یوسف مصدقی- چند هفتهای است که مهرداد بذرپاش بر کرسی ریاست «دیوان محاسبات کشور» تکیه زده است و دارد از دفتر مجلل ریاست این نهاد، واقع در برج شیشهای انتهای خیابان برزیل، به ریش مخالفان این انتصاب، میخندد.
حالیه، هرچند که ریاست او بر دیوان کذایی هنوز مستقر و محکم نشده و بعید نیست که گروه رقبای داخلی، در فرصت مناسب و قبل از کونه کردنِ پیازِ ریاست بذرپاش، صندلی را از زیر نشمینگاه این بسیجی مخلص بکشند، اما بد نیست که به بهانه حضور او در منصب مذکور، یادی بکنیم از طبقهای از نورسیدگان نظام جمهوری اسلامی که نماینده راستین این فرقه تبهکار هستند.
الف) لاتها سر سفرهی انقلاب
مهرداد بذرپاش چهل ساله است و از هفده سال پیش تا کنون پلههای ترقی در «شرکت سهامی جمهوری اسلامی» را با سرعت، بدون وقفه طی کرده. طی این مدت به برکت چریدن در پر آب و علفترین مراتع نظام، چنان پروار شده و گردن کلفت کرده که موجب رشک تمام چرندگان دستگاه ولایت فقیه شده است. این ترقی اما ریشه در گذشتهای دورتر دارد.
موتور محرک انقلاب نکبتبار بهمن ۵۷، طبقه متوسط شهرنشین (به ویژه پایتختنشین) جامعه ایران بود. این طبقه که در سایه رونق اقتصادی دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی رشدی سریع و حبابگونه یافته بود، مطالباتی روزافزون داشت که به مرور زمان آنها را به غیرعقلانیترین شیوه ممکن پی گرفت و به انقلاب رسید. خوی دلالی و بسازبفروشی جاری در این طبقه، اعضای آن را به زیادهخواهیِ بیهزینهای عادت داده بود که هیچ مرزی برایش تصور نمیشد. باجدهیهای بیمورد و خارج از عرف دولتهای پیش از انقلاب نیز به این زیادهخواهیها دامن میزد و دامنه طلبکاریهای این طبقه را افزایش میداد. این روند به جایی رسید که اعضای این طبقه آمالشان را در انجام یک انقلاب مفت دیدند و با کمترین هزینه، به آن کوشیدند.
انقلاب که رخ داد، پای اوباش و اراذلالناس به ماجرا باز شد. این جماعت، نه تنها طبقه متوسط دلالمآب را به حاشیه راندند بلکه زمام همه امور جاری مملکت را به مرور به دست گرفتند و فجایعی جبرانناپذیر را موجب شدند. این گروه اراذل و طبقه اوباش، برخلاف طبقه متوسط کذایی، حاضر به پرداخت هرگونه هزینهای برای مطالباتشان بودند و به این دلیل، به سرعت و با خشونت، در دستگاه قدرت نوظهور، جایگاهی محکم یافتند.
شاید مهمترین خصوصیت این طبقه این بود که در عین نابرخورداری اقتصادی، تعلقات مذهبی پر رنگی داشتند و میتوانستند به عنوان پیادهنظام روحانیت شیعه به میدان بیایند. از همان روز نخست پس از انقلاب، این جماعت، بازوی سرکوب حکومت نورسیده شدند و بار خونریزیها و هزینههای انسانی دوران گذار و استقرار جمهوری اسلامی را در دهه نخست پس از انقلاب، به دوش کشیدند. بخش بزرگی از پاسداران صدر انقلاب و بسیجیان نوبالغ آن ایام را اعضای این طبقه تشکیل میدادند.
