوش همایون در هیچیک از نوشته‌ها و گفتگوهای خود محتوای مشروطه‌ی نوین موردنظرش را بسط نداده و تبیین نکرده است و دلیلش هم ساده است: مرگ چنین فرصتی به او نداد. آنچه در مشروطه‌ی نوین رامین پرهام به عنوان چرایی و چیستی این نظریه آمده، تماماً، چه خوب و چه بد، نتیجه‌ی تجربیات و مطالعات و گفتگوهای فشرده رامین پرهام بوده و لاغیر.

شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ برابر با ۲۵ مارس ۲۰۲۳


رامین پرهام – کیهان لندن، هفته‌نامه‌ای که روزگاری با سردبیری نامداری مانند هوشنگ وزیری، محفلی بود رسانه‌ای برای بزرگانی چون داریوش همایون، احمد احرار و صدرالدین الهی، اخیراً یادداشتی منتشر کرده، همانقدر دراز که سطحی و آلوده به تهمت و فضل‌فروشی؛ یادداشتی به درازای ۲۹۷۵ کلمه تحت عنوان “کتاب مشروطه نوین در بوته سنجش تاریخی” به قلم گمنام بی‌نام‌ونشانی به نام علی اصغر حقدار.

یادداشت پیش‌گفته بهانه‌ای شده برای حملات شخصی به من، بدون آنکه خواننده بتواند در روده‌درازی‌های فضل‌فروشانه‌ی آن کمترین ردّ پایی از نقدی اصولی و مرتبط با ارکان مشروطه‌ی نوین پیشنهادی من پیدا کند. آنچه مغرضانه‌ بودن این یادداشت را برجسته‌تر هم می‌کند، سرنویسی است که کیهان لندن برای آن انتخاب کرده: “ایده مشروطه نوین از آن داریوش همایون است…” سرنویسی که بلافاصله این «فیک» را به قول امروزی‌ها به خواننده القاء می‌کند که رامین پرهام مشروطه نوین را از روانشاد همایون دزدیده! و این در حالیست که پیشگفتار چاپ نخست “مشروطه‌ی نوین” (انتشارات ساتراپ، لندن، ۲۰۲۰ میلادی) با نقل‌  قولی از داریوش همایون آغاز می‌شود و با مروری بر زندگی و بیوگرافی فکری و سیاسی او ادامه پیدا می‌کند، تا خواننده با چگونگی شکل‌گیری ایده‌ی مشروطه‌ی نوین در اواخر عمر پُربار او آشنا شود. لازم به یادآوری است که داریوش همایون در هیچیک از نوشته‌ها و گفتگوهای خود محتوای مشروطه‌ی نوین موردنظرش را بسط نداده و تبیین نکرده است و دلیلش هم ساده است: مرگ چنین فرصتی به او نداد. آنچه در مشروطه‌ی نوین رامین پرهام به عنوان چرایی و چیستی این نظریه آمده، تماماً، چه خوب و چه بد، نتیجه‌ی تجربیات و مطالعات و گفتگوهای فشرده رامین پرهام بوده و لاغیر.

به عنوان نمونه، ایده‌ی پادشاه برگزیده‌ی نخبگان و مهتران ایرانی برای دورانی مشخص و در چارچوبی نمادین، فکری بود که ساعت‌ها درباره‌ی آن با شهریار آهی، معلم و یکی از نزدیک‌ترین مشاوران پیشین شاهزاده رضا پهلوی، از یکسو، و با جواد خادم، جمهوریخواه و وزیر دولت شادروان بختیار، از سوی دیگر، به بحث و تبادل‌ نظر گذاشته شد. ایده‌ی ضرورت تاریخی دولت‌سازی مدرن نیز که کارستان اصلی ما در یکصد و اندی سال گذشته بوده و در دوران گذار پسااسلامی هم مهمترین و پرمخاطره‌ترین اولویت سیاسی و حیاتی ما خواهد بود، در پی گفتگوهایی فشرده با شهریار آهی و جواد خادم شکل گرفت. مبنا قرار دادن کارهای برجسته‌ی فرانسیس فوکویاما در این زمینه نیز، به توصیه‌ی درست و بجای آهی، راهنمای من برای تدوین پیشگفتاری بر چاپ دوم شد (نشر فروغ، آلمان، ۲۰۲۲). بنابراین، القاء این برداشت غلط که مشروطه‌ی نوین رامین پرهام نوعی محتواربایی و دزدی علمی از داریوش همایون بوده، تهمتی است تلویحی از سوی گمنامی بی‌نام که تصریحاً از سوی کیهان لندن بازتاب داده شده و مصداق عینی روزنامه‌نگاری زرد و دلالی تهمت محسوب می‌شود.

