جامعه جن‌زده

چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۰ برابر با ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۱


الاهه بقراط – «پس اسم خود را در این محل سفید (          ) بنویسد و حاجت خود را به نظر آوَرَد و از خانه بیرون رفته به سر چاه های عمیق یا رودخانه. البته این کار باید صبح بلکه قبل از آفتاب باشد و به طرف قبله بایستد و این عریضه را در میان گِلِ رُس بگذارد و دو رکعت نماز صبح به جای آرَد و بعد از آن چهار اسم  نواب را به زبان آرَد و بدین قسم (یا عثمان بن سعید، یا محمد بن عثمان یا حسین بن روح یا علی بن محمد) و به چاه اندازد».

این بخشی از دعایی است که کلیشه آن روی جلد رمان «جن‌نامه» را تشکیل می‌دهد. نام مادر راوی در «محل سفید» نوشته شده است: عصمت.

  •  «جن‌نامه» از هوشنگ گلشیریجن‌نامه (رمان)
  •  هوشنگ گلشیری
  •  انتشارات باران؛ سوئد ۱۹۹۸

«جن‌نامه» آخرین رمان هوشنگ گلشیری در پنج «مجلس» و «دو تکمله» تنظیم شده است. مجلس اول در شهر آبادان می‌گذرد و کودکی راوی و بازنشستگی و بیکاری پدر را شرح می‌دهد. در مجلس دوم خانواده به خانه پدری در اصفهان باز می‌گردد. عشق کوکب و عمو حسین، با جنون و  مرگ، پیش می‌آید و صندوق مرموز عمو به راوی، که او هم حسین نام دارد، می‌رسد. بزرگسالی راوی در مجلس سوم دنبال می‌شود و برخورد او با مسائل مرد و زن و لواط در مدارس از جمله موضوعات آن هستند. مجلس چهارم، زمان حالِ راویست. پدر می‌میرد و راوی زندگی مادر را تصویر می‌کند و به «علوم خفیه» روی می‌آورد. در مجلس پنجم باید «کشف رمز» شود. راوی به نقطه تصمیم و تعیین می‌رسد. روح عمو را احضار می‌کند و در «مندل»* می‌نشیند. با این همه، داستان در پنج مجلس پایان نمی‌گیرد. راوی دو تکمله به آن می‌افزاید که در اولی، سرگشتگی مالیخولیایی راوی به جایی نمی‌رسد و در دومی ادامه داستان را به خواننده وا می‌نهد. تکمله دوم فقط دو کلمه است: تو بنویس!

هوشنگ گلشیری این رمان را در سال ۱۳۶۳ در ایران آغاز کرد و در سال ۱۳۷۶ در آلمان به پایان برد. او در گفتگویی با میترا شجاعی، که پس از مرگ وی در نشریه «دنا» چاپ شد، «جن نامه» را «مهم‌ترین کار» خود و «قله آن چیزی» می‌شمارد که «آرزو» داشت بنویسد. او می‌گوید: «رمان مشکلی است. خیلی جدی است. برای خواننده کمی متوسط به بالا». گلشیری در همان گفتگو این را هم می‌گوید: «من خودم را ولی فقیه ادبیات می‌دانم. چه کسی می‌تواند راجع به من حرف بزند؟» او «مهم‌ترین کار» خود را نه در ایران، بلکه در خارج کشور به چاپ سپرد، چرا که نمی‌خواست راجع به آن «چانه» بزند. می‌گوید: «دلم می خواست اینجا (ایران) در می‌آمد.  اگر اینجا در آمده بود تا به حال روی آن جنجال شده بود».

در خارج کشور اما کسی چندان پی «جن نامه» را نگرفت. گفتگویی را هم که من پیرامون «جن نامه» و تأکید بر شباهت نویسنده و راوی قصد انجامش را در تاریخ ۲۷ ژوئن ۱۹۹۹ داشتم به دلیل «ولی فقیه» بودن گلشیری و عدم اعتقاد من به هر نوع ولایت در هر زمینه ای، انجام نشد.