ب) بورژوازی اوباش
برخلاف تبلیغات رایج حکومتی که سعی دارند از کشتگان این طبقه در ایام جنگ هشت ساله با عراق، تصویری معصوم و معنوی ارائه کنند، بسیاری از این جماعت، به ویژه کسانی که بعد از پس گرفتن خرمشهر وارد بازی شدند، موجوداتی فرصتطلب و دله بودند که به بوی کباب نعمتهای دنیوی و اُخروی پا به میدان جنگ گذاشته بودند. جنگ برای این گروه، حکم بورسی را داشت که با تنها سرمایهای که داشتند (یعنی جان و سلامتشان) وارد آن میشدند و در نهایت خود یا فرزندان و بستگانشان از منافع درازمدت آن بهرهمند میشدند. حضور اعضای این طبقه در میدان جنگ با عراق و بهرهمندی آنها از شرایط جنگی، یکی از عوامل مؤثر ادامه جنگ پس از سال ۱۳۶۱ خورشیدی بود.
پس از پایان جنگ هشت ساله، بازماندگان این طبقه، نه تنها بیشترِ قدرت، مناصب و مزایا را در ایرانِ پس از جنگ قبضه کردند بلکه با جهشی نامبارک، بخشی از طبقه متوسط جدیدی را شکل دادند که میتوان آن را «بورژوازی اوباش» نامید. این طبقه نوظهور، وظیفه تولید هواخواهان تازهنفس و جان بر کف را برای نظام به عهده گرفت. بسیاری از مدیران جوان و فاسد فعلی نظام جمهوری اسلامی که فرزندان و وارثان «شهدای دفاع مقدس» خوانده میشوند، اعضای این طبقه جدید را تشکیل میدهند. این وارثان خلف که با ایجاد پیوندهای متنوع با مراکز قدرت، قبیلهای از دزدان و چپاولگران را برای غارت ثروت کشور، به عرصه آوردهاند، پیوندهای خونی و خانوادگی قدرتمندی با یکدیگر دارند. چهرههای بارز و مشهور این قبیله، همگی به انواع فساد و قانونشکنی آلودهاند و برای حفظ موقعیت و قدرت قبیلهشان حاضر به انجام هر گونه جرم و جنایتی هستند. مهرداد بذرپاش، از بهاصطلاح «مدیران جوان» این قبیله جانی و چپاولگر، نماد و نمونهای تامّ و تمام از تبهکاری چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی است.
ج) فرازهایی از زندگی یک لات موفق!
در روزهای انتهای شهریور ۱۳۷۷ خورشیدی، مهرداد بذرپاش به مدد سهمیه چهل درصدی «خانواده شهدا و رزمندگان» همراه چند نفر از همپالکیهای دبیرستانیاش، با کمترین نمرههای قابل تصور و با درصدهای منفی در کنکور سراسری، در رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی «شریف» (آریامهر) ثبت نام کرد. هیکل درشت، دهنِ دریده، خشونت پرورشیافته در بسیج دانشآموزی و از همه مهمتر فرصتطلبی وقیحانه او موجب شد که از همان اول کار در «فعالیتهای» بسیج دانشجویی دانشگاه نقش پررنگی پیدا کند و پس از یکی دو سال همهکاره این نهاد شود.
از آنجا که در آن ایام گذراندن واحدهای درسی در دانشگاه صنعتی «شریف» به هیچ وجه آسان نبود و کسب حداقل نمره هم سختکوشی و زحمت فراوان میطلبید، اوباشی از قماش بذرپاش که با کمترین صلاحیت علمی و به مدد سهمیه وارد آن دانشگاه شده بودند، معمولا پس از چند بار مشروط شدن با خطر اخراج مواجه میشدند. ریاست بسیج دانشجویی اما به داد بذرپاش رسید و او از طریق تهدید و تطمیع اساتید، نمرههای ناپلئونی و حداقلی گرفت و عاقبت، فارغالتحصیل و «مهندس» شد.