پس پرسش این است که میرزابنویس یادداشت پیش‌گفته اصلاً کیست، چکاره است و از کجا آمده؟

به قول امروزی‌ها، علی اصغر از جنس آنهایی است که با “کُت‌شلوار بقیه دوماد میشه”. نمونه:

• وی جواد طباطبایی، عضو پیشین هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفه در مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی را “در صفحه فیس‌بوک”اش به “سرقت‌های علمی” متهم کرده (نه یک سرقت که سرقت‌ها، آنهم از خودش، یعنی دکتر جواد طباطبایی از علی اصغر مقادیر زیادی علم دزدیده!)؛
• وی هما ناطق، همکار فریدون آدمیت در تاریخ مشروطیت و پژوهشگر و استاد پیشین پرینستون و سوربُن را به “جابجاکردن رویدادهای تاریخ” متهم کرده؛
• “مشروطه ایرانی” آجودانی، شاگرد شفیعی کدکنی و عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان را “اندیشه‌سوز” دانسته؛
• و Iran: A Modern History اثر مرجع عباس امانت، صاحب کرسی تاریخ در یکی از معتبرترین دانشگاه‌های دنیا را چیزی “در حد کلیات‌نویسی تاریخی” و “ضعیف و آشفته” برآورد کرده است!

رو که نیست، سنگ‌پای قزوین است!

کتاب «مشروطه نوین» در بوته سنجش تاریخی

جستجویی در گوگل دو چیز را دستگیرمان می‌کند: یکی اینکه علی اصغر تبریزی است و به گفته‌ی خودش مقاله‌نویسی را از ۲۵ سالگی آغاز کرده؛ “حاصل عمرش بیش از ۴۰ عنوان کتاب و ۳۰۰ مقاله” بوده؛ و تا پیش از ترک کشور مدتی هم دستی داشته در “هیئت نویسندگان دائره المعارف تشیع” (انتشارات حکمت به مدیریت حسین غفاری – عضو پیشین شورای سرپرستی صداوسیما- با حمایت مالی بنیاد طاهر از موقوفات سید ابوالفضل مصباح‌التولیه، متولی حرم معصومه در قم). علی اصغر امّا صفحه‌ی مفصلی دارد در تارنمای آرازنیوز. آرازنیوز “ارگان خبری تشکیلات مقاومت ملی آزربایجان” است (املای “آزربایجان” بجای آذربایجان هم از خود آرازنیوز است، نه از من!) این وبگاه در معرفی خود می‌نویسد:

“وبسایت آرازنیوز در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۸۹ همزمان با سالروز تاریخی اعلام تشکیل فرقه دمکرات آزربایجان به رهبری مرحوم سید جعفر پیشه‌وری در سال ۱۳۲۴، توسط بابک چلبیانلی تاسیس شده است. آرازنیوز سعی می‌نماید با نگاهی ژورنالیستی به تحلیل و انعکاس اخبار مربوط به آزربایجان جنوبی، ایران و منطقه بپردازد. این وبسایت تلاش می‌نماید با احترام به اصول خبرنگاری در انعکاس اخبار به صورت بی‌طرفانه و منصفانه فعالیت نماید و امید آن دارد که با توجه به فشار سیاسی حاکم در ایران و عدم وجود آزادی رسانه‌ای در این کشور و بایکوت اخبار مربوط به آزربایجان جنوبی و فعالین هویت‌طلب آزربایجانی گامی مؤثر در رفع این مشکلات و رساندن صدای هویت‌طلبان آزربایجان به توده مردم و جهانیان ایفا نماید.” (تأکیدها همه از من است)

این درآمد طولانی لااقل یک چیز را برای ما روشن می‌کند: علی اصغر حقدار، عضو سابق هیأت نویسندگان دائره‌المعارف تشیع و ستون‌نویس کیهان لندن[*] از آوریل ۲۰۱۷ تا امروز، “هویت‌طلب آزربایجانی” و “پان‌تورک” است. نگاهی حتی گذرا به صفحه‌ی شخصی این فرد در آرازنیوز و ستون‌های ۱۴گانه‌ی وی در این وبگاه، به روشن‌تر شدن هویت سیاسی وی کمک می‌کند:

