«زرتشت باید به ایران بازگردد تا کاستیهای ما را اصلاح کند»
امان بیداربخت – مایلم در پیشگاه ارجمند شما ایرانتباران خاکسترهای فرهنگ و هویت نیاکانمان را که از حافظه جمعی امروزمان زدوده شده، کمی کنار زده و در سپهر مهآلود آن به دنبال شناسمان یا شناخت کیستیمان بروم. چه فقط شناخت این هویت وکیستی است که ما را به انسجام و یکپارچگی میکشاند و از این منجلاب تاریخی میرهاند.
ارزنده است به خاطر آوریم چه معیارها و اسطورههای کهن، پرارزش و نیروهای شگفتی در این فرهنگ بزرگ است که قادر است عقلانیت پویا را دوباره به ما بازگردانده و ما را به پیروزی برساند. مبارزه ما با غاصبان بیگانه، تنها با اصلاح فرهنگ و هویت ایرانیمان میسر است.
امروز بیش از هزار سال و اندی سده از جابجایی فرهنگ و هویت بالنده ایران با یک ایدئولوژی دینی کاذب میگذرد و جایش یک هویت و فرهنگ مهاجم صحرانشین بر ما غالب گشته، که همه ما را به مزدوری، سرسپردگی، آوارگی، دربدری، جهل و خرافات، فقر و گرسنگی کشانده. اکنون همه ما با شوکت، آزادی و حرمت انسانی ازدسترفته گذشته، بیمار، رنجور و ناتوان، با از دست دادن گلهای پرپرشده زندگیمان، سرکش و متمرد از ظلم و جور غاصبان ماردوش خونآشام و اربابان بیگانهشان، بر آنچه بر ما گذشته آگاه و به سرنوشت تلخ خود پی بردهایم.
همگی در یک زورق شکسته، در اقیانوسی پرنشیب و پرخطر به دنبال نور ور وشنایی به یک عقلانیت جمعی رسیدهایم و آن بازگشت به هویت و فرهنگ ایرنی نیاکانمان است، تا به ما با نیروی خرد شگفتآورش یاری رساند.
سالیانی است همه ما بر این حس و باوریم که بسیار از دست داده ایم و سخت به یکدیگر محتاجیم تا دوباره یکی شویم و ایران ازدسترفته را پس گیریم. این شعله در وجود همه ما برافروخته شده که عشق، محبت و عواطف، قرابتها و وابستگیهای گسسته در ما دوباره به اندام و روان نحیفمان بازگردد و ما دگربار به درک دیگران در خود نائل گشته، گرمی و شیرینی عشق، زیباییها و شادیها را در زندگی تجربه کنیم.
رسیدن به این آرمان و آرزو چگونه میسراست؟ هنوز به هیچ وجه دیر نشده؛ بزرگان دانش ایران وجهان، ایرانشناسان در سراسر گیتی به کمک رسانههای گروهی امروز توانستهاند با پژوهشهای علمی که روی فرهنگ و تمدن ایرانیان انجام شده این امکان را برای ما فراهم کنند تا ما به گذشته فراموش شده خود بازگردیم. ما باید فقط بخواهیم و آنرا دوباره از آن خود کنیم.
نخست «زبان آریایی یا پارسی کهن» شاخص مرکزی فرهنگ ایرانیان است که زبان اوستایی شاخهای از آن به شمار میآمده. زبان پارسی مدرن امروز ریشهاش در زبان آریایی و یا پارسی کهن قرار دارد. ما باید این زبان را از تهاجم و زوال به وسیله واژههای بیگانه دور کنیم.
پژوهشگر بزرگ خاورشناس روس ایگور میخائیلویچ دیاکونوف (۱۹۱۴ – ۱۹۹۹) پیدایش زبان اوستایی را در آسیای میانه، مشرق ایران، خراسان بزرگ وافغانستان کنونی میداند. اصل «گاتها»ی زرتشت به زبان پارسی آریایی یا پارسی کهن است و زرتشت زاده این دیار بوده است.
دوم آموزش «فلسفه زرتشت» است که پایه هویت ما بر آن بنا گشته و در نسخهای به نام «گاتها» هم امروز در دسترس ما است که شاهکلید «اندیشیدن موفق ۱۲۵۰ ساله ایرانیان» بوده و «عقلانیت» ربوده شده را دوباره به ما میآموزد. باید آنرا بشناسیم و در اندیشه و رفتار خود نهادینه کنیم.
