دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – در تحلیل چرایی تداوم استبداد در تاریخ ایران، بررسی الگوهای اجتماعی و سیاسیِ همدست با قدرت مطلقه از اهمیت بسیاری برخوردار است. اگرچه اغلب تمرکز بر خود مستبد است، اما تاریخ ایران نشان میدهد که استبداد همواره در بستری اجتماعی بازتولید شده است: با همراهی گروهی خاص از وابستگان قدرت و با سکوت یا انفعال اکثریتی از جامعه.
در این مقاله، ساختاری را که میتوان آن را «مثلث استبداد» نامید، تحلیل میکنم: شامل مستبد خودکامه، اقلیت بلهقربانگو، و اکثریت خاموش. این مثلث در طول تاریخ، همزمان نقش علت و معلول عقبماندگی سیاسی را ایفا کرده است
۱. مستبد خودکامه: تمرکز قدرت و سرکوب مشارکت
ویژگی اصلی ضلع اول مثلث، تمرکز قدرت در دستان یک فرد یا گروه محدود است که بدون نظارت و پاسخگویی عمل میکند. در این ساختار، قانون در خدمت اراده فردی است و نهادهای رسمی به ابزار سلطه تبدیل میشوند.
در جمهوری اسلامی، ساختار حکومت مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه است. تمرکز قدرت در رأس هرم حاکمیت– یعنی ولیفقیه– و نهادهای وابسته به آن، نمود روشنی از استبداد ساختاری است. نهادهایی نظیر شورای نگهبان، قوه قضاییه و نهادهای نظامی- امنیتی، با پاسخگویی حداقلی به افکار عمومی، استقلال سایر قوا را به چالش کشیدهاند.
پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، انتظار میرفت که ساختارهای سیاسی جدید مبتنی بر مشارکت مردمی و توزیع عادلانه قدرت شکل گیرد. با این حال، بررسی تحولات چهار دهه اخیر نشان میدهد که الگوی «مثلث استبداد» همچنان در ساختار حکومتی ایران حضور دارد.
۲. اقلیت بلهقربانگو: مشروعیت بخشیدن به استبداد
ضلع دوم این مثلث، اقلیتی است که از قدرت مرکزی سود میبرد و با چشمپوشی از فساد و سرکوب، در خدمت حفظ وضعیت موجود قرار میگیرد. این گروه ممکن است از درباریان، تکنوکراتها، روشنفکران دولتی یا حتی نهادهای مذهبیِ همراستا با قدرت سیاسی تشکیل شود.
ضلع دوم این مثلث، در جمهوری اسلامی نیز با وضوح مشاهده میشود. گروههایی از نخبگان سیاسی، رسانهای، و حتی دینی، بجای ایفای نقش نقادانه و مسئولانه، در مسیر تحکیم قدرت حاکم عمل کردهاند.
نمونه روشن آن، رفتار بسیاری از رسانههای رسمی، خطیبان جمعه و سیاستگذاران فرهنگی است که با سانسور، تحریف واقعیتها و تطهیر چهرههای قدرت، در استمرار سیاستهای سرکوبگرانه نقش مؤثر داشتهاند.
برای نمونه، واکنش رسمی به اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و یا جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، اغلب نه تنها با سرکوب، بلکه با توجیه و انکار در رسانههای رسمی همراه بود؛ نوعی همدستی رسانهای و ایدئولوژیک با قدرت متمرکز.
۳. اکثریت خاموش: سکوتی که مشروعیت میسازد.
در نهایت، سومین ضلع این ساختار، تودهای از مردم است که به دلایل مختلف– از جمله ترس، سرکوب، بیاعتمادی یا فقر آگاهی سیاسی– در مقابل وضع موجود واکنشی فعال نشان نمیدهند. این انفعال، حتا اگر ناخواسته، موجب تقویت مشروعیت ظاهری قدرت میشود.
در دهههای پس از انقلاب، بخش وسیعی از مردم– به ویژه طبقه متوسط شهری– به دلیل سرکوبهای متوالی، حذف تدریجی مشارکت سیاسی معنادار، و بیپاسخماندن خواستها و حقوق اجتماعی، به انفعال سیاسی کشیده شدهاند. مشارکت پایین در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ۱۴۰۰ (کمتر از ۴۸٪ با آمار رسمی) نشانهای از این وضعیت بود.
همچنین بسیاری از مردم، به ویژه نسل جوان، از عرصه سیاسی کناره گرفتهاند یا اعتراض را تنها در خیابان معنا میکنند؛ چرا که ساختار رسمی امکان تأثیرگذاری واقعی را از آنان سلب کرده است. این سکوت و انفعال– هرچند ناخواسته– در عمل فضا را برای استمرار قدرت غیرپاسخگو باز گذاشته است.
نتیجهگیری و پیشنهادات
درک مکانیزم تکرارشونده این مثلث تاریخی، برای عبور از بحرانهای سیاسی در ایران معاصر حیاتی است. راه برونرفت از چرخهی استبداد، نه صرفاً در تغییر چهرهی رأس هرم قدرت، بلکه در اصلاح ساختارهای زیرین آن نهفته است:
۱-تقویت نهادهای مدنی و رسانههای مستقل
۲-افزایش سواد سیاسی عمومی
۳-مسئولیتپذیری نخبگان و روشنفکران
۴-ایجاد بستر برای مشارکت معنادار مردم در سرنوشت خود
در نهایت، تنها جامعهای که بتواند سکوت را به خواست حقوقی، اطاعت کورکورانه را به نقد آگاهانه، و تمرکز قدرت را به توزیع متوازن آن تبدیل کند، قادر به گذار از استبداد و دستیابی به حکومتی پاسخگو و پایدار خواهد بود.
*دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی متخصص پیوند اعضاء و ریاست بخش پیوند اعضاء دانشگاه ایالتی نیویورک