• ٰٰٰترجمه و انتشار “رنسانس هویتی تورکان ایران”، از علی اصغر حقدار “به زبان تورکی در آنکارا توسط انتشارات سون چاغ”، ژوئن ۲۰۱۷؛
• اولتراچپ اورتودکس آریائیستی/شیعیستی”، به قلم علی اصغر حقدار در ژوئن ۲۰۱۷ که در آن “اولتراچپ” را “ملغمه‌ای از آقای چوخ بختیار و پیرمرد خنزرپنزری” معرفی می‌کند، دو شخصیت داستانی شناخته‌شده از صمد بهرنگی و صادق هدایت؛
• انتشار “حرکت ملی آزربایجان” در آنکارا، در اوت ۲۰۱۷، با “حمایت مادی و معنوی انجمن مدنیت فرهنگ و بیداری اجتماعی خزر”؛ کتابی که به نقل از آرازنیوز “به همت نویسنده و محقق شناخته‌شده تبریزی علی‌اصغر حقدار نوشته‌شده [و] در سه فصل اصلی به بررسی بیداری ملی در آزربایجان، ایدئولوژی‌گرایی در حرکت ملی و جنبش نوین مدنی حرکت ملی آزربایجان” پرداخته و نویسنده در معرفی آن می‌افزاید: “با انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمنچای، سرزمینی که از هزاره‌های پیشین آزربایجان نامیده می شد، میان قلمرو حکمرانی قاجاریه و تزارها تقسیم شد؛ همبسته تراژدی جداسازی جغرافیایی آزربایجان، پدیداری بیداری ملی تورکان آزربایجان بود که با از دست دادن استقلال سیاسی در آخرین نمودهای خودمختاری محلی… اولین نمادهای خود را در سیاست، فرهنگ و ادبیات به عرصه رسانند؛ جستار “حرکت ملی آزربایجان” روایت تلاش‌های سیاسی مردمان آزربایجان در دویست سال گذشته تا به امروز است.” (تأکیدها همه از من است)

باری! به قول شادروان جواد طباطبایی، “پان‌ترکیسم مبتنی بر نوعی فراموشی تاریخی است که با آمیخته‌شدن با افسانه‌بافی‌های به‌ظاهر تاریخی، به ملغمه‌ای از بیسوادی و بی‌شعوری تبدیل شده است.”

حال بازگردیم به بهانه‌جویی‌های علی اصغر از مشروطه‌ی نوین…

یادداشت وی با جعل “ایده‌ی محوری” مشروطه‌ی نوین آغاز می‌شود و با این جمله‌ به پایان می‌رسد: “متن رامین پرهام نمونه‌ای از سلطنت‌خویی، امتناع تفکر سیاسی، ابتذال نوشتاری و وقاحت مدنی است”!

پرسش: منظور علی اصغر از “سلطنت‌خویی” رامین پرهام چیست؟ منظور وی royal humor رامین پرهام است یا monarchical temperament رامین پرهام؟! پرسش این است که آیا وی “کتاب مشروطه نوین” رامین پرهام را “در بوته سنجش تاریخی” به قول خودش نقد کرده، یا روانشناسی ژرف رامین پرهام را در بوته‌ای از پان‌ترکیسم و غرض‌ورزی‌های شخصی؟!

اینکه علی اصغر اجازه‌ی چنین گستاخی‌‌ای به خودش داده از عجایب روزگاری است که هیچ‌‌ چیزش سر جای خودش نیست. ولی اینکه رسانه‌ای در لندن که خودش را با “۸۰ سال پیشینه تاریخی، چشم و گوش و زبان مردم” کشوری هشتاد و هفت میلیونی می‌داند، چنین مزخرفاتی را بدون پرسشگری منتشر کند، اگر زرد‌نامه‌نویسی و دلالی تهمت نیست، پس چیست؟

نمونه‌ای دیگر: علی اصغر در نخستین پاراگراف یادداشت درازش، با جعل ایده‌ی بنیادین مشروطه‌ی نوین، می‌گوید که “از نظر [پرهام]، مشروطیت با دولتی متمرکز و مرکزگرا امکان‌پذیر است؛ الگوی پرهام در مشروطه‌خواهی متمرکز، اقدامات مرکزمحور رضاه شاه پهلوی است.”