سوم «اخلاقیات سهگانه زرتشت، انسانیت و بزرگمنشی ایرانی» است که در کنار روش عقلانیت ارائه شده او، راهنمای درساندیشی فرهنگ و تمدن درخشان گذشته ما است و جایش در حافظه جمعی ما با هجویات احکام دینی شیعه جابجا گشته.
دیاکونوف مینویسد: «بعد از فتح ایران توسط اسکندر مقدونی در اول اکتبر سال ۳۳۱ پیش از میلاد دو کتابخانه بزرگ ایران به نام «دزی ناپشت» در تخت جمشید یا پارسه و دیگری در مسجد سلیمان همدان به نام «گنجهاپیگان» مورد حمله و آتش اسکندر قرار گرفتند. اوستای زرتشت در دو نسخه موجود و روی پوست گاو نگاشته شده بود. یونانیان یک نسخه آن را با کتابهای دیگر به آتش کشاندند و نسخه دیگر را با خود به آتن بردند و به زبان یونانی ترجمه کردند».
ارسطو فیلسوف یونانی در کتاب «پژوهشهای زرتشتیان» صفحه ۱۰۸ میگوید: »از زرتشت اصل دو بن نیک و بد را که در تضاد هستند (دوآلیسم) یاد گرفتم». اما او هرگز اقرار نمیکند که زرتشت در این دوآلیسم خود بارها به مکمل بودن این دو تضاد در طبیعت (دیالکتیک) اشاره کرده و ارسطو این درهمآمیختگی را در دیالکتیک خویش از زرتشت برگرفته و از آن خود کرده. تاثیر اندیشههای زرتشت بر یونانیان و سپس بر اروپاییان غیرقابل انکار است.
فردوسی توسی، ارسطو، پلوتارک و هرمودرس یونانی قدمت زرتشت را همچنین به شش هزار سال قبل از زادروز افلاطون میرسانند و فقط کیتزیاس یونانی (۴۱۵ – ۳۹۸) تاریخنگار و پزشک پروشات همسر داریوش دوم بود که قدمت زرتشت را حدود ۱۲۲۰ پیش از میلاد میداند. پژوهشگران کتب مقدس هندوها از جمله آشتیانی، کویپر، هیپل در مطالعات «ریگ ودا»ی هندی بر این باورند که اوستای زرتشت قبل از مهاجرت آریاها از ایران به هند تدوین شده است.
زرتشت ایزد خود را «اهورامزدا» نامید که ریشه آریایی ایرانی/ هندی دارد و در کتب هندی «آسورا» نام گرفته. اهورامزم «سرور» یا سرور هستی و مزدا به معنای «دانای بزرگ» است. زرتشت دانای بزرگ را «هستیبخش دانا» مینامد. اهورامزدا یا ایزد پاک از صفات بد انسانی چون خشم، کین، انتقامگیری، حسد، فریب و دروغ مبرا است. او برترین کیفیات ممکنه در اندیشه انسان و نگاهدارنده جهان هستی و آغاز زندگی است (یسنا ۴۳/۵).
ریشه جهانبینی ایرانیان در کتاب گاتهای زرتشت از دو جهان یاد میکند؛ نخست جهان مادی و فیزیکی یا جهان مینوی عقلانی. دوم جهان معنوی و احساسی با اخلاقیات و ارزشهای درونی انسان که این دو در یک «پیکربندی یا دیالکتیک» در هم تنیده شده و «فلسفه زرتشت» را میسازند. تنها پیشزمینهای که برای انسان ایرانی نیاز است تا به کمال انسانیت خود برسد داشتن «اندیشه نیک» است. با اندیشه، گفتار و کردار نیک است که انسان ایرانی کیفیت زندگی زمینی را برای خود فراهم میسازد.
فردوسی توسی در شاهنامه قدمت زرتشت را به شش هزار سال میرساند:
گذشته بر آن سالیان شش هزار
گراویدن که برتر نیاید شمار
فریدریش انگلس فیلسوف آلمانی (۱۸۲۰) در کتاب معروفاش «آنتی دورینگ» صفحه ۲۰ چاپ روسی میگوید: «فلسفه یونانی حاکم بر جهان علم و دانش نبرد نیروهای خیر و شرّ، مضمون اصلی فلسفه زرتشت را میسازند که بر بسیاری از مکاتب فلسفی غرب اثر چشمگیری داشته و تا امروز اندیشه ایرانی را نیز تحت تاثیر خود دارد. از آن گذشته بر فلسفه حاکم بر جهان علم و دانش و تکنیک تاثیر مستقیم داشته است».