مهندس شدنِ مهرداد بذرپاش مصادف شد با شهردار شدن محمود احمدینژاد و فتح ناندانیهای وابسته به بیتالمال به دست نورسیدگان عرصه قدرت در آن ایام. رئیس بسیج دانشجوییِ لاتمسلک و دهندریده دانشگاه «شریف»، در زمان و مکان مناسب، آویزان دار و دسته احمدینژاد شد و به سرعت ترقی کرد. احمدینژاد که رئیس جمهوری اسلامی شد، بذرپاش چندی مدیر «پارسخودرو» و سپس مدیر عامل «سایپا» شد. همپالکیهای ایام دانشجویی او که تا چند ماه پیش از آن، با او شوخیهای پشتوانتی مرتکب میشدند و با رکیکترین الفاظ خطابش میکردند، حالا مجبور بودند برای ملاقاتش از هفت خوان بگذرند و برای گرفتن توصیهای، در خدمتش خاکساری کنند. در همان ایام، مدیر شاخ شمشاد «سایپا»، برای محکم کردن پیوندهای قبیلهای، با دختر وزیر آموزش و پرورش ازدواج کرد و شد آنچه شد!
در این پانزده سال اخیر، مهرداد بذرپاش مرتکب هر جور تبهکاری که امکانش را داشته، شده است. از چپاول اموال عمومی تا جعل مدرک، از پروندهسازی برای مخالفان تا چاپ دروغنامه با پول بیتالمال، از اعمال نفوذ و تقلب برای ورود بیامتحان به دوره دکترا تا سرقت ادبی و انتحال در نوشتن پایاننامه دکترا، همچنین پرداخت رشوه برای دور زدن قوانین و مقررات و بسیاری جرائم ریز و درشت دیگر. اینهمه، او را به نماد و عصاره نسل نخست متولدین انقلاب و وارث بحق و نماینده واقعی ذات جمهوری اسلامی در عصر حاضر، تبدیل کرده است. او نمونهای مثالزدنی از نتیجه سرمایهگذاری گروهی از لاتهای مذهبی در انقلاب بهمن ۵۷ است که موجب تثبیت فرقه تبهکار حاکم شدند و خود به مرور زمان، «بورژوازی اوباش» را در قدرت حاکم شکل دادند. آنچه این جماعت طی چهار دهه اخیر کسب کردهاند، هزاران بار فراتر از سقف آرزوهای خود و پدرانشان بوده و از این روست که اعضای این فرقه برای حفظ موقعیتشان، حاضر به انجام هر جور جنایتی هستند.
د) یک روایت دست اول
صاحب این صفحهکلید، در میانه دهه هشتاد خورشیدی با یکی از رفقای همدوره مهرداد بذرپاش در دانشگاه «شریف» معاشرت داشت. چند روزی پس از انتصاب بذرپاش به مدیرعاملی «سایپا»، معاشر مذکور که خود از طایفه رندان نورسیده بود، برای نگارنده به تفصیل حکایت کرد که در اواخر سال ۱۳۸۱ خورشیدی، مهرداد بذرپاش- که در آن دوران حتی یک ستاره هم در آسمان نداشت- به او پیشنهاد کرده بود تا با شراکت هم، با زور بسیج دانشجویی، یک کسب و کار جمع و جور دست و پا کنند و یک دکان تایپ و تکثیر انحصاری در دانشگاه «شریف» راه بیاندازند تا پس از فارغالتحصیلی، «علاف» و «بیکار» نمانند. آن رند نورسیده اما پیشنهاد کذایی را نپذیرفته و شأن یک «مهندس فارغالتحصیل شریف» را اجلّ از دکهداری دانسته بود و به همین خاطر نیز رشته الفتاش با مهرداد بذرپاش گسسته شده بود. در آخر حکایت، معاشر رند من، با لحنی نیمه جدی و کمی حسرتزده، مضمونی چنین کوک کرد که اگر پیشنهاد راه انداختن دکان تایپ و تکثیر را قبول کرده بود، به احتمال قریب به یقین، ظرف دو سه سال، حداقل معاون یا رئیسدفتر مدیرعامل «سایپا» شده بود!
