یونس قانونی (غلامی) – دموکراسی تنها یک شعار یا آرزو نیست، بلکه نیازمند زمینهها و زیرساختهاییست که بدون آنها دوام نخواهد داشت. مردمی که خواهان دموکراسیاند، باید بدانند که تحقق دموکراسی یک فرآیند تدریجی، عمیق و نیازمند تلاش جمعیست.
دموکراسی، به عنوان یک نظام مردممحور، نمیتواند در فضای خالی یا بدون آمادگی اجتماعی شکل بگیرد. باید بپذیریم که دموکراسی نه یک هدف نهایی، بلکه یک روند پویا و مسئولانه است؛ روندی که تنها با ساختن زیرساختهای فکری، فرهنگی، آموزشی، و مدنی قابل تحقق است.
از نگاه من، یکی از بنیادیترین این زیرساختها، نظام آموزشیست؛ نظامی که از دوران کودکی به افراد یاد بدهد چگونه فکر کنند، نه اینکه صرفاً چه فکر کنند. آموزش باید پرسشگر، تحلیلی و آزاد باشد. دومین عنصر، فرهنگ مطالعه و تفکر مستقل است. جامعهای که نمیخواند، نمیاندیشد و خود را در معرض دیدگاههای متنوع قرار نمیدهد، نمیتواند بستر مناسبی برای دموکراسی باشد.
سومین بُعد، رشد نهادهای مدنی و اجتماعیست؛ یعنی فضاهایی برای مشارکت داوطلبانه، تبادل نظر، کار جمعی و تمرین همزیستی. رسانههای آزاد، عدالت حقوقی، شفافیت نهادی و مسئولیتپذیری دولتی نیز از دیگر اجزای این معماری هستند.
پس باید آگاه باشیم: دموکراسی به خودی خود به دست نمیآید. ما باید پیش از آنکه درباره رأی دادن، انتخابات یا نهادهای سیاسی صحبت کنیم، بر این زیرساختها تمرکز کنیم. آگاهی جمعی، تربیت فکری، و شکلگیری روحیه مشارکت، نقطهی آغاز این مسیرند.
در رابطه با موضوع دموکراسی مینویسم، چرا که باور دارم دموکراسی یک مفهوم ایستا یا وارداتی نیست، بلکه فرآیندی زنده، در حال شدن و نیازمند بنیانهای فکری و اجتماعیست. مردمی که خواهان دموکراسیاند باید ابتدا بفهمند که این نظام سیاسی، فقط مجموعهای از سازوکارهای انتخاباتی یا شعارهای سیاسی نیست، بلکه دارای مختصات و زیرساختهاییست که بدون آنها، دموکراسی به پوستهای بیمحتوا بدل میشود.
از نظر من، مهمترین زیرساختهای دموکراسی را میتوان در حوزههایی چون «آموزش»، «علم»، «دولت قانونمند»، «نقد و انتقاد آزاد»، «تحزب»، و «انتخابات شفاف» خلاصه کرد. آموزش، نه به معنای انباشت اطلاعات، بلکه پرورش انسان پرسشگر و مستقل؛ علمی که در خدمت آگاهی و رفاه عمومی باشد؛ دولتی که بر پایه قانون و پاسخگویی شکل گرفته باشد؛ فضایی که در آن نقد کردن حاکم نه جرم، بلکه یک فضیلت مدنی باشد؛ و نظام حزبی و انتخاباتی که امکان مشارکت آزاد و سازمانیافتهی مردم را فراهم آورد.
اما اینها بهتنهایی کافی نیستند. ما با اشکال مختلفی از دموکراسی مواجهیم؛ دموکراسی مستقیم، غیرمستقیم، شورایی، مشارکتی، چندحزبی، پلورالیستی، و لیبرال. هرکدام از اینها نسبت خود را با قدرت، مشارکت، نهادها و آزادیهای فردی تعریف میکنند. اما نکته اساسی آن است که در همه این اشکال، دموکراسی بدون آزادی بیمعناست. اگر دموکراسی را مترادف آزادی بدانیم، باید بپذیریم که رسیدن به آن، هزینه دارد.
