دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی و گروه پژوهشگران برای آزادی ایران – مسئله هستهای ایران سالهاست که به یکی از مسائل مهم در عرصه دیپلماسی بینالمللی تبدیل شده و نگرانیهایی را در مورد ثبات منطقه و جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای به وجود آورده است. سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران به شدت بر دو گزینه متمرکز بود: یا دستیابی به توافق یا آمادگی برای درگیری نظامی.
جنگ با ایران میتواند پیامدهایی وسیع، شدید و چندوجهی، چه در سطح داخلی و چه بینالمللی داشته باشد. پیشبینی کامل ابعاد این پیامدها دشوار است. جنگ بطور ذاتی با ویرانی همراه است— زندگی انسانها، زیرساختها و محیط زیست را نابود میکند و پیشرفتهای انجامشده را متوقف میسازد. در اغلب موارد، جنگ پیامدهایی فاجعهبار برای کشور، شهروندان و تمامی طرفین درگیر به همراه دارد و بجای پیشرفت، موجب عقبماندگی یک ملت میشود. در این نوشتار، به بررسی پیامدهای احتمالی جنگ با ایران خواهیم پرداخت.
تعداد اندکی از جنگها را میتوان از منظر هزینه– فایده توجیه کرد. چنین مداخلهای پیامدهای سنگینی برای ایران، مردم آن و روند جاری تلاش برای دموکراسی به دنبال خواهد داشت. افزون بر آن، فضای هیجانی ناشی از جنگ میتواند برای رژیمی که در حال از دست دادن اعتبار است، همدردی ایجاد کند و از ریزش حداکثری نیروهای آن جلوگیری میکند. برای مثال، جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ نشان داد که تهدیدهای خارجی چگونه میتوانند حس میهنپرستی را برانگیزانند و موجب حمایت مردمی از حکومت شوند. در نتیجه، جنگ ممکن است جایگاه مخالفان داخلی را تضعیف کند— مخالفانی که اکنون هم از کاهش مشروعیت رژیم در میان اکثریت مردم سود بردهاند.
جنگ همچنین میتواند روند تحول اجتماعی و سیاسی جاری در ایران را مختل کند. در حالی که ممکن است نوعی اتحاد در برابر تهدید خارجی پدید آید، اما در واقعیت، این اتحاد احتمالاً به سرکوب پیشرفت منجر خواهد شد. تغییرات مؤثر در نهایت باید از درون ایران و از طریق ایجاد نهادهایی توانمند، و دارای برنامهریزی راهبردی و عملی به وقوع بپیوندد.
آینده دموکراسی در ایران نه به جنگ یا مذاکره بلکه به قدرت، اتحاد و چشمانداز راهبردی مردم آن وابسته است. تغییر پایدار باید از درون شکل گیرد— از طریق نهادهایی قدرتمند، ارزشهای مشترک، و بهرهبرداری از فرصتها. گروههای مخالف باید در اصول بنیادین همراستا باشند، در حالی که در تاکتیکها انعطافپذیری داشته باشند. در لحظات تاریخی تحول، سازش ضعف نیست، بلکه گامی حیاتی برای پیشرفت پایدار است.
سرکوب سیاسی
چه با مذاکره و چه با جنگ، ماهیت بنیادی سرکوب سیاسی در ایران بعید است تغییر یابد. در صورت سازش، رژیم ممکن است به منابع مالی جدیدی دست پیدا کند، اما بهدلیل فساد و ناکارآمدی ساختاری، این منابع بعید است به بهبود وضعیت مردم ایران منجر شوند.
در زمان جنگ، رژیم اسلامی ایران همواره قدرت خود را تحکیم کرده است، چنانکه در طول جنگ ایران و عراق مشاهده شد. حفظ وضع موجود اغلب بهانهای برای افزایش نظارت، بازداشت مخالفان و سرکوب آزادیهای مدنی بوده است. شرایط جنگی همچنین میتواند بهانهای برای کنترل رسانهها، ارتباطات و دسترسی به اطلاعات فراهم کند.
در طول ۴۶ سال گذشته، رژیم اسلامی همواره در مواجهه با بحرانها از زور و خشونت استفاده کرده است. جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، اعتراضات علیه افزایش قیمت بنزین در سال ۱۳۹۸، و وقایع ۱۴۰۲ (۲۰۲۳–۲۰۲۴) همگی نشان میدهند که رژیم برای حفظ کنترل خود متکی به ارعاب و سرکوب است. با معرفی مخالفان به عنوان دشمنان کشور، اقدامات شدیدتر نیز توجیهپذیر جلوه داده میشوند.