نقدی بر کتاب «مشروطه نوین»

در پاسخ به چند نکته بسنده می‌کنم:

نخست اینکه برخلاف گفته ایشان، من مشروطه‌خواهی ایرانیان در یکصد سال پیش را “به بحث” نگذاشته‌ام. در دنیا و در دوران و در ایرانی که هیچ ربطی به دنیا و دوران و ایران مظفرالدین‌شاهی ندارد، من آنچه را “به بحث” گذاشته‌ام که ضرورت بازاندیشی مشروطه در قرن حاضر و در چارچوب نظری علوم انسانی مدرن، در تقابل با مشروعه‌ی فرسوده‌ی حاکم بوده است. دلیلش هم ساده است: جدال اصلی نخبگان ایرانی از یکصد و اندی سال پیش تا کنون بر سر قانون بوده، میان دو قطب اصلی این جدال یعنی میان مشروطه (ائتلاف نخبگان) و مشروعه (ائتلاف آخوند و دربار)؛ یا به قول همایون، میان مشروطه‌خواهان و سلطنت‌طلبان؛ میان تاریخیّت و حقیقت (پیه‌ر مَنآن فرانسوی)؛ میان انقباض و انبساط قدرت مردم (توکویل)؛ میان عمودیّت و افقیّت (کارل یونگ)؛ جدالی صدساله میان قانون و سنّت؛ میان آنچه وضعی، موضوعی و نسبی و انسانی است از یکسو، و آنچه ذاتاً الهی و مطلق و موروثی است، از سوی دیگر؛ جدال میان آینده و گذشته. گذشته‌ای که خاکستر شده، و آینده‌ای که باید اندیشید و ساخت. جدال میان مشروطه و مشروعه، میان آینده و گذشته، میان انطباق و تقلید، میان adaptability و emulation، میان داروین و آخوند! در جدالی از این دست، نه‌تنها هرگونه بازگشت به گذشته ناممکن است، که در جنگ و جدال با گذشته، آینده همواره پیروز است. حتی اگر در مرحله‌ای، به قول همایون، آینده از گذشته “شکست سیاسی” بخورد، آینده سرانجام پیروز تاریخی این جدال خواهد بود و آنچه سرانجام “شکست تاریخی” خواهدخورد، ایستایی سنّت و وراثت خواهدبود در قامت گذشته. چراکه سنّت، سنّت واقعی و پویا، پرستش خاکستر نیست، حفظ آتش است؛ پاسداری از شعله و از آتشی است که در ماست. و آتشی که در ماست همان ایران است.

آنچه در مشروطه‌ی نوین “به بحث” گذاشته شده، باستان‌شناسی “الواح” (جمع عربی لوح) در ارواح شیعه و شیخیه و بهائیه نیست! آنچه در مشروطه‌ی نوین “به بحث” گذاشته شده، ممکن‌ بودن یا ناممکن‌ بودن دموکراسی در دوران گذار است، آنهم به یک دلیل ساده: “مردم هیچگاه به این اندازه آماده‌ی افزودن بر اختیارات دولتی [مقتدر و متمرکز] نیستند که در پایان انقلابی طولانی و خونین. انقلابی که پس از سلب مالکیت از مالکین پیشین، تمامی‌ باورها را نیز سُست‌ و ملت را از کینه‌توزی‌های افسارگسیخته، از منافع متضاد و از فرقه‌های متخاصم آکنده ساخته است. [بزنگاه خروج از انقلابی اینچنین است که] تقاضای کور برای آرامش عمومی‌ را از هر زمان دیگری کورتر و گستاخ‌تر می‌سازد.” (توکویل)

آنچه در مشروطه نوین “به بحث” گذاشته شده، لوکیشن “دربار عباس میرزا ولیعهد” یا اینکه “عبدالرزاق بیگ دُنبُلی” در دیوان انشاء نایب‌السلطنه چه غلطی می‌کرده یا نمی‌کرده، نیست! آنچه در مشروطه‌ی نوین “به بحث” گذاشته شده، ضرورت تشکیل ائتلافی است نظامی– تکنوکراتیک در دوران گذار.

دوّم اینکه برخلاف گفته‌ی علی اصغر، من در هیچ‌ کجای کتاب از واژه‌های “مرکزگرا” و “مرکزمحور” که واژگان کلیدی تجزیه‌طلبان و ارتجاع قومی باشد، استفاده نکرده‌ام.