 راوی جن‌نامه

گلشیری در همان گفتگو می‌گوید: «شخصیت اصلی داستان «آدمی» هم تیپ خود من است. در جوانی تعدادی کتب جن‌گیری به او به ارث رسیده. این جوان عاشق زنی است که خود را موظف به وفاداری او نمی‌داند. مرد می‌خواهد با استفاده از این کتب جن‌گیری، خورشید را برگرداند به آسمان چهارم و زمین را مسطح کند. در حقیقت، کتاب نسخه جادوگیری مسطح کردن زمین است. من برای نوشتن این کتاب از بسیاری نسخه‌های جادوگری استفاده کردم. مثلا نسخه احضار روح را در آن آوردم. مشکل اساسی این آدم این است که این میراث را جدی گرفته که مثل خود ما که این قدر به ادبیات کهن علاقه داریم، این آدم دلش نمی‌خواهد زمین کروی باشد. می‌گوید آن دنیایی که ما پیش از گالیله داشتیم، دنیای بهتر و جمع و جورتری بود که با زندگی انسان تطبیق می‌کرد. این دنیا، دنیای خیلی بدی است. خوب ممکن است معانی عجیب و غریبی رویش بگذارند مثلا مخالفت با آیین‌ها و… در صورتی که اصلا اینها نیست. این در حقیقت مصالح من است برای یک بازی، یک بازی خیلی زیبا».

این «بازی زیبا» اگرچه با پرگویی همراه است، لیکن نثر رسا و تسلط نویسنده بر زبان فارسی خواننده را بدون هر گونه سکندری زبانی تا آخر رمان همراهی می‌کند.

«جن‌نامه» مانند بیشتر رمان‌های ایرانی، یک رمان بومی است که فضای آن جهانی نمی‌شود. انسان‌های آن به محض آنکه پا از کوچه و محله خود بیرون می‌گذارند، محو می‌شوند و جایی در جهان ادبیات نمی‌یابند. ادبیات جهانی یعنی این که هر انسانی از هر فرهنگ و سرزمین بتواند دست کم سایه‌ای از خود و پیرامونش را در آن بیابد. با این همه بوم‌شناسی در «جن‌نامه» جای ویژه‌ای دارد. اصطلاحات و کلمات فراموش شده، عادات مربوط به عادت ماهانه، رسم و رسوم ازدواج، شب زفاف و آداب «زن شدن» و اعمال رفع صرع از جمله مواردی هستند که نویسنده به آنها می‌پردازد.

رمان پر از آدم است. آدم‌هایی که مثل زندگی واقعی می‌آیند و می‌روند بدون این که نقشی در زندگی آدم داشته باشند و یا آدم نقشی در زندگی آنان داشته باشد. گاه مانند زندگی واقعی ی‌ نواخت و بی‌روح است.

راوی در عالمی مالیخولیایی از بلوغ در سی و دو سالگی و تجربیات و محرومیت‌های جنسی سخن می‌گوید و به جن‌گیری و احضار ارواح روی می‌آورد تا هم زمین را مسطح کند و هم معشوقه‌ای را که به او وفادار نیست، در نزد خود نگاه دارد. روی آوردن به «علوم خَفیه» در روانشناسی نشانگر اختلال و مشکل، از جمله در مسائل جنسی است. زن «محراب عمل» راویست. «عمل» یعنی قربانی کردن و ریختن خون و یا همخوابگی.

راوی مرتب بر جوهرِ نوشتن تکیه می‌کند. نوشتن به منزله ثبت وقایع و جلوگیری از فراموشی. بارها به جملاتی از این دست از زبان راوی بر می‌خوریم: «باید می‌نوشتمش تا باشد… می‌نویسم تا باشد».

