روزنامه «ایل جورناله» روز شنبه ۲۶ آوریل ۲۰۲۵ (۶ اردیبهشت) گفتگویی با شاهزاده رضا پهلوی منتشر کرده که ماریو فیلیپو برامبیلا دیکارپیانو مدیر انجمن ایران- ایتالیا برای این روزنامه انجام داده است. ترجمه فارسی این گفتگو توسط امیرسالار خسروی از همین انجمن در اختیار کیهان لندن قرار گرفته که در ادامه متن آن را میخوانید.
اگر ۴۶ سال پیش انقلاب خمینیستی باعث برکناری نظام پادشاهی نشده بود، امروز او بر مسند ریاست کشور ایران قرار داشت. سرنوشتهای بسیار در دل یک زندگی.
شاهزاده رضا پهلوی فرزند شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی و شهبانو فرح پهلوی در سال ۱۹۶۰ میلادی در تهران پایتخت ایران دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن دوران تحصیل در مدرسه دربار، از سنین نوجوانی وارد دورههای آموزش نظامی شد و به عنوان خلبان جنگنده در نیروی هوایی آموزش دید. در هجده سالگی برای ادامه تحصیل به پایگاه نیروی هوایی ریس در شهر لاباک ایالت تگزاس آمریکا رفت و از همانجا نظارهگر وقوع انقلاب اسلامی بود؛ انقلابی که ارکان کشورش را دگرگون ساخت و در پی مجموعهای از رویدادهای پیشبینینشده، آیتالله خمینی با تصاحب قدرت، به پادشاهی پهلوی پایان داد و میراث دوهزار ساله تخت طاووس را نابود کرد.
در ژانویه ۱۹۷۹، شاهزاده رضا پهلوی در تبعید اجباری، به خانوادهاش پیوست؛ ابتدا در مراکش، سپس در باهاما، آمریکا، مکزیک، پاناما و نهایتاً در مصر. این مسیر پر فراز و نشیب، بخشی از یک سفر پراضطراب و طولانی در جستجوی سرپناهی امن بود. یک سال بعد، با درگذشت پدر در قاهره، بنا بر قانون اساسی پیش از انقلاب، عملاً به عنوان پادشاه شناخته شد. وی از آن زمان تا کنون، در عرصه بینالمللی فعال باقی مانده است؛ او اصلیترین مخالف رژیم مذهبی و بنیادگرای جمهوری اسلامی به شمار میرود که بیشتر در نقش معمار یک همگرایی ملی ظاهر شده تا مدعی تاج و تخت. او همواره برای هدایت مردماش به سوی دموکراسی تلاش کرده است.
محبوبیت او رفته رفته بیشتر میشود؛ همزمان با افزایش نارضایتی ایرانیان در پی ناکامیهای جمهوری اسلامی، مردم بیش از پیش از دوران پادشاهی پهلوی به عنوان عصر طلایی ایران یاد میکنند. برخی ناظران میکوشند شاهزاده رضا پهلوی را به دلیل انتقاداتی که به پدرش وارد شده، کنار گذاشته و یا بیاعتبار سازند. با این حال، همهی این فرضیات جای بحث دارد؛ افزون بر این که او فردی متفاوت است؛ ولیعهد ایران به گونهای آگاهانه از گذشته درس گرفته است.
او از سال ۱۹۸۶ زندگی مشترک خود را آغاز کرده و ثمره این پیوند، سه دختر است. وی امروزه به عنوان رهبری باتجربه و پخته شناخته میشود که نسل جوان ایران راـ که بیشترِ آنها زیر ۳۰ سال سن دارندـ مورد خطاب قرار میدهد. رویکرد او به حکومت طیفی از مسائل گوناگون را در بر میگیرد؛ با این حال، او با نگاهی روشن، مسیر گذار به سوی ایرانی سکولار و دموکراتیک را دنبال میکند؛ کشوری که دیگر تهدیدی برای ثبات جهانی نباشد.
-چهل و شش سال تبعید، بسیار طولانی است که اثری عمیق برجای میگذارد. چگونه موفق شدهاید چنین پیوند قوی را با کشور خود، ایران، و با نسلهایی که پس از پایان پادشاهی پدرتان و حتی پس از مرگ خمینی به دنیا آمدهاند، حفظ کنید؟
-تبعید ممکن است انسان را از نظر فیزیکی از میهناش جدا کند، اما نمیتواند پیوند عاطفی و عشقی را که فرد نسبت به سرزمین خود دارد، از بین ببرد. من زندگیام را وقف ایران کردهام. از طریق گفتگویی مداوم با ایرانیان از نسلها و اقشار مختلف، چه در داخل و چه در خارج کشور، ارتباط عمیق خود را با ایران حفظ کردهام. نسل جوان، به ویژه، با شجاعت و خواستِ آزادیاش الهامبخش من است. با اینکه رژیم همواره در تلاش برای قطع این ارتباط است، من همچنان بطور روزانه با آنها در تماس هستم. با وجود تمام فشارهای رژیم، آنها هویت ملی خود را حفظ کرده و رؤیای ایران آزاد را زنده نگه داشتهاند.