انگلس میگوید: «در دیالکتیک مزده یسنا، تاثیرات متقابل بر روی هم ظاهر میشوند و در داخل این تصویر در برابر ما ابتدا منظره درهمیافتگی بیپایان روابط و تاثیرات متقابل آنها آشکار و در داخل این منظره هیج چیز غیرمتحرک و غیرمتغیر نیست. همه چیز در حرکت است، تغییر میکند، پدیدار میشود و نابود میگردد».
بدین ترتیب از دید نگارنده، زرتشت صحبت از یک زورآزمایی و یا «نبرد خردورزی» میکند. در یکسوی کفه دیالکتیکی ترازوی زرتشت «اهورامزدای نیکسرشت» یا «عقلانیت» و در سوی دیگر کفه ترازوی او «نیکخویی و انسانیت» در سه سمبل پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک درهم میغلتند و اولین فلسفه از سرزمین ایران را در جهان میسازند.
امانوئل کانت (۱۷۲۴ – ۱۸۰۴) میگوید: «خروج آدمی از نابالعی به خودآگاهی خویشتن» به کار گرفتن شعور انسانی و فهم خویش است که بدون کاربرد آن انسان بدون هدایت دیگری کاری از دستش برنمیآید. علت مربوط به کمبود فهم، کمبود اراده، کمبود دلیری در به کارگرفتن فردیت آگاه خود است».
کانت در آوریل ۱۷۹۲ در ماهنامه برلین رساله علمی و دینی خود را تحت عنوان «دین در مرز عقلانیت» به چاپ رساند و اشاره به طبیعت خوب و زشت (زرتشت) در نهاد انسانها کرده و دین را ضد«عقل» شمرده و آنرا مسبب بدجنسیها، موذیگریها، خباثتها، اوهام و خرافات در روان یا ذات انسانها دانسته است.
از نظر زرتشت فلسفه او هیچگاه جنبه دینی نداشته. آیینی است که درآن”عقلانیت” و”اخلاق” تواما موجودند وبدین ترتیب با چکیده فلسفه کانت دریک اصل برابرمیباشند. زیرا بقول کانت: “” خرد فیزیکی” با “خرد اخلاقی / عملی” زرتشت در یک آمیختگی برون گرایانه قرار دارند وزرتشت “یگانگی عقلانی ایده” و”اخلاق” را با هم اشاعه میکند””.
شوربختانه هرگز در ایران سخنی از وجود یک «فلسفه ایرانی» نبوده و همه بر این باورند که این سرزمین تنها به وجودآورنده کارخانجات دینی است. پس تا امروز تمایز علمیای در «گاتها» بین ادبیات و فلسفه زرتشت انجام نشده است.
در پیامد این نارسایی «سیاستگذاران رفتارگرای ما» هنوز به درک یگانگی بین «عقلانیت ایده» و «اخلاق» که زرتشت در ۴ هزار سال پیش بیان کرده نرسیدهاند و همچنان یکبُعدی فکر و عمل کرده و بر این باورند که سیاست همه مشکلات جامعه را حل میکند.
«چنین گفت زرتشت» از دیدگاه زرتشتیان امروز ایران
بیژن جانفشان مینویسد: «زرتشت پیامبر، مردی سترگ و یگانهای بیمانند در تاریخ ادیان گیتی، و راستگویی والاتبار و بینظیر از دیدگاه فردریش ویلهلم نیچه فیلسوف آلمانی است. از دیدگاه نیچه، زرتشت پرومتیوسی جدید است در تاریکی و سقوط ذهن بشریت فرو رفتهایست به قهقرا و ارتجاع ومدرنیته. او اندیشهای در گفتار زرتشت میبیند که جهش خرد، تا به آستان زمین است، اندیشهای که نه تنها نظارهگر به سوی خیالات آسمانی و اثیری نیست، بلکه با اصالت خاک و زندگی انسانها در قالب آن، معبود بشر را میبیند. نیچه منقلب شده از «راستگفتار» خورشید خاورزمین است. او به نگارش زرینترین شاهکارش دست میزند و نام آنرا «چنین گفت زرتشت» میگذارد و خود میگوید: «من جهان را آفریدم».
زرتشت از دید بزرگان اندیشه نیچه و گوستاو یونگ
«چنین گفت زرتشت» از دید نیچه، برگرفته از «خرد» شش «سپنتا» اردیبهشت، خرداد، امرداد، شهریور، بهمن و اسفندارمزد است و تکوین این خرد مبنایی از شش فرشته ایرانی زرتشتی: میترا فرشته خورشید/ تشتر فرشته آبها/ زامیاد فرشته زمین/ آناهید فرشته باران/ میترا فرشته مادر و سروش فرشته عدالت/ وهران فرشته جنگ و جنگاوری و پهلوانمنشی است».
