کیهان آنلاین – ۹ آذر ۹۳ – شانزده سال است “محمود پاینده” از چهرهپردازانِ صمیمیِ گُسترهی ادبیات گیلک و از پیشتازانِ جنبشِ شعرِ نیمایی، ما را با داغی بلند، تنها گذاشت.
این شعر، در همان نخستین روزهای از دست رفتنِ آن جانِ شیفته، نوشته شد و در کتابِ ارجمندِ “یادِ پاینده” که به کوشش عزیزم رضا رضازاده به چاپ رسید انتشار یافت. نام وُ یادش “زمزمهی نیمه شبِ مستان باد”.
شاخه، با جوانه حرف میزند.
آب، با چمن.
ماه، باستاره گرمِ گفتگوست.
آسمانِ دلشکسته، با زمین.
در شبی چنین
پشتِ پلکِ من، خطوطِ خاطراتِ توست:
تازه از کلاسِ درس، باز آمدم
“کشکَرَت *”، پیامِ نسلِ سرکشِ ترا به گوشِ من سپُرد.
نسلِ آرزویِ آتشینِ ارغوان
نسلِ واپسین سرودِ دلنشینِ باغِ آینه
نسلِ شوقِ رفتن وُ شکفتن وُ زدودنِ هرآنچه از تبارِ خار.
-روزهای عید
در درونِ چشم من، ضیافتی، زلال بود
میهمانِ جانِ شادمانِ من، ترانههای تو!
دستات از بهار
چشمات از سپیدهزارِ شانهی علف، نشانه داشت.
-در شبانههای من
“شهدیِ**” شکفته از غزل
از تو وُ طراوتِ تو میسرود.
آندمی که آرزو وُ آه را
در کلام ِشاعرانه، نقش مینمود.
-وقتی از مسافتی بلند
با صداقتِ صدای سبزِ تو یگانه میشدم
رنجهای غربتِ غریب
نامِ این کبوترِ کبود را نمیشناخت.
عاشقانه از تو مینویسم ای صدای تو مرا همیشه، سایهسار!
-کوچههای کودکیِ من
خاطراتِ خُرّمِ ترا به سینه دارد وُ هنوز
روزش از درخششِ ترانهی تو روشن است.
ناگهان چه زود
دفترِ تو بسته شد
مثلِ آن گُلی که یک نفَس درین قفس، شکفت وُ رفت.
گرچه عطرِ واژگانِ تو
آرزوی آبیِ ترا به جانِ ما،هماره می پَراکَنَد.
ای…”یه شوبُوشوُم روُخونه***”ات سرودِ عاشقانِ بیقرار!
ماه ، با ستاره حرف میزند
آه، با دلم
در چنین شبی
آفتا بِ صبحِ لنگرودِ من، کجاست؟
کلن، سال ۱۳۷۷ خورشیدی
——————————————————
“کشکرت*”: زاغ، زاغچه (بردرخت هرخانه بنشیند و آواز بخواند، میگویند: خوشخبر!
“شهدی**”: زندهیاد شهدی لنگرودی از غزلپردازان نامآور
“یه شو بوشوم روخونه***”: شبی به رودخانه رفتم، منظومهی بلند پاینده به گیلکی