مردمی که بهدنبال آزادیاند، باید آگاه باشند که آزادی تنها یک مطالبه سیاسی نیست، بلکه یک تعهد تاریخیست؛ تعهدی که با آگاهی، سازماندهی، ایستادگی و عبور از هزارتوی جهل، تزویر، و استبداد ممکن میشود. حکومتهایی که بر پایه دروغ، خشونت، سرکوب و توهّم استوارند، ممکن است با توپ و تانک و زندان و تبعید بخواهند فکر و آزادی را سرکوب کنند، اما اندیشه را نمیتوان با زور نابود کرد. تاریخ نشان داده که اندیشه، در تبعید شکوفا میشود، در سکوت رشد میکند، و در دل سوختگیهای جمعی به انقلاب بدل میشود.
من امتداد انقلاب را نه در فریادها و خیابانها، بلکه در سوختگی خاطرههایی میبینم که نقش عشق را بر آبیِ آسمان هک کردهاند. همان خاطرههایی که نه در چشم جمع شدند، و نه در جان واژهها. خاطرههایی که گاهی بیصدا، از درون ما عبور میکنند، و شعلهای از امید، پیگیری و پایداری را در دل ما زنده نگه میدارند. دموکراسی از همین جنس است: خاطرهای جمعی از میل به رهایی، صدایی خفته در دل خاموشی، و حرکتی آرام، اما شکستناپذیر، بهسوی کرامت انسانی.
در جهانی که صدای آزادی گاه در فریادهای خیابانی پژواک مییابد و گاه در سکوت سنگین کتابخانهها خاموش میماند، مفهوم دموکراسی بار دیگر به مسئلهای بنیادی بدل شده است. اما آیا دموکراسی صرفاً یک خواسته سیاسیست؟ یا ساختاریست که بر پایه دانایی، مشارکت، و نقد بنا میشود؟ در این یادداشت، با نگاهی تحلیلی و شاعرانه، از سوختگی خاطرهها آغاز میکنیم؛ خاطرههایی که نه در دل شعارها، که در عمق رنج و خواست رهایی ریشه دارند. اینجا سخن از دموکراسی به میان میآید، اما نه به عنوان یک واژه مصرفشده، بلکه به مثابه ساختاری زنده که زیرساختهایی عمیق و انسانی میطلبد: نظیرِ آموزش، علم، قانون، تحزب، و روحیه ی انتقاد.
دموکراسی، به عنوان یک نظام سیاسی، تنها زمانی معنا پیدا میکند که در دل مردم، فرهنگ مشارکت و آگاهی ریشه دوانده باشد. دموکراسی به خودی خود نمیآید. بلکه باید از فرآیندهای پیچیدهای چون آموزش و پرورش، پیشرفت علمی، و شفافیت در دولتداری حمایت کند. وقتی مردم از نقد و اعتراض آزادانه بهرهمند باشند، وقتی به تحزب و انتخابات آزاد اهمیت داده شود، آنگاه است که دموکراسی به واقعیّت درمیآید.
در مسیر این تحقق، نباید فراموش کرد که دموکراسی به هیچوجه تنها مختص به یک الگوی خاص نیست. ما با انواع گوناگونی از دموکراسی روبهرو هستیم: دموکراسی مستقیم، غیرمستقیم، شورایی، مشارکتی، و … هر یک از این اشکال، ویژگیها و چالشهای خاص خود را دارند. اما در تمامی اینها، نکتهی مشترک این است که دموکراسی واقعی، دموکراسیای است که بر پایه آزادی، آگاهی و احترام به کرامت انسانی بنا شده باشد.
