«خنّاسانِ دو چهره»

جمعه ۱۵ مهر ۱۳۷۹ برابر با ۰۶ اکتبر ۲۰۰۰


الاهه بقراط-  «…حتی زمان شاه زمانی که ما هم دانشجو بودیم این طور بود، در دانشکده فنی وقتی بحث آزادی پیش می آمد اول دنبال آجر بودیم که شیشه بشکنیم… یعنی اگر در ناهارخوری ما غذاها را به هم بریزیم، شیشه های دانشگاه را بشکنیم، آجر پرت کنیم، با گارد درگیر شویم، در حقیقت این مقدمه آزادی ماست، ما آزاد بودیم. چه الان که خودمان پا به سن گذاشتیم و آمدیم جایگاه دیگری نشستیم می بینیم عجب برداشت اشتباهی از آزادی داشتیم. آزادی که به معنای شیشه شکستن نبوده است. آزادی به معنای انتقال فکر است. بله اگر جلو انتقال گرفته شد، یکی از راههای اعتراض است«.

  • تراژدی دموکراسی در ایران از عمادالدین باقیتراژدی دموکراسی در ایران؛ بازخوانی قتلهای زنجیره ای (جلد اول)؛ چاپ ششم؛ ۱۳۷۹
  •  عمادالدین باقی
  •  تراژدی دموکراسی در ایران؛ بازخوانی قتلهای زنجیره ای و همه چیز برای قدرت (جلد دوم)؛ چاپ اول؛ ۱۳۷۹
  •  نشر نی؛ تهران

فکر می کنید گوینده این سخنان چه کسی است؟ مطمئن نیستید؟ پس این یک جمله را هم بخوانید: «ما گذشته را کنار گذاشتیم. ایران مالِ کلّ ایرانیان است». نه، از اصلاح طلبان نیست! او کسی است که این سخنان را نیز گفته است: «بحث حقوق بشر را ما کاملا یک بحث مطرود می دانیم. چون اول ادعا می کنیم و محکم هم بر این ادعایمان هستیم که ما زندانی سیاسی در کشور نداریم و برخوردهای حذفی در داخل کشور با کسی نمی کنیم… یکی از رئیس سرویسها بحث می کرد با من در رابطه با منافقین می گفت: آیا شما منافقین را کشته اید؟ گفتم: بله معلوم است که منافقین را کشتیم، نه تنها منافقین بلکه [از] گروه های دیگر هم کشته ایم… این بحث ۶ میلیون یهودی یک جفنگ تاریخی است. من یک سری از دوستان نازی و نئو نازی داشتم کتابهای معتبر درجه یک را در این رابطه برای من فرستادند».

بله، درست حدس زدید! اینها را مهندس سعید امامی یا اسلامی تحصیل کرده آمریکا در سخنرانی معروف خود در همدان گفته است. در این سخنرانی بسیار خواندنی بررسی سینمایی سعید اسلامی یا امامی در مورد فیلم های اسپیلبرگ و مخملباف به ویژه خواندنی است.

تراژدی دموکراسی در ایران از عمادالدین باقی«گند زدایی از سیستم»

«تراژدی دموکراسی در ایران» شامل مجموعه مقالات و گفتگوهای عماد الدین باقی پیرامون قتلهای زنجیره ای و شبکه مافیایی ترور در وزارت اطلاعات و نیز گزارشها و مقالاتی است که در مخالفت با پیگیری های او و عمدتا در کیهان تهران به چاپ رسیده اند. نخستین جلد «تراژدی دموکراسی در ایران» که در طول پنج ماه به چاپ ششم رسید از ۱۴ مرداد ۱۳۷۷ تا ۲۱ دی ۱۳۷۸ را در بر می گیرد. سه اطلاعیه فداییان اسلام ناب محمدی، نامه سرگشاده سعیدی سیرجانی به مردم که آن زمان در هیچ روزنامه ای منتشر نشد و سخنرانی سعید امامی در همدان پیوست های این جلد هستند.

جلد دوم مقالاتی را از اول شهریور ۱۳۷۸ تا ۲۵ فروردین ۱۳۷۹ در بر می گیرد و باقی در یک مقاله مفصل نیز زیر عنوان «همه چیز برای قدرت» به بررسی مستند و تفسیر عملیات تروریستی شبکه سعید امامی از جمله انفجار در حرم امام رضا و قتل کشیشها می پردازد. او با نکته سنجی یک روزنامه نگار حقیقت جو شبکه مخوف وزارت اطلاعات را در این ماجراها ردیابی می کند. «گزارش یازدهمین گردهمایی سراسری ائمه جمعه» در پاییز ۱۳۷۴ نیز در پایان جلد دوم آورده شده است. در این گردهمایی علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت، فلاح معاونت ویژه وزارت اطلاعات و سعید اسلامی معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات دیدگاه های خویش را مطرح ساخته اند. چندی پیش دستور توقیف و جمع آوری این کتاب از کتابفروشی ها صادر شد.