سوم اینکه ایده‌ی محوری و “الگوی پرهام” در مشروطه‌ی نوین، برخلاف گفته‌ی علی اصغر، “اقدامات مرکزمحور رضاشاه” نیست؛ ایده‌ی محوری مشروطه‌ی قدیم و مشروطه‌ی نوین، حکومت قانون است. همیشه هم بوده.

چهارم اینکه این ایده‌ی پایه، یعنی حکومت قانون به عنوان کانون مشروطه‌خواهی، را حداقل در ۷ فراز مختلف کتابم یادآورشده و توضیح داده‌ام و نادیده‌گرفتن این فرازها و نصّ صریح آنها در بطن بستر توضیحی‌شان، چیزی جز جعل دیدگاه‌های من نیست. در اینجا تنها به چند نمونه از فرازهای مکرّر در باب محوریت حکومت قانون در مشروطه‌ی نوین بسنده می‌کنم تا بقول کسروی دیگران بخوانند و داوری کنند:

“… در تابستان ۱۳۹۸ در دامنه‌ی کوه‌های سیه‌رآ در غرب آمریکا، بفکر تدوین گفتاری افتادیم به نام مشروطه‌ی نوین، یا بازآفرینی (و نه بازتولید) فکرت مشروطه‌ی صد و اندی سال پیش در زمانه و در دنیایی که زمانه و دنیای ماست: بازآفرینی حکومت قانون و تکوین فرآیند دولت– ملت‌سازی در کشوری رو به انقراض در دنیایی که قدم به انقلاب صنعتی چهارم گذارده. بازآفرینی و نه بازتولید مشروطه در کشوری که همسایه‌ی داعش و طالبان و القاعده و عثمانی و علی‌اف‌ها و پوتین‌ها و اماراتی‌ها ست، نه هم‌مرز سوئد و بلژیک و آلمان…” (مشروطه نوین – پیشگفتاری بر چاپ نخست)

و در جایی دیگر:

“در مشروطه‌ی نوین، پادشاه قانون نیست. قانون پادشاه است. در مشروطه‌ی نوین، قدرت محدودکننده‌ی قدرت است.” (مشروطه نوین – کیستی)

در همان فصل “کیستی مشروطه‌ی نوین” و در توضیح اصل محوری و محدودکننده‌ی قدرت، یادآورمی‌شوم که در زبان حقوقی اصلی وجود دارد شناخته‌شده، تحت عنوان principe de subsidiarité که در زبان مدیریتی در فارسی از آن تحت عنوان “رده‌ی سازمانی حل مشکل” یاد شده و در توضیح این اصل اضافه می‌کنم که:

“منظور از این اصل این است که تا زمانی که مسئولین محلی از عهده‌ی کاری برمی‌آیند، مسئولین مرکزی در آن کار دخالتی نمی‌کنند. به عبارت دیگر، نخستین حلقه‌ی مسئولیت و پاسخگویی، حلقه‌ی محلی است نه مرکزی. مسئولیت و پاسخگویی زمانی به نخستین و نزدیک‌ترین حلقه‌ی بالادست خود منتقل می‌شود که حلقه‌ی زیردست محلی از راهگشایی مشکل ناتوان باشد. در کنار این اصل، اصل دیگری داریم تحت عنوان pouvoirs régaliens. در اینجا منظور از regalis (یا شهریاری در ریشه لاتین)، همان دولت یا Etat است. بر اساس این اصل، برخی اختیارها مطلقاً در انحصار دولت یا حلقه‌ی مرکزی قدرت است، نه محلی: دفاع، روابط خارجی، سیاست‌های راهبردی (زیرساخت‌های استراتژیک و غیره) و اطلاعات و امنیت داخلی و خارجی. (مشروطه نوین– کیستی)

و باز در جایی دیگر و در توضیح و تبیین مشروطه‌ی نوین و اصول آن می‌گویم:

“در مشروطه‌ی نوین، آزادی بدون مسئولیت بی‌معنی است. در مشروطه‌ی نوین، آزادی بدون عدالت بی‌معنی است. مشروطه‌ی نوین چارچوبی است امروزی برای احیای اندیشه‌ی مشروطه: حکومت قانون. در مشروطه‌ی نوین، جامعه مشوّق خوبی‌ها است، دولت محدودکننده‌ی بدی‌ها. ما باید ایده‌ی مونتسکیویی و بنیادین مدرنیته یعنی ایده‌ی مهار قدرت را در ایران نهادینه کنیم.” (مشروطه نوین– کیستی)