اما چگونه میتوان این ساختارهای اساسی را در جامعه پیاده کرد؟ پاسخ ساده نیست. رسیدن به دموکراسی به مثابه یک پروژهی مستمر است که به زمان، تلاش و بهویژه آگاهی جمعی نیاز دارد. در این مسیر، مردم نه تنها به عنوان رأیدهندگان، بلکه به عنوان تصمیمگیرندگان و عاملان تغییر باید وارد میدان شوند. دموکراسی، همچنان که در کلام سیاستمداران میآید، در عمل تنها زمانی به حقیقت میپیوندد که از رنجها و خواستههای عمیق انسانها تغذیه کند.
آیا در مسیر تحقق دموکراسی، نهادهای آموزشی و علمی نقشی محوری ایفا میکنند؟ بدون شک. چرا که هر نظام دموکراتیک نیازمند مردمی آگاه، متفکر و توانمند است. درک دقیق از دموکراسی، نه فقط از طریق سخنرانیها و شعارها، بلکه از طریق درک عمیق مفاهیم فلسفی و اجتماعی میسر میشود.
آیا باید در دنیای پیچیدهی امروز، دموکراسی را مترادف آزادی بدانیم؟ مسلماً. زیرا در نهایت، آزادی نه تنها حق فردی، بلکه شرط پیشنیاز تحقق یک جامعه دموکراتیک و شاداب است. جامعهای که در آن انسانها نه تنها از حقوق سیاسی برخوردارند، بلکه در هر زمینهای از زندگی، آزادی اندیشه، انتخاب و نقد دارند.
در این یادداشت، قصد داریم تا به تحلیل و بررسی زیرساختهای دموکراسی پرداخته و با توجه به تجربیات تاریخی و تحلیلهای اجتماعی، راهکارهایی برای تقویت این نهاد حیاتی در جوامع مختلف ارائه دهیم.
در این مسیر، یکی از چالشهای بزرگ، تفکیک میان دموکراسی به عنوان یک هدف نهایی و فرآیندهایی است که به تحقق آن کمک میکنند. بسیاری از کشورها ممکن است خود را به عنوان دموکراتیک معرفی کنند، اما آیا در حقیقت زیرساختهای لازم برای برقراری دموکراسی در آنها وجود دارد؟ در واقع، تحقق دموکراسی یک مسیر پیوسته و پیچیده است که نیازمند ساختارهای ثابت و سیستمهای اجرایی کارآمد است.
یکی از اصلیترین این ساختارها، آموزش است. جامعهای که نتواند به نسلهای خود فهم درستی از دموکراسی و حقوق شهروندی بدهد، نمیتواند انتظار داشته باشد که مشارکتهای سیاسی و اجتماعی در آن به درستی شکل گیرد. آموزش نه تنها باید مردم را با مفاهیم اولیه دموکراسی آشنا کند، بلکه باید به آنها ابزارهایی بدهد که از طریق آنها بتوانند در فرآیندهای دموکراتیک مشارکت فعال داشته باشند. آموزش باید در هر سطحی، از مدرسههای ابتدایی گرفته تا دانشگاهها، بر اهمیت تک تک اجزای دموکراسی مانند حقوق بشر، عدالت اجتماعی و مشارکت در انتخابات تأکید کند.
علم و پژوهش نیز یکی از ارکان اساسی دموکراسی است. در جوامعی که علم و تحقیق آزادانه رواج دارد، پرسشگری و نقد در همه زمینهها تشویق میشود. این مهم برای رشد جامعه دموکراتیک ضروری است، زیرا تنها از این طریق میتوان جامعهای آگاه و توانمند را ساخت که توانایی تفکیک حقیقت از دروغ را داشته باشد. در این شرایط، رسانهها و دانشگاهها نیز نقش اساسی در ارتقای سطح آگاهی عمومی خواهند داشت. در دموکراسیهای حقیقی، هیچچیز از نقد و تحلیل علمی مصون نیست، و این همان نکتهای است که بسیاری از حکومتهای مستبد نمیتوانند آن را درک کنند.