 زنان جن‌نامه

رشته نخی که راوی را به جهان و وقایع رمان را به یکدیگر می‌پیوندد، زن است. او موقعیت سنتی زن ایرانی را گاه به بهترین شکل روایت می‌کند، لیکن هنگامی که بسیاری از مشکلات را از زبان مادرش باز می‌گوید، آنها را تبدیل به رنج و درد مادرانه می‌سازد و نه یک پدیده تاریخی و اجتماعی که «زنان» را در بر می‌گیرد. در عین حال، تعصب و غیرت نسبت به مادر سبب می شود که مشابه این دردها را در زنان «سلیطه» نه تنها به شمار نیاورد، بلکه حق‌شان بداند! «سلیطه» عنوانی است که خود راوی بر زنان می‌نهد.

در «جن‌نامه» نیز بر اساس تسلط دید مذکر بر ادبیات فارسی، همان دو تیپ رایج زنان وجود دارد: مادر فداکار و صبور (عصمت) و زنان لکاته یا «سلیطه» (کوکب، ملیحه، بانو). در این رمان، زن فقط موضوع جنسی است حتا از دید زنان! مثلا عمه بزرگ پس از دیدن کوکب در حمام می‌گوید: «والله من که زنم حال خودم را نمی‌فهمیدم… چشم‌هاش قشنگ بود، انگار که سگ داشت». البته این نوع توصیف‌های جسمی تنها در مورد همان سلیطه‌ها به کار برده می‌شود. ولی وقتی مادر از نخستین عادت ماهانه و شب زفاف خود حرف می‌زند، راوی در هاله‌ای از شرم فرو می‌رود: از یک سو شرم مادر در برابر پسر و از سوی دیگر شرم راوی در برابر مادر در معنای عام. راوی حساب مادر را از همه زنان دیگر جدا می‌کند و بر سر ملیحه، زنی «سلیطه» که سه بار با یک نام در داستان تکرار می‌شود، فریاد می‌زند: «با مادر من شوخی نکن، ملیح! به خدای احد و واحد بد می‌بینی».

مهم‌ترین زنان «جن نامه» عبارتند از: کوکب، بانو و سه زن به نام ملیحه. همگی اینها «سلیطه» و از دید راوی فاحشه‌های غیر رسمی هستند که راوی یا عاشق آنهاست و یا نسبت به آنها کشش دارد.

کوکب، زنِ محوری داستان، معشوقه و زن زیبارویی است که غیبش می‌زند و عموحسین را که عاشق و شوهر اوست به جنون می‌کشاند. خودش نیز از دیوانه‌خانه سر در می‌آورد و همان جا می‌میرد. او زنی مرموز، و یا به گفته یونگ «آنیمایی» است.

بانو سرسخت و یک‌دنده است و اگرچه ظاهرا به همه وا می‌دهد اما به راوی تن نمی‌سپارد و فقط می‌خواهد از دیوانه شدن او جلوگیری کند.

ماجرای ملیحه اما چیز دیگریست: یکی ملیحه راوی است که حتا با پدرخوانده‌اش هم رابطه دارد و راوی می‌خواهد بلایی بر سرش بیاورد که همیشه با او بماند حتا در آن دنیا.

دیگری ملیحه‌ای است که فقط چند خط حضور دارد. در باغی مست می‌شود و همه با او می‌خوابند.

ملیحه سوم اما تصویر دیگریست: مرده‌ای است چهارصد ساله که در گور زار می‌زند و گریه می‌کند. مردی او را از گور بیرون می‌آورد و او در جستجوی جفت گمشده‌اش و عطری که نمی‌داند در تن کدام مرد پنهان است سرگشته می‌شود.