و باز در جایی دیگر در تبیین ایده‌ی محوری مشروطه‌ی نوین گفته‌ام که:

“نهاد را نمی‌توان و نباید به گرداننده‌ی آن تقلیل داد. در فردای ایران نیز، پادشاهی را نباید به پادشاه تقلیل داد. به دو دلیل: نخست اینکه لیاقت موروثی نیست و پادشاهی مانند هر مقام عالی دیگری به لیاقت نیاز دارد؛ مگر اینکه بخواهیم لیاقت‌سالاری یا شایسته‌سالاری را در عالی‌ترین نهاد نمادین و دولتی فردای ایران نادیده بگیریم؛ دوّم اینکه، نهاد باید از گرداننده‌ی آن بزرگتر باشد. بهترین راهکار از دیدگاه مشروطه‌ی نوین برای نهادینه‌کردن این اصول در کنار نهادینه‌شدن خرَدسالاری بجای میان‌مایه‌سالاری، انتخاب پادشاه از سوی مهتران ایرانی در مهستان مشروطه‌ی نوین از میان شایسته‌ترین‌ها و برای یک دوران مشخص است.” (پیشگفتاری بر چاپ دوّم – انتشارات فروغ، ۲۰۲۲)

اینکه چرا با نادیده‌گرفتن توضیحات مبسوط من در تبیین اصل (حکومت قانون) و اصول محوری مشروطه‌ی نوین، پان‌ترکی مدخل‌نویس در دائره‌المعارف تشیع به تهمت‌ زدن و جعل‌ کردن روی آورده، بیشتر به خصومت و غرض‌ورزی شخصی شباهت دارد تا به نقد اصولی یک کتاب و یک نظریه.

علی اصغر در جای‌جای یادداشت دراز و توهین‌آمیزش با اشاراتی مکرّر و بی‌پایه به “اندیشه‌سوزی”، “خردستیزی”، “عدم ذهنیت فلسفی”، “بی‌اطلاعی تاریخی”، “غلط‌نویسی نثری”، “عدم آشنایی با نثر فارسی”، “نثر هیستریک”، “انشانویسی سطحی” و غیره و غیره و غیره… و بدون آنکه کمترین نمونه‌ای از ذهنیت فلسفی و اندیشه‌ساز و نثر دوران‌ساز خویش بدست بدهد؛ در “تبیین و توضیح و گزارش تاریخ مشروطیت” از سوی رامین پرهام، به ایرادگیری‌های مُلّانُقَطی روی آورده، می‌نویسد: “[پرهام] در صفحه ۱۸۳ رغیب را بجای رقیب آورده است که نشان می‌دهد غلط تایپی نیست. در صفحه ۲۲۱ از واژه مکتوبه برای عریضه استفاده شده است. کلمات ده شب شعر حلال که ظاهرا اشاره به ده شب شعرخوانی در مؤسسه گوته در تهران ۱۳۵۶ است، با ترکیب غیرادبی و سخیف آمیخته شده است…”

گویند ردّ مهمل دو برابر تولید آن انرژی می‌برد!