نظام قضائی و قانون، به عنوان یکی دیگر از ارکان مهم دموکراسی، باید مستقل و قدرتمند باشد. دموکراسی زمانی بهدرستی عمل میکند که همه افراد، بدون توجه به جایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسیشان، از حمایت یکسان قانونی برخوردار باشند. در واقع، دولت و سیستم قضائی باید بتوانند از حقوق و آزادیهای فردی محافظت کنند و هرگونه نقض آنها را بطور جدی پیگیری نمایند.
اما دموکراسی به هیچ وجه تنها در گرو نهادهای دولتی و قضائی نیست. تحزب و انتخابات آزاد هم از مهمترین ارکان دموکراتیک هستند. تحزب به مردم این امکان را میدهد که از میان گروهها و دیدگاههای مختلف انتخاب کنند، و انتخابات آزاد، به عنوان نمایشی از اراده مردم، باید بدون هیچگونه تقلب یا دستکاری برگزار شود. در جوامعی که انتخابات آزاد و شفاف نیست، هیچگاه نمیتوان از دموکراسی واقعی سخن گفت.
و در نهایت، دموکراسی تنها در صورتی پایدار میماند که مردم حق انتقاد و اعتراض داشته باشند. نقد و مخالفت اساس هر جامعه دموکراتیکی است. جامعهای که از انتقاد و اعتراض هراس داشته باشد، جامعهای نیست که بتوان آن را دموکراتیک نامید. نقد باید در دل جامعه جاری باشد و هرگونه اعتراض باید در فضای آزاد و بیواسطهی عمومی مطرح شود تا مسئولین و رهبران اجتماعی بتوانند برای مشکلات و چالشها پاسخگو باشند.
در پایان، دموکراسی تنها به عنوان یک نهاد سیاسی یا اجتماعی نمیتواند زندگی مردم را تحت تأثیر قرار دهد. بلکه، این فرایند باید در طول زمان در تمام سطوح زندگی مردم نفوذ کند. از آموزش و علم گرفته تا تحزب، انتخابات، حقوق بشر و نظارتهای دموکراتیک، همه اینها باید بطور هماهنگ و پیوسته عمل کنند تا دموکراسی واقعی محقق شود.
دموکراسی، به عنوان یک فرآیند پویا و زنده، نباید بهصورت ایستا و ثابت در نظر گرفته شود. این فرآیند همچنان که باید در بسترهای اجتماعی و فرهنگی ریشه دوانده باشد، باید بطور مستمر از چالشها و نقدها تغذیه کند و بهسمت آیندهای روشنتر حرکت کند. آزادی، آگاهی و مشارکت سه عنصر اساسی هستند که برای تحقق دموکراسی واقعی باید در تمامی سطوح جامعه ترویج و تقویت شوند .
دموکراسی تنها یک واژه یا شعار نیست ، بلکه یک مسیر پیچیده، دردآور و در عین حال آزادیبخش است. مسیر دموکراسی، مسیری است که در آن مردم به چیزی فراتر از مجرد خواستههای خود میرسند؛ آنها به بنای یک جامعه و کشور آزاد ، شجاع ، قانونمند و در برابر استبداد و ظلم ایستاده میپردازند. برای رسیدن به دموکراسی، مردم باید خود را از دایرههای بستهای که در طول تاریخ در اختیار حکومتهای جبار و استبدادی بودهاند، رها کنند. از همینرو، این مسیر نیازمند مبارزاتی است که نه تنها در خیابانها، بلکه در ذهنها، قلبها و روحهای مردم ریشه میدواند.
انقلاب مردم ایران تحت عنوان “مهسا ژینا امینی” ، نمادی از این مبارزات است. در روزهایی که نام او بر لبان تمام مردم ایران و جهان بود، تنها یک نام نبود؛ او نماد آزادی، حقطلبی و آرزوی تغییر برای مردم ایران شد. مسیری که او آغاز کرد، تنها به یک نفر یا یک نسل محدود نمیشود. او صدای نسلهایی شد که در زیر سایه ظلم و استبداد نفس میکشیدند و برای رسیدن به دموکراسی، در برابر سرکوب و شکنجهها ایستادند. این مبارزه همانطور که در تاریخ ایران ثبت شد، امروز ادامه دارد.