آنچه در «تراژدی دموکراسی در ایران» شرح داده می شود اگرچه گزارشاتی مستند و موشکافی های پیگیرانه اند لیکن گاه به داستانی پرداخته ذهن و یا فیلمی که روزها برای تدوین آن کار شده است شباهت دارد. عماد الدین باقی در پیشگفتار کتاب می نویسد: «آنچه می خوانید با همه تأثر انگیزی، اندیشه ورزی و هیجان آوری به گفته ارباب هنر تنها یک «فلاش بک» است و نمی تواند جای واقعیت را بگیرد». این مقالات روز به روز که جامعه تشنه و کنجکاو ایران آن را دنبال می کرد بدون تردید از هم اینک در شمار اسناد تاریخی قرار دارد. عمادالدین باقی بر این واقعیت پافشاری می کند که تلاش برای محدود ساختن قتل های زنجیره ای به قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده از یک سو و سر هم بندی این پرونده ها نمی تواند شبکه ترور و ویروس خشونت را ریشه کن سازد. از همین روست که او با جمع آوری فهرستی از عملیات ترور و قتل توسط شبکه سعید اسلامی به تکمیل این فراگرد شوم و سیاه در جمهوری اسلامی می پردازد به این امید که بتواند چهره نظامی را که باقی خود را متعلق و معتقد به آن می داند پاک سازد و اعلام کند که نظام اسلامی در نفس خویش نه تنها خشونت طلب نیست، علیه دگراندیشان نیست، مخالف مدارا و بردباری نیست، بلکه می تواند دموکراتیزه شود! او می نویسد: «نظام جمهوری اسلامی نیز طی ۲۱ سال ظرفیت برگزاری دموکراتیک ترین انتخابات را نشان داده و ظرفیت پرداختن به همین مباحث حساس قتل های زنجیره ای را داشته و برای نخستین بار در تاریخ ایران، وزارت اطلاعات در بیانیه ۱۵ دی ماه ۷۷ خود اعلام کرد این جنایات توسط باندی در این وزارت خانه انجام می شده است و بدنه و بخش غالب این تشکیلات همکاری های صادقانه ای در شناسایی این مافیا داشته اند. این اقدامات وزارت اطلعات ایران در تاریخ جهان نیز کم سابقه بلکه بی سابقه است. نظام جمهوری اسلامی به موازات توسعه این ظرفیت ها چنان استحکام می یابد که مانند سایر نظام های دموکراتیک دنیا که گاه بیش از دو قرن از تأسیس آنها می گذرد و هیچ شبهه ای در ثبات  و پایداری امروزین آنها وجود ندارد، به حیات خود ادامه خواهد داد».

امروز سعید اسلامی مرده است، شبکه ترور ظاهرا فعالیتی ندارد و عمادالدین باقی توسط همان «کارگردانان خشونت» به اتهاماتی واهی در کنار دیگر روزنامه نگاران در زندان به سر می برد.

در این کتاب نمی توان بر نمونه ای به عنوان «مخوف ترین» انگشت گذاشت. همه جنایت هایی که شرح داده می شوند از مخوف ترین ها هستند که در نوع خود کمیابند. برای نمونه باقی می نویسد: «نگارنده منهای سوابق، شخصیت و تفکرات سعیدی سیرجانی که با نظام اندیشه ای و ارزشی اش فاصله بسیار دارد از جنبه ای انسانی و حقوقی، استفاده از شیوه های ضد انسانی و ضد اخلاقی را نسبت به هر انسانی حتا نسبت به دشمن جنگی روا نمی شمارد. چگونه سعید امامی به خود اجازه می داد به زشت ترین صورت یک زندانی را تحقیر کند اما در سخنرانی خویش چنان از رفتار انسانی سخن بگوید که گویا سیرجانی مجذوب فرشتگان زمینی شد و ایمان آورد. یکی دیگر از مسئولان کشور چند سال پیش در جلسه ای می گوید که سعید امامی به عنوان ادخال سرور روایت کرده است که در زندان سیرجانی را قدم به قدم امر به درآوردن پیراهن و لباس زیر و … کرده و سرانجام از او می خواهد با بدنی عریان رقص کنان امر او را اجابت کند».

