غصه‌ی تابوتِ او
در دلِ «کابُل» نشست (رضا مقصدی)

یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۴ برابر با ۲۹ مارس ۲۰۱۵


[در سوگِ فرخنده، زنی که به آتش کشیده شد]

همسفر ِآب‌ها
هم‌نفس ِ روز بود.
در دل ِآیینه‌ها
چهره برافروز بود.

خاکسپاری فرخنده زن جوان افغان
خاکسپاری فرخنده زن جوان افغان

شادی ِایام را
نام ِ برازنده، داشت.
با غم ِ دیرینه‌اش
خنده‌ی فرخنده، داشت.

شب که فرو می‌کشید
پرده‌ی خورشید را
جان، به سراپرده‌یِ
تازه‌ی گُل می‌دمید.

ظلمتِ بیداد را
زمزمه‌ی نور شد.
عاطفه‌ی داد را
عشرتِ انگور شد.

غصه‌ی تابوتِ او
بر سر ِ دوشِ زنان-
در دلِ «کابُل» نشست.

کوچه به هر کوچه، رفت
در برِ هر گُل، نشست.

آه…، دگرباره، آه…
عشقِ شکوفنده را
جامه، به تن، چاک شد.

شعر ِدرخشنده‌اش
مرثیه‌‌‌‌‌‌‌ی خاک شد.

از دلِ او خنده رفت.
خنده‌ی فرخنده رفت.

[email protected]

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=8965