-اگر بخواهید وضعیت کنونی ایران را بطور مختصر شرح دهید، چگونه آن را بیان میکنید؟
-ایرانِ امروز کشوری گرفتارِ بحران است؛ چه از نظر اقتصادی، چه سیاسی و چه اجتماعی. رژیم ناتوان و از درون دچار شکاف است. فساد، سرکوب و افراطگرایی ایدئولوژیک موجب انزوای کشور شده و مردم را گرفتار فقر و تنگدستی کرده است. با این حال، در دل این وضعیت تاریک، امیدی هم وجود دارد: مردمی مقاوم که خواستار آزادی، کرامت و آیندهای روشن هستند، در حالی که رژیم در ضعیفترین، آسیبپذیرترین و بیثباتترین وضعیت خود قرار گرفته است.
-در جریان اخیر اعتراضات ضدحکومتی در شهرهایی چون تهران، اصفهان، شیراز و مشهد، معترضان نام شما را با صدای بلند فریاد زدند و شعارهایی سر دادند که نه فقط حکومت جمهوری اسلامی، بلکه جریانهای اصلاحطلب آن را نیز به چالش میکشند. در میان این شعارهای هواداران خاندان پهلوی، جوانان ایرانی از جمله میگویند: «ولیعهد کجایی؟ به داد ما بیایی!» پاسخ شما به این پیام سرشار از امید چیست؟
-اعتماد و محبت مردم، به ویژه جوانان، تأثیری عمیق بر من گذاشته و در برابر این مهر صمیمانه، سرشار از احساس فروتنی و قدردانیام. صدای آنان را میشنوم و در کنارشان هستم، نه بالاتر از آنها. دعوتشان برای رهبری را پذیرفتهام. مأموریت من همواره خدمت به مردم ایران در مسیر مبارزهشان برای آزادی بوده است و همچنان تمام توان خود را به کار خواهم بست تا از گذار مسالمتآمیز و فراگیر به سوی دموکراسی حمایت کنم.
-در روزهای اخیر و همزمان با مذاکرات رم که با میانجیگری عمان انجام شد، بار دیگر تأکید کردید که هم با هرگونه توافق احتمالی میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی مخالف هستید، و هم با حمله به سایتهای هستهای. دولت ترامپ باید چه مسیری در پیش بگیرد تا از دست یافتن رژیم به بمب اتم جلوگیری شود؟
-مردم ایران نیرومندترین عامل تغییر هستند. بجای تقویت یا مشروعیت بخشیدن به رژیم از طریق توافقهای جدید یا کشاندن منطقه به جنگ، ایالات متحده و متحدانش باید از آرمانهای دموکراتیک مردم ایران حمایت کنند. فشار بر رژیم باید با ابراز همبستگی آشکار با کسانی همراه باشد که در داخل کشور برای آزادی مبارزه میکنند. اگر کشورهای خارجی ناچار به استفاده از اقدام نظامی شوند، مسئولیت آن بر عهده علی خامنهای و رژیم اشغالگر اوست. این آنها هستند که کشور ما را به جنگ میکشانند.
-محور خاورمیانه در حال دگرگونی است: «پیمان ابراهیم» میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی، ممکن است روزی به «پیمان کوروش» میان اسرائیل، ایران و کشورهای عربی گسترش یابد. آیا چنین سناریویی را در صورت تغییر رژیم در ایران، آیندهای محتمل و قابل تصور برای منطقه میدانید؟
-قطعاً! یک ایران دموکراتیک میتواند نقش محوری در تحقق صلح و همکاری منطقهای ایفا کند، از جمله با اسرائیل و کشورهای عربی. ایده «پیمان کوروش» صرفاً یک نماد نیست، بلکه بازتابی از ظرفیت تاریخی ژرفی است که نشان میدهد ایران میتواند بار دیگر به نیرویی برای ثبات و پلی میان تمدنها تبدیل شود.
-اتحادیه اروپا چه سود و منفعتی از فروپاشی جمهوری اسلامی به دست خواهد آورد؟
-اروپا شریکی در خاورمیانه به دست خواهد آورد که به صلح، حقوق بشر و همکاری اقتصادی متعهد است. ایران آزاد میتواند به کاهش مهاجرت اجباری، کاهش تنشهای منطقهای و گشایش بازار وسیعی از فرصتها کمک کند. همچنین ما قادر خواهیم بود نقش حیاتی در تأمین انرژی مورد نیاز اروپا ایفا کنیم. سقوط رژیم نهتنها به نفع ایرانیان است بلکه در جهت ثبات و شکوفایی جهانی نیز خواهد بود.