ماجرای «مهدی نحوی» که بمب گذاری حرم امام رضا را به او نسبت دادند نیز نشانگر چهره مخوف و ضد انسانی وزارت اطلاعات است که زندانی های موجود را عاملان قتلها و بمب گذاری هایی معرفی می کرد که خود آن را انجام داده بود. «با توجه به فرضیه قریب به واقع زندانی بودن مهدی نحوی می توان گفت که وی در طی این مدت تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به انفجار حرم امام رضا قرار گرفته است. بدیهی است فردی که روح او از ماجرا بی اطلاع بوده به آسانی تن به چنین اعترافی نمی دهد، به ویژه اگر عِرقِ مذهبی داشته باشد و از طرف دیگر می داند با چنین اعترافی، حکم مرگ خویش را امضا خواهد کرد. سرانجام پس از نا امید شدن از کسب این اعتراف باید سناریو را به گونه ای دیگر اجرا کرد. مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید اسلامی به تهرانپارس در یکی از شلوغ ترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست آورده می شود تا عده زیادی از مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و چنین فریب داده می شود که می خواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی جوان بی تجربه ای که گمان می کند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام از اتومبیل بیرون فرستاده می شود. او چون محکوم گریزپا به سوی سرنوشتی نامعلوم اما به امید رهایی و بی خبر از سناریوی طراحی شده شتابان می دود. چند لحظه بعد مأموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست می دهند. نحوی همچنان شتابان می دود، اما گلوله ها امان نمی دهند. او نقش بر زمین می شود و در حالی که عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و مأموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که اسلحه ای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری بوده اند. ماجرا به اندازه ای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی نحوی تردید نمی کند».

تحلیل باقی این نیست که جناح راست گرداننده این جنایات است. او معتقد است که «گروه کارگردان این خشونت ها از جناح راست مستقل بوده و جناح راست در واقع ذینفع این عملیات بوده است. قاتلان همیشه احساس می کردند پشتوانه ای به نام جناح راست دارند. جاح راست طراح و کارگردان نبود، ولی چون ذینفع بود و منافع مشترکی بین این دو گروه وجود داشت، نمی توان آنها را از هم تفکیک کرد». در عین حال عمادالدین باقی معتقد است که «نباید جنایت های اخیر را به یک گروه خاط محدود کرد و گمان برد با شناسایی و مجازات عاملان این قتلها ماجرا تمام می شود. این افراد نیز قربانیان یک تفکرند: تفکری که هر دگراندیشی را مطرود و محروم از حقوق انسانی دانسته و عضوی زاید، مضر و منحرف در جامعه تلقی می کند که باید پاکسازی شوند. تفکری که با تقسیم نیروها به حق و باطل و استخدام توجیهات دینی، خشونت علیه هر دگراندیشی را تجویز می کند و بر خلاف نص صریح آموزه های قرآنی روحیه خشونت را می پروراند». ولی همان گونه که در اطلاعیه های «فداییان اسلام ناب محمدی» در پیوست همین کتاب آمده است، آنها نیز عملیات خویش را بر اساس نص صریح قرآن سازمان می دهند! شاید از همین روست که باقی تلاش می کند تا احساس این گروه را دریابد و می نویسد: «من نمی خواهم از عاملین قتلها دفاع بکنم، اما اگر منصفانه نگاه بکنیم به فریب خوردگان اینها یک حقی می دهیم [!] به این نحو که امثال ما که کار حرفه ای انجام می دهند و کارشان فرهنگی است، وقتی داریوش فروهر به قتل می رسد تصور این است که او یک ضد دین، مغرض و لامذهب است، به نحوی که وقتی اولین اطلاعیه و موضع گیری در مورد قتلها منتشر شد (مانند بیانیه آیت الله منتظری) ما یکه خوردیم [!] چرا که از تدین و تقوای ایشان (فروهر) سخن گفته می شد… وقتی متن کامل مصاحبه دیدگاه های فروهر را که در آخرین شماره مجله حضور (شماره ۲۵) چاپ شد می بینید، باورکردنی نیست کسی که سالها در حاشیه بوده، رانده شده، مورد دشنام قرار گرفته باز هم یک ماه قبل از شهادتش این طور از امام خمینی حرف می زند [!]» باقی از این بحث به این نتیجه می رسد که: «اگر همان مصاحبه ای که یک ماه قبل از کشته شدنش داشت همان موقع منتشر شده بود، شاید این عمل انجام نمی شد [!]»

همین موضوع نشان می دهد که تراژدی دموکراسی در ایران امروز با اختلاط اراده گرایانه رمانتیسیسم مذهبی از سوی بخش مهمی از اصلاح طلبان چهره مضحک خویش را نشان می دهد. این تراژدی ریشه ای بس عمیق تر از شبکه ترور و باند سعید اسلامی دارد که شاید بتوان آن را در تراژدی روشنفکری در ایران و تُهیِ عمیق تفکر و فرهنگِ روشنگری و خِرَد جست.

مهر ۱۳۷۹/ اکتبر ۲۰۰۰

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=25997