نخست اینکه پرهام هرگز و در هیچ‌کجای نظریه و کتاب خود، مدعی “تبیین و توضیح و گزارش تاریخ مشروطیت” نبوده و نیست. دلیلش هم ساده است: “تبیین و توضیح و گزارش تاریخ مشروطیت” کار تاریخ‌نگاران و متخصصین تاریخ و ادبیات مشروطه است، نه کار من. چنین کاری در تخصص بزرگانی است چون کسروی، ناطق، آدمیّت، آجودانی و عباس امانت و دیگران، نه رامین پرهام. الگوی فکری و سیاسی رامین پرهام در تدوین مشروطه‌ی نوین، سه جستار تاثیرگذار بوده: “عقل سلیم” توماس پین؛ “دولت یهود” تئودور هرتزل؛ و “حکومت اسلامی” روح‌الله خمینی. صرف‌ نظر از اینکه این سه شخصیت تاریخی، چه خوب چه بد، چه سازنده چه مخرّب، هر یک پایه‌گذار چه اندیشه و حکومتی بوده‌اند‌، تردیدی نه در تأثیرگذاری و نه در سادگی ساختاری جستار‌های سیاسی آنها وجود ندارد: هر سه پایه‌گذار جنبشی سیاسی بوده‌اند که در پیوند با رویدادهای دیگر به تشکیل دولتی نوین انجامیده‌اند؛ هر یک از منظری شخصی مروری داشته‌ بر شرایط روزگار خود برای مطرح‌کردن ایده‌ای بنیادین: استقلال ایالات سیزده‌گانه از سلطنت و امپراتوری بریتانیا، برای توماس پین؛ تشکیل دولتی یهود در سرزمینی مستقل و به دور از یهودستیزی اروپائیان، برای هرتزل؛ و تشکیل دولتی اسلامی در امتداد تاریخی نبوّت و امامت، برای خمینی. هیچیک از اینها وارد مقولات فیلولوژیک یا هیستوریوگرافیک نشده‌اند، چون اصلاً نه نیازی به چنین کاری بوده و نه هدف نویسندگان واردشدن به مباحث آکادمیک و تخصصی بوده است. رامین پرهام هم، به‌ نوبه‌ی کوچک خود، “مروری” داشته ضروری بر رویدادی تاریخ‌ساز به نام مشروطه، به عنوان پس‌زمینه‌ای تاریخی، در نخستین فصل کتاب خود تحت عنوان گویا و ساده‌ی “مروری بر مشروطه”، و نه “تبیین و توضیح و گزارش تاریخ مشروطیت”!

درواقع آنچه علی اصغر نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد بفهمد این است که “مشروطه‌ی نوین” رامین پرهام یک جستار است، یک Essay و نه یک Thesis Dissertation یا رساله‌ی دکترا. جستار نوشتاری است اغلب کوتاه، تحلیلی، تفسیری، در نقد موضوعی مشخص از زوایایی مشخص، که گرچه ممکن است با رساله همپوشانی‌هایی داشته باشد ولی متنی است تحلیلی، محدود و شخصی. برای نمونه، در فصل “ایرانستان: جنگل جمهوری”، رامین پرهام نیازی به مجموعه‌ای جامع از اسناد و منابع اصلی روسی و خاطرات این یا آن یاغی قومی نداشته است. در جستار مشروطه‌ی نوین برای پرداختن به موضوع جنگل و چگونگی لقاح تخمک جمهوری کُلَنگستانی در “ایران شمالی”، آنچه کافی بوده فشرده‌ای بوده از پژوهش‌های جمیل حسنعلی و جستار کوتاه و بسیار مفید بوریس اگوروف تحت عنوان “چگونه استالین تلاش کرد تا بر شمال ایران چیره شود”.

خاطرنشان می‌کنم که حسنعلی پژوهشگری است قفقازی و اگوروف محققی روسی که زمانی سردبیری تارنمای رسمی وزارت دفاع روسیه را هم در کارنامه خود داشته است و قاعدتاً “منابع اصلی روسی” را بهتر از علی اصغر می‌شناسند. از سوی دیگر و برخلاف آنچه نامبرده مدعی شده، یادآوری خطوط کلّی رویدادهای جنگل و حکومت پیشه‌وری (یا آنچه وی از آن تحت عنوان “حکومت ملی آذربایجان” (!) یاد کرده)، در طرح مبحث مشروطه‌ی نوین نه‌تنها “بی‌ربط با عنوان کتاب” نبوده که از دیدگاه شخصی رامین پرهام بسیاری هم ضروری بوده است. چرا که رامین پرهام، همفکر با شادروان طباطبایی، هم مخالف سرسخت “کلنگستانی‌”شدن ایران است (روایت ارتجاع قومی و پروگرسیست‌های دوزاری)؛ هم مخالف سرسخت اسلامی‌ شدن ایران (روایت خمینی)؛ و هم مخالف سرسخت “گلستانی”‌ شدن ایران (روایت شاه‌الهی‌ها)، یعنی تقلیل ایران به شاه.