-پس از انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در سال ۲۰۲۲، تنشها در ایران همچنان بالاست، همچون آتشی که زیر خاکستر نهفته است. آیتاللهها مدتی است که خطر جنگ گسترده را تصویر و تهدیدهایی را مطرح میسازند، اما در عمل عقبنشینی میکنند. آیا این نشانهای است که نشان میدهد آنها از نیاز به انتقال بخش بزرگی از نیروهای سرکوبگر داخلی به جبهه جنگ هراس دارند؟
-بله، بقای رژیم به سرکوب داخلی وابسته است. آنها از تشدید تنشهای خارجی میترسند، زیرا این امر کنترل آنها بر داخل کشور را که اکنون با نارضایتی گسترده مواجه است، تضعیف میکند. تردیدهای آنها نشانهای روشن از شکنندگی و ترسشان از قدرت مردم است. رژیم دیگر نمیتواند مانند گذشته با استفاده از نیروهای نیابتی دست به خرابکاری بزند و از مسئولیت مستقیم شانه خالی کند. خامنهای اکنون با دو راهی بزرگ مواجه است: تسلیم یا جنگ.
-تاریخ گاهی تکرار میشود. آیا فکر میکنید نیروهای مسلح ایران میتوانند مانند بهمن ۵۷، زمانی که در برابر نخستوزیر وقت، شاپور بختیار، ایستادند، در سقوط رژیم فعلی نقش تعیینکنندهای ایفا کنند؟
-نیروهای نظامی و امنیتی در زمانی که مردم بار دیگر به شکلی قاطعانه برخیزند، با یک تصمیم سرنوشتساز روبرو خواهند بود. وظیفه واقعی آنها حفاظت از ملت است، نه از رژیم. نشانههای نارضایتی و حتی جدایی از رژیم، روز به روز در میان نیروهای نظامی و امنیتی آشکارتر میشود. من همچنان از آنها میخواهم که در کنار مردم بایستند و بخشی از راه حل باشند، نه ابزار سرکوب.
-شما پیش از هر چیز، به عنوان ولیعهد ایران، در وظایف حکومتی و ریاست کشور آموزش دیدهاید از جمله آموزش نظامی، و سالها نیز به عنوان یک چهره سیاسی، در تماس با جوامع مدنی آمریکا و اروپا فعالیت کردهاید. خود را در آینده در چه نقشی برای خدمت به ایران میبینید؟
-هدف من هرگز دستیابی به قدرت نبوده است، بلکه کمک به کشورم برای رسیدن به آزادی، دموکراسی و حاکمیت قانون بوده است. من خود را چهرهای وحدتبخش و خدمتگزار مردم میدانم؛ فردی که میتواند گذار مسالمتآمیز و دموکراتیک را تسهیل و رهبری کند، و سپس این مردم خواهند بود که آینده خود را انتخاب خواهند کرد.
-اگر از شما خواسته شود که رهبری گذار به دموکراسی در ایران را بر عهده بگیرید، نخستین مشکلاتی که با آنها روبرو خواهید شد، چیست؟
-مشکلات فوری شامل برقراری ثبات، بازسازی اعتماد به نهادها و تضمین امنیت بدون توسل به سرکوب خواهد بود. اما کار عمیقتر، فرهنگی است؛ التیام زخمها، تقویت همبستگی ملی و ساختن نظام سیاسیای که بازتابدهنده اراده، کرامت و خواست مردم باشد و رفاه و فرصتهای اقتصادی برای همه ایرانیان فراهم کند.
-شما همواره گفتهاید که جمهوری اسلامی اصلاحناپذیر است و آزادی مردم ایران از مسیر فروپاشی این رژیم میسر است. اما بازسازی ایران دموکراتیک بدون برخی از بخشهای کلیدی حکومت فعلی ممکن نخواهد بود. عملیات بازسازی ملی– که اکنون بسیار دشوار به نظر میرسد– چگونه میتواند آغاز شود؟
-ما باید میان رژیم و ملت تفاوت قائل شویم. بسیاری از کارمندان دولت، تکنوکراتها و کارشناسان در حال خدمت به کشور هستند و نه به ایدئولوژی! یک گذار موفق باید نهادهای ملی را حفظ کرده و در عین حال، ساختار سرکوب را حذف کرده و پاسخگویی و اصلاحات اساسی را تضمین کند. ما میتوانیم در کنار پیگیری عدالت برای قربانیان این رژیم، مسیر آشتی ملی را نیز پیش ببریم.
-در تاریخ معاصر، مواردی وجود داشته که پادشاهان یا رؤسای کشورها پس از تبعید، بطور دموکراتیک به کشورشان بازگشتند، مانند خوان کارلوس در اسپانیا، سیمئون در بلغارستان، ظاهر شاه در افغانستان یا سیهانوک در کامبوج. آیا سیاستمداری هست که نظر شما را جلب کرده باشد؟
-من برای کسانی که برای خدمت به ملتشان بازگشتند– فارغ از نقش شخصیشان– احترام قائلم. آرزوی من نیز همین است: کمک به پیشرفت ایران.