ژرفنای سخنان نیچه از دیدگاه نگارنده برای شناساندن زرتشت بسی فراخ است و ما این وسعت دانائی و خرد زرتشت را از دید نیچه به ویژه در کتاب «چنین گفت زرتشت»، درباره «سمینار یونگ، زرتشت، نیچه»، از تلخیص جیمز، ل. جررت، ترجمه دکتر سپیده حبیب که از سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ دربرلین به وسیله گوستاو یونگ برگزار میشده و و سپس دردانشگاه زوریخ/ سوئیس ادامه داشته میبینیم. در این کتاب گوستاو یونگ میگوید زرتشت بین سدههای هفتم و نهم قبل ازمیلاد در شمال غربی ایران میزیسته و آموزشهایش را عمدتا به بارگاه پادشاهی به نام «ویشتاسب» ارائه کرده. قبل از زرتشت نمیتوان متفکری را یافت که به تقابل «خیر» و «شرّ»، یعنی چرخ ضروری برای حل کارها در زندگی را یافته، و به عنوان یک اصل اساسی به آن اشاره کرده باشد که این اصل امروز در تمام روش اندیشیدنهای غرب از اصول اولیه است و تمام علوم غرب بر این اصل دیالکتیکی بنیان شده است.
اصل ایمان اولیه زرتشت این است که در میان تمام ایزدان، ایزدی بوده است «خردمند» بر همه چیز، دانا و توانا، به نام مزدا که ویژگی اهورائی داشته. اهورا واژه ایرانی است، همسان واژه سانسکریت آسورای هندی.
یونگ ادامه میدهد: «آموزه نخستین زرتشت، پرهیزکاری راستین معنوی یعنی همان منش نیک بود که بیش از اعمال ظاهری میارزید.»
یونگ شیفته این سخن زرتشت است که میگوید: «همانطور که در دنیای خارج و در واقعیت گناه میکنید، در دنیای درونی نیز مرتکب گناه درونی و وجدانی میشوید که به اندازه اولی بد است». به نظر یونگ، این آموزه زرتشت مبهوتکننده است و این «شعور اخلاقی» استثنایی است، آنهم در سده هشتم قبل از میلاد و نبوغی بس خارقالعاده است.
چنین آموزههایی از زرتشت بود که الگوی نیچه و سپس کارل گوستاو یونگ روانشناس تحلیلی علم مدرن امروز جهان قرار گرفت. یونگ میگوید: «زرتشت الگوئی جاودانی است؛ الگوی پیر فرزانه. ما اغلب از این الگو به عنوان مظهر خرد موروثی طی سدهها سخن میگوئیم، حقیقتی تجربی که سرشتی و غریزی شده و میلیونها بار زیسته است؛ قسمی از آن خرد ذاتی است، که با ما زاده میشود و هماهنگی تمامی ساختار زیستی و روانی خود را مدیون آنیم. تجربه کهنی که هنوز در رویاها و غرایزمان آشکار میشود».
بدین ترتیب زرتشت اولین بازیابنده خرد در جهان است. خردی که امروز بر همه جهان حاکم و سرمشق تمام فیلسوفان جهان است. بنابراین نیچه و درواقع گوستاو یونگ ارزندهترین و والاترین الگو را از پیر فرزانه ایرانی برگزیدهاند.
گوستاو یونگ از زبان نیچه میگوید: «زرتشت باید بازگردد تا کاستیهای ابداع نخستیناش را اصلاح کند».
از لحاظ روانشناختی، ایده خردجوئی و نیکورزی بسیار شاخص است و نشان میدهد که زرتشت حسی مطلقا تاریخی نسبت به قضیه داشته است. نیچه به روشنی درک کرد که این شخصیت، کهن نمونهای است و نجوای هزارهها را با خود دارد. او از احساس منحصر به فرد فرجام و سرنوشت آکنده است.