در برابر مادری که عصمت نام دارد از سویی، و سلیطه‌ها از سوی دیگر، بدیلی وجود ندارد. اشرف، زهره و دیگران بی‌رنگ‌اند. زندگی همه آنها در رابطه با مردان و یا رقابت بر سر یک مرد خلاصه می‌شود، حال آنکه مثلا راوی و یا عمو حسین و دیگر مردان هر یک به «عملی» مشغولند و حتا در فکر برگرداندن خورشید و مسطح کردن زمین‌اند! در عین حال، جسم زن مفهومی غریب می‌یابد: مادرِ راوی پستان ندارد و «این خوب است» چرا که زنانگی‌اش که ممکن است از او سلیطه‌ای بسازد، چندان «بزرگ» نیست، و یا راوی برای عملیات خفیه در کنار «غراب سیاه» و «کبوتر سفید» به تکه‌ای از پستان کوکب که در گورستان آرمیده، نیاز دارد.

در ادبیات داستانی ایران، مردها انواع و اقسام رابطه جنسی اعم از «نامشروع»، با روسیپی، با کودکان و نوجوانان و حتا با مردگان را دارند بدون آنکه «سلیطه» یا «لکاته» نامیده شوند. مثلا پدر راوی که حتا به داماد و نوه خویش نسبت به همسرش مشکوک است، خودش هر کاری کرده و بعد زن گرفته و در دوران زن‌داری هم با پسربچه‌ها رابطه داشته است.

«آزادی» و «رها بودن» و رفتار آزادانه زنان در قاموس راوی «جن‌نامه» تنها یک بُعد دارد و آن آزادی جنسی به شکل روسپی گونه و پورنو (هرزه) است. هنگامی که کوکب از شوهرش طلاق می‌خواهد می گوید: «طلاقم بدهی که دیگر آزاد باشم، مال خودم باشم، اگر خواستم بیایم، اگر نخواستم بروم سی خودم» و می رود رقاصه هرزه‌ای می‌شود که بیانش از زبان خود او می‌تواند صحنه نان و آب‌داری برای یک فیلم پورنو باشد. این نوع «آزادی زن» همان گونه که «مارکی دوساد»** نیز در آثار هرزه و بیمارگونه خود می‌نمایاند، منزلت زن را تا حد یک روسپی به عنوان ابزار ارضای جسمی و ذهنیت هرزه مرد می‌کاهد. راوی «جن‌نامه» اما این همه را با زیرکی در هاله‌ای از مالیخولیا می‌پوشاند.

گلشیری به مثلت داستانی، یعنی نویسنده، متن و واقعیت معتقد است و در این مثلث به ویژه بر نویسنده تأکید می‌کند. نویسنده‌ای که واقعیت را خوب ببیند و بتواند تجزیه و تحلیل کند. گلشیری واقعیت جن‌زده جامعه ایران و ذهنیت مذکر و جنسی (سکیست) آن را خوب دیده است، لیکن از پس تجزیه و تحلیل آن بر نیامده، چرا که خود از همان جامعه و همان ذهنیت تغذیه شده است. به گفته خود گلشیری، راوی «هم تیپ» اوست. در جامعه جن‌زده‌ای که مردانش تازه در سی و دو سالگی و در شرایطی ناهنجار به بلوغ جنسی می‌رسند، هرزه‌اندیشی به جای اروتیسم می‌نشیند و نخستین قربانیان اندیشه‌های هرزه همواره زنان هستند.

اکتبر ۲۰۰۱

———————————————————————

*مندل: یا ماندالا در زبان سانسکریت به معنای دایره است که عمدتا در مفاهیم مذهبی به کار می‌رود و در روانشناسیِ کارل گوستاو یونگ برای بیان صور مثال (آرکی تایپ) به کار گرفته می‌شود.
**مارکی دوساد: یکی از اشراف‌زادگان قرن هجدهم فرانسه از خاندان «ساد» که داستان‌های پورنو و ضدکلیسایی که در طول اقامت در زندان‌های مختلف نوشت سبب شهرت او شد. این داستان‌ها حتا موجی را در ادبیات و هنر به وجود آورد. نام بیماری «سادیسم» برگرفته از نام مارکی دو ساد است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=50891