تکمله
امروزِ روز، بسیاری از بازماندگان طبقه متوسطی که موتور محرک انقلاب بهمن ۵۷ بود، از فرط فشارهای اقتصادی و فساد گستردهای که بورژوازی اوباش بر گُرده آنها نهاده، در حال سقوط به زیر خط فقر هستند و همزمان از یکهتازی نورسیدگان تبهکاری از قماش مهرداد بذرپاش در عرصه قدرت در ایران، خون دل میخورند. چه حاصل از خون دل خوردن؟! خود کرده را تدبیر نیست. ثمره و وارثان چنان انقلابی، میبایست جانورانی از قماش مهرداد بذرپاش باشند.
چنانکه در حکمت قدیم آمده است: «این مثل بدان آوردم تا بدانی که این محنت تو به خود کشیده و از نتایج عاقبت آن غافل بودی.»*
* کلیله و دمنه، بابالاسد و الثور، به ترجمه حکیم ابوالمعالی نصرالله منشی، تصحیح استاد عبدالعظیم قریب، ص ۸۳، چاپ انتشارات فرخی ۱۳۴۷.
خوشبختانه اصلاح طلب و اصولگرا هم ندارد .برخی بیشتر و برخی کمتر بالا رفته اند .فقط هم بچه های بسیج نبوده اند انجمنی ها هم کم نگذاشته اند .از همین دانشگاه شریف و از دسته اصلاح طلب فرزند شاهد و رزمنده افراد زیادی مثل مجید فرهانی و فرشید گلزاده و … از پلکان پاچه خواری نظام و همراهی و عضویت در سازمانهای امنیتی بالا رفته اند .ساختار فرهنگی ایران بر مبنای پاچه خواری و سفله پروری بوده و هست فقط بعد از خمینی کمی غلیظ تر شده.
به کیهان لندن یا سایر سایت ها و کانال های ایرانی پیشنهاد میکنم برای شناساندن تمام فارغ التخصیلان دانشگاههای ایران بخصوص در رشته های پزشکی و فنی مهندسی تاپ کمپینی راه بندازند بمنظور شناسایی و معرفی کسانی که با سهمیه به مدارک تحصیلی دست یافته اند.سوگند میخورم این بزرگترین خدمت به کشور و مردم آن است گرچه کاری است بس دشوار و……….
لات بازی و لات پروری با عناوین فریبنده نظیر جوانمردی و لوطی گری از اجزا لاینفک فرهنگ ایرانی-شیعی میباشد. در حکومت پهلوی این پدیده به عقب رانده شد و در حکومت اسلامی چنان بال و پری گرفت که به رهبریت جامعه رسید. ایران امروز توسط اوباش چاقو کش و لات های بی سر و پا اداره میشود و مردم هم نتیجه اش را بیش از چهل سال است میبینند و ظاهرا مشکلی هم ندارند!!!
تمام اینها آخوندها و سرداران سپاه همون لات و لوتهای عرق خور چاقوکش بچه باز قبل انقلاب بودن که توصیفشون تو فیلمفارسی های اون زمان فراوونه همشون بعد انقلاب یه ریش گذاشتن شدن حاجی ولی ریشه اشون همان بود که بود
نطفه بیت رهبری در مدرسه علوی و رفاه بسته شد،کشتارگاه هائی که حاج مهدی عراقی، محسن رفیقدوست، ماشاء الله قصاب، محمد رضا طالقانی، هادی غفاری ، جعفرشجونی و دارو دسته های اطراف صادق خلخالی در زمره ی اداره کنندگان آن بودند. با تحکیم حکومت اسلامی این جمع به تدریج به حوزه های دیگر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منتقل شدند و اداره بیت را به جاهل ها و لات های ناشناخته و یا جوان حزب الهی سپردند.!
امروز حاج محمودکریمی و حاج سعید حدادیان جاهل ها و لات هائی که زیر پوشش” شورای هماهنگی تشکلهای ستایشگران اهلبیت ، کانون مداحان و هیئت های مذهبی برا خود وزنه ای هستند. محمود کریمی پس از عربده کشی و هفت تیر کشی به بیت رهبری دعوت می شود و در سیمای جمهوری اسلامی نیز ظاهر شده، مداحی می کند!!، و یا سعید حدادیان، به قول خودش رئیس جمهور مملکت، احمدی نژاد را “آفتابه می گیرد” و مشاورش رحیم مشائی را به عورت او تشبیه می کند.