همانطور که در زیرساختهای دموکراسی، عناصر مختلفی مانند علم، آموزش، قانون، تحزب ، آزادی و استقلال رسانه ها ، استقلال دستگاه های قضایی … و امکان انتقاد مطرح میشود، این عناصر به نوعی در مبارزات موسوم به زن، زندگی، آزادی و جنبشهای مشابه در ایران به آزمون گذاشته شدهاند. جنبشهایی که به دنبال رسیدن به دموکراسی واقعی هستند، در دل خود به اهمیت این زیرساختها پی بردهاند. آگاهی به مردم، آموزش به عنوان ابزاری برای روشنسازی و پیشرفت، و ایجاد فضایی برای نقد و شکستن تابوهای فرهنگی و اجتماعی، جزو اولین مراحل این مبارزات بودهاند.
مبارزات مردمی ، پس از قتل عمد مهسا امینی توسط حکومت و رژیم ملاها در ایران آغاز شد ، که در پیاش جان بسیاری از جوانان و زنان ایرانی فدای آزادی شد، به همه نشان داد که برای تحقق دموکراسی باید از استبداد فکری، اجتماعی، و سیاسی عبور کرد. این مبارزات در واقع یک انقلاب فرهنگی و اجتماعی بودند که در کنار انقلاب سیاسی، زمینهساز تحقق آزادی و دموکراسی در ایران خواهند بود.
اما نکتهای که باید در نظر گرفت، این است که دموکراسی بطور خودکار به دست نمیآید. تنها با انقلاب و تغییرات کوتاهمدت، نمیتوان آن را در جامعهای نهادینه کرد. دموکراسی نیازمند ساختارهای مستحکم و پایهگذاری در سطح کل جامعه است. همانطور که در علم و آموزش، فرهنگ نقد و انتقاد، و آزادی احزاب و انتخابات آزاد گفته شد، در مبارزات برای دموکراسی در ایران نیز شاهد این زیرساختها بودهایم. اما این زیرساختها نیاز به حمایت، تقویت و گسترش دارند تا در نهایت دموکراسی به صورت پایدار و حقیقی در کشور برقرار شود.
شجاعت و فداکاریهایی که امثال مهسا ها و ساریناها و مردان و زنان و هزاران نفر دیگر در این مسیر از خود نشان دادهاند، نمونهای از مبارزات رهاییبخشی است که در نهایت به تحقق دموکراسی در ایران منتهی خواهد شد. در واقع، این مبارزات بطور مستقیم با مسئله زیرساختهای دموکراسی در ارتباط است. هر قدمی که مردم ایران در این مسیر برمیدارند، به معنای ساختن پایههایی محکم برای یک نظام دموکراتیک است که بر آزادی، برابری و احترام به حقوق بشر بنا شده باشد.
با وجود تمام مشکلات و چالشها، در نهایت این مبارزات به یک هدف بلند ، ختم خواهند شد: پیروزی برای دموکراسی، آزادی و عدالت. مردم ایران، مانند سایر ملتهای جهان، سزاوار زندگی در فضایی هستند که در آن صدای همه شنیده شود و هیچکس زیر سلطه استبداد و ظلم نباشد. تاریخ ایران نشان داده است که مردم این سرزمین برای رسیدن به آزادی و دموکراسی، همیشه آماده مبارزه بودهاند و هیچگاه از این مسیر باز نخواهند ایستاد.
در پایان، مبارزات موسوم به زن زندگی آزادی و همنسلان او تنها برای امروز نیستند؛ آنها چراغ راه آیندهای هستند که در آن دموکراسی واقعی و پایدار بر مردم حاکم خواهد شد. این مبارزات نه تنها در خیابانها بلکه در دلها و ذهنها به جلو میروند، و در نهایت شکوفایی و پیروزی دموکراسی را به ارمغان خواهند آورد.
*یونس قانونی نویسنده و فعال حقوق بشر