خلیل نیک خصال – تنظیم مجدد استراتژیک اسرائیل، که به درستی «نظم نوین» نامیده میشود، یکی از بلندپروازترین تلاشها در دهههای اخیر برای تغییر شکل چشمانداز ژئوپلیتیک خاورمیانه است. این دکترین جدید که با حملات ویرانگر حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد، عزم اسرائیل را برای تغییر اساسی اتحادهای منطقهای و از بین بردن تهدیدات سازمانهای شبهنظامی تحت حمایت رژیم ایران، به ویژه حزبالله و حماس، آشکار میکند. با این حال، در حالی که اسرائیل توانایی نظامی و نوآوری تاکتیکی قابل توجهی را به نمایش گذاشته است، که برجستهترین آن از طریق ترور هدفمند رهبران کلیدی مانند حسن نصرالله از حزب الله و اسماعیل هنیه از حماس است، پایداری و واقعگرایی دستیابی به یک تحول پایدار منطقهای عمیقاً نامشخص است. برای درک چالشها و فرصتهای پیش روی این برنامه بلندپروازانه، تجزیه و تحلیل جامع محدودیتها، اتحادهای منطقهای و پویاییهای ژئوپلیتیک اسرائیل ضروری است.
واکنش نظامیسریع و قاطع اسرائیل پس از هفتم اکتبر، تغییرات قابل توجهی در منطقه ایجاد کرده است. ترور حسن نصرالله در بیروت با اسم رمز «نظم جدید» موجی از شوک را در جبههی موسوم به «محور مقاومت» وارد کرد و حزبالله را از نظر ساختاری و روانی تضعیف نمود. به همین ترتیب، کشتار هدفمند رهبران حماس، از جمله رئیس نظامی آن، محمد دیف، و رئیس سیاسی، اسماعیل هنیه، به شدت تواناییهای عملیاتی حماس را تضعیف کرد. این موفقیتها به بازگرداندن اعتماد داخلی به دستگاههای اطلاعاتی و نظامیاسرائیل کمک کرده است- که قبلاً با شکستهای اطلاعاتی در مورد حمله غزه متزلزل شده بود- و این تصور را در جامعه اسرائیل تقویت کرد که اقدامات پیشگیرانه و قاطع برای تضمین امنیت بلندمدت ضروری است. تاکتیکهای نظامی، مانند خرابکاری نوآورانه در زیرساختهای ارتباطی و فرماندهی حزبالله، نمونهای از جسارت استراتژیک تازه اسرائیل است.
با این حال، تاریخ بارها نشان داده است که پیروزیهای نظامیبه تنهایی به ندرت به ثبات پایدار ژئوپلیتیک یا مزایای استراتژیک پایدار تبدیل میشود. فراتر از دستاوردهای تاکتیکی فوری، اسرائیل باید با پیامدهای گستردهتر موضع تهاجمی خود دست و پنجه نرم کند. دوام چشمانداز استراتژیک اسرائیل تا حد زیادی به مشارکت آن با عربستان سعودی بستگی دارد. همسویی با ریاض عاملی اساسی در دستیابی به یک موازنه قدرت بازسازی شده خاورمیانه است که بطور بالقوه علیه آرمانهای منطقهای جمهوری اسلامی متحد میشود. همسویی نوظهور اسرائیل و عربستان که ناشی از نگرانیهای مشترک در مورد نفوذ رژیم ایران است، بدون شک قابل توجه است. با این حال، یک مسئله اصلی پایدار و حلنشده: ایجاد یک کشور فلسطینی، همچنان پیچیده است. عربستان سعودی صراحتاً و بطور مداوم عادیسازی عمیقتر با اسرائیل را به پیشرفت ملموس در جهت ایجاد یک کشور پایدار فلسطینی مرتبط کرده است. این الزام یک مانع دیپلماتیک اساسی است که اسرائیل قبلاً در پی خطرات فروپاشی چارچوب صلح اسلو، که در سال ۱۹۹۳ آغاز شد، سعی کرده بود از آن عبور کند.
موضع عربستان نه تنها نشان دهنده همگرایی بلندمدت جهان عرب است، بلکه نشاندهنده محدودیتهای استراتژیهای صرفا نظامی است. بنابراین، همسویی اسرائیل با عربستان سعودی– و در نتیجه، با کشورهایی مانند مصر، بحرین و امارات متحده عربی– مستلزم امتیازات دیپلماتیک قابل توجهی در کنار قدرت نظامی خواهد بود، تعادلی که دستیابی به آن برای دولتهای اسرائیل از نظر تاریخی چالش برانگیز بوده است. یکی از جنبههای چالشبرانگیز «نظم نوین» اسرائیل، فقدان آشکار ساختارهای حکومتی معتبر در سرزمینهای فلسطینی است. حکومت ویرانگر حماس بر غزه برای بیش از شانزده سال به وضوح خطرات رهبری اسلامگرایان افراطی را در امتداد مرزهای اسرائیل نشان داد. عزم اسرائیل برای اطمینان از اینکه هیچ گروه شبهنظامی مشابهی برای کنترل یک کشور فلسطینی آینده ظهور نمیکند، بطور چشمگیری افزایش یافته است. با این حال، واقعیت کنونی در رامالله چندان دلگرم کننده نیست.