زنجیره ی جاهل ها و لات های متدین در مجلس از هادی غفاری و دارو دسته اش شروع تا به عبد خدائی و صفرنعیمی رزهاو حسینیان و قالیباف ادامه یافته است. هادی غفاری سه دوره نماینده بود!، و در تهیه و تصویب لوایحی مربوط به قانون کار و مالیات و بیمه کار و مسائل کارگری ایفای نقش کرد!!.
غفاری نماینده کمیسیون ناظر مجلس در کمیته خرید وسائل نظامی نیز بود!!..بدعت”کفش کشی” و کفش پرت کردن در مجلس اسلامی به نام هادی غفاری ثبت است. وی تهدید به ترور نمایندگان مجلس را به صحن مجلس کشاند و گفت:”….اگر نماینده ای بخواهد در خط امریکا گام بر دارد در خود مجلس ترورش خواهیم کرد”.!
درکنار” لات بازی” های هادی غفاری ها و اقا صفرها ، دسته سینه زنی نمایندگان در صحن مجلس که با “دَم گرفتن ” خواستار اعدام رئیس سابق همین مجلس و نخست وزیر سابق حکومت اسلامی کروبی و موسوی می شوند، از نمونه های نادر در تاریخ پارلمانتاریسم است. ، مجلسی که حتی منورالفکرش ، مطهری استفاده از ” کف گرگی” در صحن مجلس را مجاز می داند.
رئیس سابق قوه مجریه، احمدی نژاد یک نمونه است که ” رگ لاتی” اش پوشیده نماند، و در نحوه ی حرف زدن ها، شاخ و شانه کشیدن ها ی اش برجسته تر می شد: “… ملت ایران، یعنی امت حزب الله، با “چاقو” دست و پای بدخواهان به حقوق ملت ایران,و مخالفان را قطع خواهد کرد”!
بسیاری از جاهل ها و لات ها ی متدین مثل مهرداد بذرپاش در زمره ی یاران و پشتیبانان احمدی نژاد بودند. حاج حسین الله کرم به عنوان رئیس شورای هماهنگی نیروهای حزبالله و ازعوامل اصلی گروه های فشار، یک نمونه است.
درکنار امثال الله کرم سیاهه ای از آخوندهای مشابه جعفرشجونی و سردارانی مثل سردار قاسمی به عنوان حامیان و همکاران دولت احمدی نژاد وجود دارد، سرداری که خطاب به جوانان ” حمام نکردن احمدی نژاد و شپشو بودن ” او را عامل محبوبیت و انتخاب او اعلام کرد و خرسندی اش را از اینکه احمدی نژاد در مصاحبه با ” لری کینگ”، لری کینگ را ” ولوکرد” و” موتورشو پیاده کرد و آورد پائین” ابرازداشت!
اینا حتی حقوق ما معلولین را زیر پا میگذارند و حتی حقوق ماراهم اختلاس میکنند اینا رحم حالیشون نیست حتی به فکر زندگی ما معلولینهم نیستند شرایط برای امثال ما خیلی سخت شده سهمیه ی بهزستی مارا هم میبلعند
درخت را میشود از میوه هایش شناخت .
یکی از میوه های اختلاس و دزدی و جنایت ، از درخت جهاد دانشگاهی شریف وافقی تروریست
جناب پرستو باز و پرستو ساز بسیج دانشگاهی اسلام نوفل لوشاتوی ، اقای نا مهرداد ، بذر پاش
میباشند .
ایشان در غارت و جعل اسناد و دروغگوئی چنان دست شیطان را از پشت بستند ، که مکار اعظم هم
باید در کلاس بذر دروغ پاشیدن ایشان ، ثبت نام بکنند .