متاسفانه درباره نیچه و عقایدش به زرتشت از جانب اندیشمندان دینی یهودی، مسیحی و اسلامی و مغرضان ایران و کسانی که برایشان فرقی نمیکند که این کشور به پنج «اقلیم» تجزیه شود و حد پایینش اینست که آنها به صدر قدرت یکی از این «اقلیم»ها برسند و «رییس جمهور» شوند، نقد و انتقادات شدیدی انجام یافته که خارج از واقعیت است. آنها نیچه و عقایدش را که مبتنی بر عقاید زرتشت و نفی وجود خدای ابراهیمی یا ادیان یهودی، مسیحی و اسلامی بوده با واژه نیچه در کتابش که «خدا مرده است» به «فاشیسم ناسیونال سوسیالیستی هیتلر، موسولینی، فرانکو و استالین» ربط داده و او را از بنیانگذاران فاشیسم اروپا قلمداد میکنند. در صورتی که در هیچ کجا سند و مدرکی درباره رابطه نیچه با شخص هیتلر و یا بزرگداشت او درباره فاشیسم اروپایی موجود نیست و این بهتان اولین بار توسط خواهر کاتولیک و مذهبی نیچه به او زده شد. امروز محرز گشته که این مهری که طرفداران ادیان ابراهیمی به پیشانی نیچه و زرتشت زدند، جز یک افترا برای آبرو بخشیدن دوباره به اروپاییان و سرپوش گذاشتن روی جنایات فاشیستی آنها در تاریخ نیست که بعد همه آن را به گردن قوم آریایی انداختند و وطنپرستی ایرانیان را هم یک امر فاشیستی قلمداد کرده و سالهاست جلوی ایرانیان را برای کسب آزادی و تداوم تاریخ پادشاهیشان میگیرند، زیرا پادشاهی ایرانیان بر نیروی ملیگرایی و حاکمیت مطلق ارضی برقرار میشود که منافع ملی غرب را برآورده نمیکند.
ما امروز همه میدانیم که دریک مقطع بزرگ انتخاب تاریخی خود قرار داریم و در این دوراهی زندگی، باید برای آینده خود و فرزندان مان راهی نو بیابیم. هدف ما در این راه، برپا کردن ساختار سالم جامعه فرهنگی آینده ایران است. در پی این رسالت، ما به هر جهت احتیاج به شاخصهای ارزنده، دانشمندان و سیاستگذاران کارآمد و مستحکمی داریم که قادر باشند بنپایههای جامعه آینده را روی عقلانیت ایرانی پیریزی کنند و ما را به سرمنزل مقصود برسانند.
شاخصترین این بنپایهها که برای ما جنبه حیاتی و نجات ایران از چنگال استثمار و بردگی بیگانگان چپاولگر تاریخ را دارد، بیرون آمدن از جهالت و نادانی، خرافات مذهبی و رسیدن به «عقلانیت علمی» و درست اندیشیدن افراد جامعه است که ماشین بزرگ خردورزی جامعه وامانده ما را به حرکت درمیآورد.
این راز بزرگ چون خورشیدی تابناک در پس دیوار تاریک زندگی خاکستری ما قرار دارد که نامش درست اندیشیدن و در اندیشه فلسفی زرتشت موجود است.
فردوسی چنین میگوید:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
دقیقی میگوید: درخت تنومندی در تاریخ و فرهنگ ایران موجود است که «ریشه هویت ایرانیان» است.
و یک چند گاهی برآمد بر این
درختی پدید آمد اندر زمین
از ایوان گشتاسب تا پیش خاک
درختی گشن بیخ و بسیار شاخ
همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کو چنان برخورد کی مرد
خجستهپی و نام او زردهشت»
که اهریمن بدکنش را بکشت
ویژگیهای فرهنگ شکوهمند ایرانیان:
۱ – فرهنگ خردمندی و درستاندیشی
۲ – اخلاقیات اجتماعی بالنده انسانی که پایه و اساس بر عهده داشتن مسئولیتهای اجتماعی و دفاع از سرزمین و خانه و خانواده است.
۳ – سمبلهای بیشمار آزادیخواهی و اسطورههای تابناک ادبی، هنری و علمی
این پدیدههای ارزنده تقویت هویت و فرهنگ جامعه و موجب انسجام و دفاع مردم این آب و خاک بوده و چیزی است که ارنست رنان ایرانشناس بزرگ فرانسوی آن را پیشزمینهای برای رسیدن به آزادی و به دست گرفتن حاکمیت ارضی میداند. بنا بر گواهی رنان ما جزو ملتهای معدود و انگشتشماری هستیم که دو اصل بزرگ و پربار «ذهنی که فرهنگ و هویتی ارزنده» باشد و «اصل اخلاقی را که از وجدان جمعی اجتماعمان» باقی مانده هنوز در خود داریم.
در پیامد گفتار یونگ باور من بر این است که زرتشت باید به ایران بازگردد تا کاستیهای امروزمان را اصلاح کند.