پیشرفت جنبش
اگرچه جنگ ممکن است فرصتها و چالشهایی برای مخالفان به همراه داشته باشد، اما احتمال بیشتری وجود دارد که روند پیشرفت دموکراتیک را با مانع مواجه کند. ویرانی و بیثباتی ناشی از جنگ، توجه، انرژی و منابع را از مسیر اصلاحات سیاسی منحرف خواهد کرد. با این حال، جنبش ضدجنگی قوی میتواند به عنوان نیرویی متحدکننده عمل کرده، گروههای مخالف پراکنده را گرد هم آورد و کنترل رژیم را به چالش بکشد. چنین اتحادهایی میتوانند آسیبپذیریهای حکومت را آشکار سازند حتی اگر برخی گروههای مخالف در مواجهه با تهدید خارجی بطور موقت از نظام حمایت کنند. با اینهمه، دوران جنگ همراه با بیثباتی، عدم قطعیت و پیامدهایی غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
جنبش سازمانیافته، راهبردی و فراگیر برای بسیج عمومی و پیشبرد تغییر رژیم بدون گرفتار شدن در تباهی جنگ ضروری هستند. با وجود موانع بسیار، یک اپوزیسیون متحد میتواند جایگزینی قابلقبول در برابر ویرانی و فقر ناشی از جنگ ارایه دهد.
آینده دموکراسی در ایران به پشتکار، بینش و انعطافپذیری رهبران جنبش و همچنین شکلگیری ساختارهای سازمانی مؤثر وابسته است؛ ساختارهایی که قادر باشند اکثریتی از جامعه را حول چشماندازی مشترک برای زندگی بهتر، بر پایه قانون، حقوق بشر و کرامت انسانی، گرد هم آورند. جنبشهای مخالف باید در اصول و اهداف بلندمدت به تفاهم برسند و همزمان در مسائل فرعی انعطافپذیر باشند. در لحظات سرنوشتساز تاریخی، دیدن تصویر بزرگتر و پذیرش همکاری و تفاهم، کلید ساختن ایرانی عادلانهتر و دموکراتیکتر است.
جمعبندی
جنگ یا مذاکره با جمهوری اسلامی ایران تقریباً بطور قطع سرکوب سیاسی را تشدید خواهد کرد، و پیشرفت جنبشمردمی ضد نطام را به خطر خواهد انداخت. با این حال، این بحران میتواند بطور متناقض، عزم مخالفان را تقویت کند، حمایت جهانی را برانگیزد و به محرکی برای تغییر دموکراتیک بلندمدت تبدیل شود— مشروط بر آنکه جامعه مدنی آماده بهرهبرداری از این فرصت باشد.
با اینهمه، مسیر دموکراسی در ایران احتمالاً در اثر جنگ یا مذاکره به تعویق خواهد افتاد مگر آنکه فرصتهای پیشبینینشدهای در دل بحران پدید آید. نتیجه، تا حد زیادی به پایداری، انسجام رهبری و توانایی انطباق اپوزیسیون با شرایط متغیر بستگی دارد. جنگ بیتردید تلاشهای داخلی را مختل خواهد کرد، و ساخت نهادهای دموکراتیک قوی در دوران یا پس از جنگ، کاری بسیار دشوار خواهد بود.
در نهایت، آینده دموکراسی ایران نه در میدان نبرد، بلکه در قدرت، راهبرد و همبستگی مردم آن رقم خواهد خورد. تغییر پایدار باید از درون حاصل شود؛ از طریق شکلگیری سازمانهای کارآمد، پیگیری ارزشهای مشترک و استفاده راهبردی از فرصتها. گروههای مخالف باید بر اصول بنیادین به توافق برسند و در تاکتیکها و مسائل ثانویه سازشپذیر باشند. در لحظات تاریخی تحول، درک چشمانداز بزرگتر و پذیرش همکاری و تفاهم، نهتنها ضعف نیست، بلکه ابزاری ضروری برای پیشرفت پایدار است.
*دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی و گروه پژوهشگران برای آزادی ایران