به نظر میرسد که تشکیلات خودگردان فلسطین در فساد عمیق، جناحگرایی داخلی و کاهش مشروعیت در میان جمعیت خود غرق شده است، در حال حاضر به نظر میرسد قادر به تصدی رهبری معتبر بر سرزمینهای فلسطینی نیست. این خلاء حاکمیتی خطر ایجاد بیثباتی بلندمدت، دامن زدن به افراطگرایی، و تضعیف تلاشهای اسرائیل و بینالمللی برای برقراری صلح و امنیت پایدار را به همراه دارد. اگر تشکیلات خودگردان به مقاومت در برابر اصلاحات ضروری ادامه دهد یا نتواند رهبری جدید و معتبر ایجاد کند، عواقب آن میتواند جاهطلبیها و آرزوهای منطقه ای اسرائیل را به شدت محدود کند.
شاید مهمترین خطری که در زمینه دکترین استراتژیک اسرائیل وجود دارد، در رویارویی با رژیم ایران و شبکه گسترده حامیان منطقهای تهران نهفته است. تهدیدهای آشکار اسرائیل و موضع تهاجمی علیه جمهوری اسلامی، که نمونه آن بیانیههای عمومی نخست وزیر نتانیاهو در پیشبینی “آزادی” ایران و متعاقب آن تحول منطقهای است، خطرات استراتژیک عمیقی را به همراه دارد. اگرچه رژیم ایران به دلیل فشارهای اقتصادی داخلی و مخالفتهای عمومی گسترده تضعیف شده است، اما همچنان یک دشمن سرسخت با قابلیتهای نظامی، نیابتی و نامتقارن قابل توجه است. تهران که در گوشه و کنار قرار گرفته و در معرض تهدید قرار گرفته، میتواند به روشهای غیرقابل پیشبینی و بیثباتکننده تلافی کند و بطور بالقوه آتش یک درگیری منطقهای گستردهتر با پیامدهای فاجعهبار انسانی، اقتصادی و امنیتی را برانگیزد. علاوه بر این، اگرچه کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر بی سر و صدا از تلاشها برای کاهش نفوذ ایران حمایت میکنند، اما در مورد حمایت آشکار از رویارویی مستقیم نظامی محتاط و آگاه هستند که ثبات منطقهای شکننده و ارزشمند است.
راهبرد اسرائیل در برابر «محور مقاومت»، بازتاب مثبتی در دیگر بازیگران منطقهای فراتر از عربستان سعودی دارد. به عنوان مثال، مخالفان رژیم اسد در سوریه، تضعیف حزبالله را با توجه به نقش برجسته و بحثبرانگیز آن در جنگ داخلی سوریه مفید میدانند. علاوه بر این، مصر، اردن و حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس بطور خصوصی از اقداماتی که نفوذ اسلامگرایان ستیزهجو را محدود میکند، به ویژه زمانی که با رژیم ایران همسو هستند، استقبال میکنند. با این حال، حمایت منطقهای از اقدام نظامیاسرائیل ذاتاً محدود، محتاطانه و مشروط به ملاحظات دیپلماتیک گستردهتر، به ویژه در مورد مسئله فلسطین است. بنابراین، اقدامات اسرائیل باید به دقت بین عملیات نظامیتهاجمی و تفاهم دیپلماتیک متعادل شود تا از بیگانه کردن متحدان منطقهای بالقوه و تضعیف دستاوردهای استراتژیک به دست آمده از طریق نیروی نظامی جلوگیری شود.
دوام نهایی استراتژی بازسازی منطقهای بلندپروازانه اسرائیل- «نظم جدید» آن- به چابکی دیپلماتیک و دولتسازی بستگی دارد. پیروزیهای نظامی، هرقدر هم که تعیینکننده باشند، به تنهایی نمیتوانند واقعیتهای پیچیده ژئوپلیتیک خاورمیانه را تغییر دهند. بنابراین، چشمانداز اسرائیل برای منطقهای دگرگون شده باید شامل همگرایی دیپلماتیک پایدار، راه حلهای حکومتی معتبر برای فلسطینیها و همسویی استراتژیک با بازیگران تأثیرگذار منطقه، به ویژه عربستان سعودی باشد. چالش عمیق است: اسرائیل باید به طرز ماهرانهای حساسیتهای منطقهای را کنترل کند، خطرات تشدید تنش با جمهوری اسلامی را به دقت مدیریت کند، و بطور متقاعدکنندهای تعهد واقعی به تشکیل کشور فلسطین را برای تضمین اتحادهای استراتژیک پایدار نشان دهد. دستیابی به چنین ظرافت دیپلماتیک در کنار عزم نظامی میتواند موفقیت استراتژیک بلندمدت و صلح پایدار منطقهای را تضمین کند.
راهبرد “نظم نوین” اسرائیل نمایانگر چشماندازی جسورانه است که قاطعانه به تهدیدات فوری پاسخ میدهد و منعکس کننده بلندپروازیهای گستردهتر برای تحول منطقه است. با این حال، واقعگرایی و پایداری بلندمدت این چشمانداز با چالشهای ژئوپلیتیک، دیپلماتیک و داخلی فلسطین مواجه است. در نهایت، موفقیت اسرائیل کمتر به قدرت نظامی و بیشتر به ظرفیت آن برای انعطاف دیپلماتیک، همکاری منطقهای و تفاهم واقعی با موضوعات دیرینه و ریشهای مانند تشکیل کشور فلسطین بستگی دارد. اگر اسرائیل بتواند با خرد، صبر و تعهد پایدار با این چالشهای دیپلماتیک و راهبردی دلهرهآور مقابله کند، چشماندازش برای خاورمیانه جدید ممکن است واقعاً قابل دستیابی باشد. با این حال، ناکامی در ادغام این عناصر ضروری دیپلماتیک، بیثباتی عمیقتر و تداوم چرخههای درگیری را به دنبال دارد و از چشمانداز مورد نظر صلح پایدار و ثبات منطقه فاصله میگیرد.