نیما سعیدی – در روزگار غبارآلودی که واژگان از معنا تهی میشوند و فرصتطلبان در لباس مفاهیم بزرگ، کژراههها را تبلیغ میکنند، وظیفهی ماست که بار دیگر معنای «پادشاهی مشروطه» را با زبان منطق، تاریخ و قانون روشن سازیم.
پادشاهی مشروطه، انتخاب آگاهانه ملت برای برقراری سامانهای است که نه تنها با فرهنگ تاریخی ایران همخوانی دارد، بلکه ارادهی مردم را در بستر قانون، شایستگی و ثبات نهادینه میسازد.
برخلاف تصور یا تبلیغ کسانی که در لباس پادشاهیخواهی، دغدغهای جز قدرت یا حذف ندارند، مشروطهخواهی به معنای پذیرش بیچون و چرای قدرت شخصی نیست؛ بلکه دقیقاً نقطه مقابل آن است. ما نه سلطنت میخواهیم، نه تقدیس فرد. آنچه ما میطلبیم، همان است که مشروطهخواهان صد سال پیش فریاد زدند: پادشاه در سایهی قانون، کشور در مسیر عقل، و ملت در مرکز حاکمیت.
۱. پادشاهی مشروطه، ریشه در خاک ایران دارد
پذیرش شروط و محدودیت قدرت، امری وارداتی یا غربی نیست. از دوران باستان چون هخامنشیان و ساسانیان، تا سنتهای محلی عهد سلطهی اسلام بر ایران، تا روایتهایی چون فرمانروایی عادلان در شاهنامه، ایرانیان همواره با مفهوم «پادشاه محدودشده به قانون و خرد» آشنا بودهاند.
در دوران مشروطه، این ایده در قامت قانون متبلور شد. از ستارخان و باقرخان گرفته تا نخبگان فکری آن زمان، همه با خون و قلم خود بنیان حکومت مشروطه را گذاشتند. کسانی چون میرزا کوچکخان نیز، ایدئولوژیک و خودمحورانه و میهنستیزانه میاندیشیدند، و در بطن اندیشهشان پذیرش قانون بر قدرت مشهود بود یا دستکم اینطور مدعی بودند اما قواعد و تفسیر او و امثالش فارغ از میهنسالاری نمود یافته بود تا جایی که خودمختاری را اولویت دادند.
۲. اتهام «سلطنتطلبی»، تحریف عمدی است
تفکیک میان «پادشاهی مشروطه» و «سلطنت مطلقه» تفکیکی صوری یا دلخواهی نیست، بلکه بنیادین و فلسفی است. پادشاهی مشروطه سامانهایست که پادشاه در آن نماد وحدت ملی و نگاهبان قانون اساسی است؛ نه حاکم بر مردم.
کسانی که ما را متهم به سلطنتطلبی میکنند، یا از سر نادانیست یا با هدف تخریب مشروعیت این نظام. آنان گاه تا آنجا پیش میروند که با جعل مفاهیم یا ارجاع به واژگانی نظیر «فرّه ایزدی»، میکوشند ما را به گذشتهای ماقبل قانون بازگردانند. در حالی که پادشاهی مشروطه، در جوهرهاش مدرنترین صورت نهاد قدرت غیرسیاسی و بیطرف در یک ساختار مردمسالار است.
۳. پرسشهای مغالطهآمیز؛ پاسخهای روشن
«آیا مردم با رأی خود، میتوانند از خود سلب حق رأی کنند؟»
خیر! پادشاهی مشروطه بر پایهی قانون اساسی مشروطهی نوین– که برگرفته از اساسنامهی ملی خواهد بود– دقیقاً تضمینکنندهی حق رأی، تفکیک قوا، و نظارت مردمی است. پادشاه نه حاکم است، نه قدرتمند؛ بلکه حافظ قانون و نماد ملی است.
«اگر مردم پادشاه را انتخاب کنند و بعد بتوانند او را خلع کنند، چه تفاوتی با جمهوری دارد؟»
تفاوت بنیادین در ساختار و فلسفه است، نه صرفاً در نام. در پادشاهی مشروطه، نهاد پادشاهی نمادین، فرادست و غیرحزبی است و وظیفهاش ایجاد ثبات، تداوم و انسجام نمادین است. در جمهوریها، این نقش درگیر رقابت حزبی میشود و گاه دچار فروپاشی انسجام ملی.
«آیا مشروعیت پادشاهی وابسته به همهپرسی نیست؟ پس چرا نگران عزل آن هستید؟»
پادشاهی مشروطه همانقدر مشروع است که جمهوریت مشروطه. در هر دو، مشروعیت از ملت میآید، اما در اولی یک نهاد فرای رقابت سیاسی برای ثبات کشور تعبیه شده است. این نه نقص، که امتیاز است.
۴. جمهوریخواهی بدون نهاد فرادست، بیریشه است
آنچه برخی از «جمهوریخواهان» تبلیغ میکنند، درواقع نگاهیست متأثر از چپ افراطی، که هیچگونه ساختار فرادستی را برنمیتابد. آنان باور دارند تمام ارکان حکومت باید در هر دوره قابل عزل و نصب باشند. این دیدگاه نه تنها در تضاد با فلسفهی دولت مدرن است، بلکه عملاً مسیر را برای بیثباتی و زایش استبداد جدید باز میکند.
در نظامهای مردمسالار واقعی، برخی نهادها برای تضمین ثبات و مشروعیت، باید از دایرهی رقابتهای سیاسی خارج باشند. پادشاهی مشروطه، نهاد پادشاه را دقیقاً در این موقعیت قرار میدهد.
۵. نقش شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی و قانون آینده
ما به شهریاری باور داریم که از درون تاریخ برخاسته و به قانون مشروطه متعهد است. شاهزاده رضا پهلوی، نه مدعی تاج و تخت، که نگاهبان راهیست که ملت خواهد پیمود. جایگاه او، در کنار ارادهی ملی، در قانون اساسی جدید مشروطه تعریف خواهد شد، نه بر فراز آن.
۶. مردمسالاری، شایستهسالاری، میهنسالاری
ما بر این سه اصل استواریم:
• مردمسالاری: ارادهی مردم، مبنای مشروعیت است.
• شایستهسالاری: نهاد مجلس مؤسسان، نمایندهی خرد و تجربه ملیست.
• میهنسالاری: پادشاهی مشروطه، بجای تقدیس شخص، حافظ خاک و فرهنگ ماست.
جمهوری، بدون سابقهی بومی، و صرفاً برپایهی ساز و کار انتخاباتی، فاقد این سه ستون بنیادین است. ما از این رو مشروطهخواهیم؛ نه از سر نوستالژی، بلکه از سر منطق، آیندهنگری، و مسئولیت در برابر وطن.
سخن آخر
پادشاهی مشروطه یعنی قانون در مرکز، ملت در اوج، پادشاه با اقتدار و حافظ منافع کشور.
ما وارثان مشروطهایم؛ نه مطیع سلطنت، نه بازیخوردهی شعار.
راه ما راه ایران است: راه میانهی عقل، تاریخ، و ارادهی مردم.