این را نیز اضافه کنم که کنایه‌ی میرزابنویس پان‌ترک به “ده شب شعر حلال” به عنوان ترکیبی “غیرادبی و سخیف” (چرا “غیر ادبی”، چرا “سخیف”؟!) بار دیگر نشان از مغرض بودن و نادیده‌گرفتن متن اصلی است. صفت حلال برای توصیف محتوای آن ده شب در آستانه‌ی انقلابی اسلامی، کنایه‌ای بود در “مشروطه‌ی نوین” به نخستین سخنران آن شب‌ها و اَدا اطوار اسلام‌زده‌ی وی، یعنی سیمین دانشور، همسر آل‌احمد. آنچه در متن من آمده این است:

“دلیل آشکار، انکارناپذیر و لو دهنده‌ی واقعیت همگونگی میان خواص و عوام، به گفته‌ی دوستدار، عشق سرمَدی هر دو به اسلام است… پیوندی درونی و سابقه‌دار [که] در شعر متجلی می‌گردد. مگر نه این است که انقلابی که حَمّال عَلَم‌ و کُتَل آن خواص بودند، با ده شب شعر شروع شد تا لات و روضه‌خوان رئیس‌جمهور خلق مسلمانی شوند که تئوریسین‌های آن هم همان خواص بودند؟! همان خواصی که مانند سیمین دانشور، سخنران شب یکم از ده شب معروف، نقد هنری خود تحت عنوان مسائل هنر معاصر را با رَب اشْرَحْ لی صَدْری ویَفْقَهُوا قَوْلی… آغاز می‌کند… باری! از مشروطه‌ی شرعی تا ده شب شعر حلال، ایراد کار ما یکی هم در این است که الیت و توده و خواص و عوام ما، بلاواسطه‌اند.” (مشروطه‌ی نوین)

در پایان، پرسشی که پیش می‌آید این است: چرا کیهان لندن تریبون خود را دراختیار یک “پان‌تورک” قرار می‌دهد تا اینچنین گستاخانه به رامین پرهام و به مشروطه‌ی نوین او حمله کند؟ آنهم در روز و روزگاری که علی‌اف، نسخه‌ی کُمیک پیشه‌وری در قفقاز، یعنی در پاره‌ای از تن ایران بزرگ فرهنگی و تمدنی، لات‌بازی درمی‌آورد؟

پاسخ به این پرسش ساده نیست. شاید اشارتی امّا، هرچند گذرا، به رویدادهای جاری بتواند در رسیدن به پاسخی درخور مفید باشد: در روزگاری که روح رضاشاه و پیکر مومیایی‌شده‌ی او برای نظام پرمدعا و عریض‌ و طویل ولایی به یک دردسر امنیتی جدّی تبدیل شده؛ در روزگاری که نوه‌ی رضاشاه، با غفلت از جایگاه ملی خود، با دبیرکل یک سازمان چریکی و عضو “کنگره ملیت‌ها” برای آینده ایران منشور امضا می‌کند؛ در روزگاری سوررئال که در آن نوه‌ی بنیانگذار ارتش ایران، نخست بخشی از نیروهای مسلح رسمی کشور را تروریست خوانده، سپس خواهان ادغام همان‌ها در ارتش ایران می‌شود؛ در روزگاری بی‌سر و ته که همو در گفتگویی رسانه‌ای تجزیه‌ی ایران را به شرط دموکراتیک بودن، تلویحاً قابل‌ قبول می‌داند… در روزگاری از این دست، تعجبی هم ندارد که میرزابنویس‌های کیهان لندن تریبون پیشین همایون‌ها و وزیری‌ها و احرارها و الهی‌ها را به پلاتفرم انتشار مزخرفات پان‌تورک‌ها تبدیل کنند. آنهم در روز آخر سال، به عنوان پیش‌پرداخت عیدی به رامین پرهام، مشاور پیشین نوه‌ی رضاشاه و نظریه‌پرداز و نویسنده مشروطه‌ی نوین.


[*] توضیح کیهان لندن: مقالات آقایان علی اصغر حقدار و رامین پرهام مانند بسیاری شهروندان دیگر که تا کنون مطالبی را جهت انتشار برای کیهان لندن فرستاده‌اند، به عنوان «دیدگاه» و در چارچوب آزادی بیان که کیهان لندن از آغاز انتشار خود برای مخاطبان در نظر گرفته، منتشر شده و می‌شود. انتشار هیچکدام از این مطالب به معنی تأیید و یا رد آنها نیست و صرفا نظرات نویسندگان آنها و بیانگر روش و شیوه‌ی برخورد آنان با موضوعات طرح‌شده است. هیچکدام از نویسندگان مطالب دریافتی همکار و یا «ستون‌نویس» کیهان لندن نیستند.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۵ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=315804